چطور ۵ دلار می شود ۶۵۰ دلار؟

این یک داستان واقعیست.

در سال ۲۰۰۹ میلادی، یعنی حدود ۱۴ سال پیش، تینا سیلیگ استاد دانشگاه استنفود دانشجویانش را به ۱۴ تیم تقسیم کرد. تینا به هر کدام از این گروهها یک پاکت داد که در آن ۵ دلار بود. ۵ دلار برای بذر سرمایه. در واقع اولین پولی که به یک استارت آپ داده می شود تا روی مفهوم ایده هایش کار کند و معمولا مبلغ کمیست.

هر کدام از تیمها تا پنج روز وقت داشت که هر چقدر دوست دارد صرف برنامه ریزی کند. دکتر سیلیگ به تیمها گفته بود:

  • مبتکرانه فرصتها را شناسایی کنند
  • از منابع محدودی که دارند استفاده کنند
  • پیشفرضها را به چالش بکشند
  • خلاق باشند

تیمها هنوز نمی دانستند که فقط پنج دلار دریافت کرده اند. و البته اگر پاکتهایشان را باز می کردند فقط دو ساعت وقت داشتند تا هر چه می توانند سود بدست بیاورند. و روز دوشنبه سر کلاس هر تیم سه دقیقه وقت داشت تا طرح خود و نتیجه اجرایش را ارائه کنند.

سال ۲۰۰۹ با پنج دلار کار خاصی نمی شد کرد. می شد دو تا قهوه خرید یا پودر آبمیوه خرید و لیموناد درست کرد یا رفت بلیط بخت آزمایی خرید. سیلیگ می گوید «بیشتر دانشجویانم راههایی فراتر از پاسخهای معمولی پیدا کردند. آنها چالش و موضوع پروژه را جدی گرفتند و پیشفرضهای معمولی را به چالش کشیدند و گزینه های جدیدی را کشف کردند تا بیشترین ارزش ممکن را تولید کنند.»

و البته نتایج متفاوت بود:

  • یک گروه اجناس ارزان قیمتی را از یک حراج خرید تا دوباره آنها را بفروشد
  • یک گروه یک ایستگاه دوچرخه سواری راه انداخت و در ازای دریافت یک دلار تایر دوچرخه ها را باد می کرد. دانشجویان استنفورد آنقدر از خدمات این گروه راضی بودند که گروه خیلی زود قیمت گذاریش را از قیمت ثابت یک دلار به «هر چی راضی هستی» تغییر داد و درآمدش به شدت افزایش پیدا کرد. درباره این گروه دکتر سیلیگ می گوید «آنها را از فیدبک مشتریان در زمان حال استفاده کردند و استراتژی خود را در حال کار تغییر دادند.»
  • تیم دیگر در رستورانهای پرمشتری جا رزرو کرد و این رزروها را دوباره به کسانی فروخت که نمی خواستند منتظر جا در رستوران باشند. این گروه هم استراتژی و ساختار تیمش را سریع بر اساس فیدبک خریداران تغییر داد. پسرها در شهر بدنبال رستورانهای خوب می رفتند و جا رزرو می کردند و دخترها رزروها را می فروختند. مشتریان بالقوه به راحتی از پسرها جای رزرو شده را نمی خریدند. این تیم همچنین فهمید که خرید و فروش رزرو در رستورانهایی که پیجر دارند راحتتر است به مشتریانی که نمی خواهند منتظر بمانند دادن یک پیجر مثل دادن یک تضمین برای زودتر رسیدن به میزشان بود. ضمن اینکه این مشتریان پیجر خودشان را به دانشجویان می دادند که باعث می شد آنها دوباره برای فروختن رزرو جدیدی داشته باشند.

دو پروژه آخر صدها دلار درآمد و ارزش افزوده تولید کردند، ولی برنده نشدند. یک تیم دیگر جور دیگری به این تمرین نگاه کرد.

اعضای این تیم بجای فکر کردن به پنج دلار و اینکه چطور می شود بیشترش کرد به کل پروژه فکر کردند. آنها بجای استفاده از پنج دلار برای خرید و فروش یا استفاده از دو ساعت برای ارائه خدمات به این نتیجه رسیدند که مهمترین دارایی آنها سه دقیقه ایست که برای ارائه در برابر همکلاسیهایشان دارند.

