قبل از اینکه «ذهن زیبا» با بازی عالی راسل کرو در کار باشد، قبل از اینکه بدانیم نَش انسان بوده است، زنده است یا مرده، خیلی از دانشجویان اقتصاد Nash Equilibrium یا تعادل نَش را یاد می گرفتند. وقتی که فیلم ذهن زیبا را می دیدم می دانستم تعادل ناش چیست و داشتم از نظریه بازیها در مدلسازی بازارهای چندملیتی استفاده می کردم. ولی درباره جان نَش چیزی نمی دانستم.
خیلیها درباره نقش و تاثیر جان فوربس نَش (پسر) بر علم اقتصاد نوشته و می نویسند. برای من ولی داستان زندگیش بود که الهام بخش بود. فردی که به اسکیزفرونی مبتلا بود و مدام در یک دنیای تخیلی سیر می کرد. چطور دارنده آن ذهن برجسته و قدرت خلاقیت می توانست دیوانه باشد. اگر کسی با ظاهر آشفته در تهران به شما بگوید که دیشب در حال شکستن رمز پیامهای سری سرویسهای اطلاعاتی دشمن بوده است، شما درباره اش چه فکر می کنید؟ فکر نمی کنید که یک دیوانه است؟ زیبایی ذهن نَش در این بود که توانست از میان توهم و جنون اسکیزفرونی برای خودش نشانه هایی پیدا کند. این واقعیت که دختر کوچولو همراه دوستش هرگز بزرگ نمی شد و بعد پذیرفتن این واقعیت که بعضی اوقات آدمهایی را می بیند که وجود خارجی ندارند. علیرغم همه چیز می توان راهی پیدا کرد.هر چقدر هم آسمان ذهن تیره و تار باشد ستاره ای برای درخشیدن دارد.
من می توانم به شما بگویم با نظریه بازیهای نَش یک عصر تازه در علم اقتصاد شروع شد. می توانم بگویم که تا قبل از نَش افراد و بنگاهها به تاثیر رفتارشان بر دیگران فکر نمی کردند ولی بعد از او این تعامل اقتصادی بود که مطالعه می شد.می توانم بگویم که بخاطر اوست که همه از دانشجوی سال اول تا استاد برجسته اقتصاد یا استراتژی در بهترین دانشگاههای دنیا ابزار مناسب برای تحلیل و سنجش در اختیار دارند. می شود خیلی حرفها زد، صدها مقاله و کتاب، پژوهشهای برجسته و ماندگار ولی اینها چیزهایی نیست که می خواهم درباره اش بگویم.
می خواهم بگویم جان نَش نشان می دهد که می توان متوهم بود ولی عاقل ماند، می توان هزار شبح دید ولی هرگز از واقعیت غافل نشد. او می آموزد که آشفتگی مهم نیست، مهم تسلیم نشدن به آشفتگیست. برای من زیبایی جان نَش در واقعیت زندگیش است و زیبایی ذهنش در ریاضیات قشنگ کارهایش.
خدایش بیامرزد که درباره اش می شود بدرستی گفت کوهی بود که از فروریختنش دریا به خروش آمد.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