چهاردهم مرداد است


چهاردهم مرداد است و از ظهر گذشته است. ۱۱۷ سال است که مظفرالدین شاه قاجار فرمان تاسیس مجلس را صادر کرده است و چند ساعتیست که عصر مشروطه آغاز شده است. عصری که در ۱۳۵۷ به پایان رسید ولی یادگارهایش هست و آرمانهایش همچنان برقرار.

چهاردهم مرداد است،‌ من گمنام روز سیزده مرداد رعیت و بنده به خواب رفته ام. در لباسی کهنه. روی زمینی کار می کردم که مال خان یا ارباب است. سوادی ندارم و فرزندانم هم اگر زنده بمانند سوادی نخواهند داشت. پولی ندارم ولی هر که از راه می رسد چیزی می خواهد. از خراجی که باید به سلطان داد تا عشریه ای که به ارباب و خان باید پرداخت تا سکه ای که همه می خواهند برای چرب ماندن سبیل مبارکشان. آخوند می آید و می رود اگر حالش خوب باشد دنیا را به من حلال می کند و اگر بد باشد حتی زنم را به من حرام می کند و طفلانم را حرامزاده. حقی ندارم، محکمه ای نیست که در آن داد بستانم. ارباب به فلکم می بندد و کلانتر به شلاق، فراشان دربار محصولم را غارت می کنند و چشم به ناموسم دارند.

چهاردهم مرداد به شب رسیده است. من هنوز همانم که بودم ولی حالا قرار است با ارباب و خان و دوله ها و سلطنه ها و آخوندها و ملاها برابر باشم. قرار است قانونی در کار باشد که به حال ملای محل بسته نیست. قرار است برابر باشم. برادری به کنار قرار است محکمه ای باشد که من بتوانم تمام قد در آن بایستم و حق خودم را بخواهم. دیگر نمد شرعیات تمام شده است و کلاهی شرعی روی کثافت فساد دربار و خانها و ملاها نمی گذارند. من بیسوادم می دانم ولی قانون قرار است یکی باشد. نه خان قرار است بتواند مرا فلک کند نه ملا قرار است بچه هایم را حرامزاده اعلام کند. دروغ کمی عقبتر می رود و از فردا هر روز دروغها و آدمهای دروغین عقبتر می روند.

چهاردهم مرداد است. می دانم خانها به این راحتی نمی روند می دانم هنوز در چشم آنها رعیتم تا شهروند. می دانم آخوند جان می دهد ولی مرا با خودش برابر نمی داند. ولی این را هم می دانم که دستخطی صادر شد و روزی نو شروع شده. شاید بچه هایم باسواد بشوند و بچه های بچه هایم حتما باسواد خواهند بود. چهاردهم مشروطه است و ما رعایای ممالک محروسه ایران، مردم ایران شده ایم. می خوابم و زمزمه می کنم «آزادی، برابری، برادری»

…۱۱۷ سال گذشته است و چهاردهم مرداد است. هر روز آجری از عدالتخانه کندند تا دادگاههای شرعی و کلاههای شرعی را برگردانند ولی مردم می دانند که قانون باید یکی باشد برای همه. هر روز دادگاهی ویژه گذاشتند تا ورای قانون بمانند و مردم فهمیدند که برابری در برابر قانون مهم است آن هم وقتی که متشرعین خود را با شرفتر از بقیه می دانند و طلبکار مغفرت خدا و ارفاق قاضی هستند. هر روز یادمان آوردند که ما را رعیت می بینند و رعیت می خواهند ولی ۱۱۷ سال است که یادمان نرفته ایرانی هستیم و مردم. امشب هم بخواب می رویم و می دانیم که ۱۱۷ سال است هر روز با دروغ جنگیدیم حتی بعد از آنکه دروغی را باور کردیم. ۱۱۷ سال است که پرچم مشروطه برافراشته شده و امروز ما زمزمه می کنیم «زن، زندگی، آزادی» روز مشروطه است. روز آزادی،‌ روز زندگی و روز زن.

بیان دیدگاه

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com.

بالا ↑