در نتیجه آنها سه دقیقه خودشان را به مبلغ ۶۵۰ دلار به یک شرکت محلی فروختند که می خواست دانشجویان مهندسی استنفورد را جذب کند. و به این ترتیب یک نرخ بازگشت سرمایه ۱۲۰۰۰ درصدی را محقق کردند. سیلیگ می نویسد «آنها باور کردند که یک دارایی بسیار ارزشمند دارند که بقیه گروهها متوجهش نیستند».

در نگاه اول پنج دلار تنها دارایی تیمها به نظر می رسد. دو تیم به داراییهای خود دو ساعت فرصت فعالیت را هم اضافه کردند. ولی این تیم سوم بود که پرسید پر ارزشترین دارایی از سه گانه: پنج دلار، دو ساعت و سه دقیقه ارائه کدام است. و البته از این طرز تفکر غیرخطی نتیجه هم گرفت. همیشه باید فرض اولیه را درست تعریف کرد.

اصل گزارش را به زبان انگلیسی در Inc. بخوانید.

وقتی جز امید چاره ای نیست

سال نوی کاری شروع شده است. خبرها را می دانید و نیازی نیست بگویم٬ سیل٬ تورم٬ نگرانی٬ ناکارآمدی٬ مقاماتی که همیشه مسئولند و میزهایشان عوض می شود ولی نه درسی یاد می گیرند و نه قدی می کشند. ولی دیگر نمی خواهم به اینها و درباره اینها بنویسم. زندگی ادامه دارد و ما ادامه می دهیم.

یادش بخیر یکی از اولین نانهای باگت تازه ای که خوردم کلاس سوم ابتدایی بودم. سال سوم جنگ بود و دیگر هزینه جنگ و زندگی کوپنی خودش را داشت نشان می داد. پس اندازهای خیلیها تمام شده بود و تورم و بازار سیاه حقوق ثابت خیلیها را می بلعید. وسط آن روزهای خاکستری٬ یکی از معلمان خوب مدرسه رفته بود و در خانه اش نانوایی فانتزی کوچکی راه انداخته بود و صبحها از پنجره خانه پخت روزش را می فروخت. مادرم و همکارانش صندوق قرض الحسنه ای در دبیرستانشان راه انداخته بودند تا کمک کار یکدیگر باشند و چه روزهایی بودند که می دیدم مادرم دفترچه های قرض الحسنه را به روز می کند تا آن روزهای خاکستری بگذرند. روزهایی بود که فردا و دیروز مهم نبودند٬ امروز مهم بود. با همه سختیها و نومیدیها و نظریه پردازیها مساله هر خانواده و چالش هر خانواده گذران زندگی بود و حالا هم هست.

حقیقتش را بخواهید در سال ۹۲ و ۹۶ هر دو بار به امید اصلاحات اقتصادی و رقابتی شدن بازار و باز شدن راه برای کارآفرینی و نواوری و مبارزه با فساد به رئیس جمهوری فعلی رای دادم و همه را هم تشویق به رای دادن کردم. الان می بینم انتظاراتم اشتباه بوده است. شاید اصلا اشتباه است که آدمی دانشگاهی از نامزدی کسی حمایت کند٬ شاید ما باید بیشتر روی راه حل و کمک به اجرایی شدنش تمرکز کنیم. نمی شود یک عمر درباره ناکارآمدی دستگاههای دولتی و انگیزه قوی برای رانت خواری و حفظ انحصارات نوشت و بعد از همان دستگاهها انتظار معجزه داشت. آنها همینند٬ با آمدن و رفتن سیاستمداران عوض نمی شوند. اما در این میان کارفرما و کارگر٬ کارآفرین و سرمایه گذار٬ خانواده ها و مردم عادی باید به زندگی ادامه بدهند. باید راههای جدید و محصولات جدید برای فعالیت اقتصادی پیدا کنند و زندگی کنند. در ورای سیاست زدگیها و جنگ قدرت جناحها مردم هستند و زندگی می کنند. برای همین است که امسال حتی اگر درباره سیاستهای اقتصادی و هزینه ها بنویسم بیشتر از جنبه تحلیل می نویسم نه به امید تغییر در دولتیانی که سمبل چمدانهای پر مدرک و چنته های پر حرف و کارنامه های بی عمل هستند. بیشتر می خواهم درباره کارآفرینی٬ محصولات جدید٬ راههای جدید کسب درآمد و فعالیتهای اقتصادی بنویسم. اینکه چکارهایی جواب می دهند و چکارهایی جواب نمی دهند. کدام بازارها را می توان گسترش داد و کجا می شود محصول ایرانی را عرضه کرد. واقعیت ماجرا اینجاست که دولت معمولا از مردم در تلاش و خلاقیت عقبتر بوده و هست. حالا باید به خودمان و تواناییهای خودمان رجوع کنیم و بکوشیم از این روزها بگذریم.

اول. بله افق اقتصادی خوب نیست٬ بله فساد هست٬ بله دولت توان مقابله ندارد. این نیست که فاسدان و مفسدان قوی هستند٬ یکی از طنزهای تلخ اقتصاد شنیدن این جمله است «قوی هستند»٬ بلکه این واقعیت است که مدیران و کارگزاران برای یادگیری از گذشته و مقابله با فساد اراده ای ندارند. این قدرت مختلسان نیست که منابع محدود ایران را تاراج می کند٬ این ضعف دستگاهها و درگیری مدیران در بحثهای نظری و خلق توجیهات است که این فضا را ایجاد کرده است. در این فضا باید تقویت دستگاه قضا را خواستار شد و کوشید راهکارهای جدیدی یافت. چه راهکارهایی هنوز نمی دانم.

دوم. بله ما تحریمیم. شوخی نداریم که. ماه شعبان است و همکلاسیهای دبیرستان مشغول کار خیر٬ از این سر دنیا ۵۰ دلار نمی شود فرستاد برای کمک به سیلزدگان یا شرکت در نیکوکاری بقیه. و نخیر٬ تحریم را نمی شود دور زد. مدعیان دور زدن تحریم بهانه جدیدی برای تاراج پیدا کرده اند وگرنه تحریم یک سد قانونیست. از سدهای قانونی با قانون و از طریق دادگاهها می گذرند. سال ۸۹ یا ۹۰ بود در جلسه ای در اتاق بازرگانی درباره تحریمهای کوبا ارائه داشتم٬ آقای آل اسحاق بودند و پرسیدند راه حل چیست؟‌جواب دادم «وکیل بگیرید٬ کار حقوقی کنید» الان هم راه حل همان است. حضور٬ پیگیری٬ طرح دعوا. دور زدن فقط به فساد دامن می زند و راهزنی اقتصاد را بیشتر می کند. تحریم را بعنوان واقعیت اقتصادی کشور بپذیریم و اجازه بدهیم هزینه واقعیش در قیمتها منعکس بشود تا تخصیص منابع بهینه صورت بگیرد و بدانیم چکار باید بکنیم.

سوم. ولی ما هستیم. شوهر عمه مرحومم مهندس دهقان شرکت پیشتاز آرتاش را در اوایل دهه شصت تاسیس کرد و یکی از اصلی ترین و موفق ترین شرکتهای کوره ساز ایران شد. ما می توانیم٬ در بخش خصوصی٬ خلاقیت و نوآوری آنقدر هست که از این روزها بگذریم. اگر دولت و دولتیان و حکومتیان محبت کنند و بگذارند کارآفرین و نوآور کارشان را بکنند. مردم ما هم می دانند چطور نان بپزند و چطور بفروشند. نیازی به دخالت بیشتر انحصارطلبان اقتصادی نیست. اینها را نگفتم که بگویم «زندگی شیرین می شود». گفتم که بگویم امید یک گزینه نیست٬ امید تنها چاره ما آدمهای معمولیست که خدا آنقدر دوستمان داشته که میلیونها نفرمان را خلق کرده است. این امید را خرج دیوانسالاران کم بضاعت نکنیم وقتی خودمان می توانیم.

…. من هنوز نان باگت تازه را دوست دارم و برایم یادآور اراده ایرانیست تا یک نان فرانسوی.

شروع کردن مهم است

  چند روز پیش دوستی که می خواست شرکتی تاسیس کند لیست اقلام مورد تقاضای تیم مدیریتیش را برایم فرستاد و پرسید درباره آن چه فکر می کنم. به لیست نگاهی کردم: تجهیزات آبدارخانه ۲۵ میلیون تومان٬ غذای بین روز برای کارکنان ۳۰ میلیون تومان٬ ۳۲۰ میلیون تومان هزینه مبلمان اداری و بودجه برای چند دستگاه خودرو و تلویزیون و … . در واقع بدون آنکه شرکت حتی یک ریال درآمد داشته باشد تیم مدیریتی می خواست نزدیک به ۱.۵ میلیارد تومان خرج دفتر کند. وقتی به دوستم گفتم اینها برای خرج کردن خوب است نه برای شرکت زدن٬‌پاسخ داد «ولی اینجا همه اینطور فکر می کنند».

یاد کارآفرینانی افتادم که یا از نزدیک می شناسم یا درباره شان شنیده ام. پدر مرحومم بارها می گفت یک دفتر جاییست که یک میز و یک صندلی گذاشته باشی که بتوانی تلفنی وصل کنی و کارت را شروع کنی. بیشتر از یکبار از ساده ترین جاها٬ حتی یک انبار قدیمی٬ کارش را شروع کرد و شرکتی عظیم ساخت. یاد موسس انتشارات امیرکبیر افتادم که از فروش کتابهای دست دوم و دستفروشی کارش را شروع کرد و دهها کارآفرین ایرانی دیگر. بعد یاد رئیس سابقم راس لینک افتادم که در سال ۲۰۰۷ بعنوان مشاور با شرکت پیشتازش در مدلسازی مارکتینگ دیجیتال کار کرده بودم٬ شرکتی که سال ۲۰۱۰ به ۵۶ میلیون دلار فروخت. کارش را از خانه ای در یکی از فقیرترین محله های شیکاگو شروع کرده بود که در زمستان شیشه های هر دو طبقه ساختمان از سرمای دریاچه میشیگان یخ می زدند. طبقه اول زن و دخترش زندگی می کردند و در ۲ اتاق طبقه دوم سرورهایش را گذاشته بود و کد می نوشت و اتاق را با یک بخاری برقی گرم می کرد.

کنار این آدمها٬ آدمهای مشهوری هم هستند که همه درباره شان شنیده اند. ایلان ماسک که آماده می شود اولین سفر انسان به مریخ را محقق کند٬ ۲ سال در طبقه بالای ساختمانی فرسوده کار و زندگی می کرد و شبها روی مبل دفترش می خوابید و در ورزشگاه عمومی محل دوش می گرفت. والت دیسنی از یک انباری کارش را شروع کرد٬ استیو جابز از گاراژ خانه شان. این تفاوت هنوز هم در این شرکتها ملموس است. ایلان ماسک انتظار دارد میزهای مهندسان و مدیرانش در کنار خط تولید باشند و همه به همدیگر دسترسی داشته باشند. دفاتر گوگل یا فیس بوک زیبا و پیشرفته هستند ولی در آنها از تجمل خبری نیست. بلکه فضاها برای کار و همفکری ساخته شده اند. وقتی به لطف یکی از ایرانیان پیشرو در دنیای استارت آپ با گروهی از اقتصاددانان و دانشجویان اقتصاد ستاد فیس بوک را دیدم٬ برایم سادگی اتاق مدیرانی که درآمد سالیانه شان از چند ده میلیون دلار بیشتر بود جالب توجه بود. یک میز و یک مونیتور و چند جلد کتاب.

هنوز وقتی به یک ملاقات کاری در ایران می روم می دانم که قرار است پذیرایی در کار باشد٬ میوه بیاورند٬ چایی یا نسکافه سرو کنند و دور یک میز مجلل بنشینیم و حرف بزنیم. وکیلی که خرید اینستاگرام برای فیس بوک را محقق کرده بود بعد از ۴۸ ساعت گرسنگی و مذاکره مدام به زکلبرگ گفته بود شاید بد نباشد چند تا پیتزا سفارش بدهد تا آدمها نای حرف زدن داشته باشند. شاید تفاوت اینجا باشد و این واقعیت که هنوز حرف مرحوم فروغی صادق است. ما از غرب بلوارش را می خواهیم ولی این لابراتوار است که غرب را ساخته است. و البته ما لابراتوار را نمی خواهیم. اینقدر که روشنفکران عزیز درباره کافه های پاریس نوشته اند درباره کارخانه خودروسازی  رنو در همان شهر ننوشته اند. شیک بودن و حرف زدن و اثاث داشتن لذت بخش است ولی کار نیست. ماشین و اثاث نتیجه فعالیت اقتصادی هستند و نه پیشنیاز آن.

این شروع کردن است که مهم است. بارها شده است که در صحبتهای دوستان جدید و قدیم حرفهایی می شنوم که ربطی به واقعیتهای دنیای کسب و کار ندارند. این که بخواهیم همه کار بکنیم طبیعیست ولی اینکه باور کنیم که با حرف زدن همه کار می توانیم بکنیم تنها نشانه بیخبریست. چاره ای نبود و نتوانستم جلوی خودم را بگیرم جواب دوستم را با خنده بلندی دادم و گفتم تیم مدیریتیش اهل حال هستند ولی اهل کار نیستند. وگرنه لیستشان شامل کارهایی بود که در ۱۰۰ روز اول می کردند و تقاضایی که در سال اول پیش بینی می کردند نه ۲۵ میلیون تومان برای تجهیز آبدارخانه. خدا به اقتصاد ما رحم کناد.

تصویر: خانه ای که استیو جابزدر گاراژش شرکت را اپل را شروع کرد.

کی مهارت آموزی برای #دانشگاه مهم می شود؟

تقریبا ۵ سال شده است که در دانشگاه کارهای مدیریتی هم می کنم و درگیر کمیسیونهای برنامه ریزی راهبردی و آموزشی هستم. اولین نکته ای که برای جالب بوده است توجه دانشگاه به نیازهای بازار و صنعت است. برای هر برنامه تازه ای و برای به روز کردن هر درسی که دارد ارائه می شود٬ نظرسنجی از فعالان اقتصادی و کارفرمایان در اولویت قرار دارد. الان ۴ ماه است که در حال بازبینی و طراحی مجدد درسهای پایه دانشجویان مدرسه بازرگانی هستم.

دانشجویان مدرسه بازرگانی در ۸ رشته مدیریت٬ مدیریت بین الملل٬ بازاریابی٬ اقتصاد٬ مالی٬ کارآفرینی٬ حسابداری و اقتصاد عمومی تحصیل می کنند و همه بعد از گذراندن واحدهای درسی سال اول باید ۳۹ تا ۴۲ واحد درسی درسهای پایه را مشترکا بگذرانند. اولین کاری که انجام داده ام استفاده از یک پلاتفرم برای تهیه یک پرسشنامه و بعد ارسالش به شرکتهای مختلف و کارآفرینان شهر بوده است. این نظرات مبنای تغییرات پیشنهادی هستند. از نظر اداری روال کار آسان بود و از نظر اجرایی محقق کردن این تغییرات می تواند تا یکسال و نیم زمان ببرد. اما این تغییرات برای تامین تقاضای بازار کار صورت می گیرد. مهمترین پرسش در پرسشنامه عوامل موثر در تصمیم به استخدام یک تازه فارغ التحصیل بوده است.

بر مبنای این نظرسنجی مهمترین ویژگی یک تازه فارغ التحصیل مهارتها و تجربه کاری اوست. برای همین کمیته ای که رئیس آن هستم می خواهد پیشنهاد کند که کلیه دانشجویان تا ۲۲۰ ساعت تجربه کاری را بعنوان پیشنیاز فارغ التحصیلی بگذرانند.  یک استدلال قوی وجود دارد که شاید دانشجویی نتواند کار یا فرصت کارآموزی پیدا کند. پاسخ این بوده است که اگر دانشجویی نتواند کارآموزی بیابد پس نمی تواند کار پیدا کند و ما نمی خواهیم فارغ التحصیلی داشته باشیم که نتواند کار پیدا کند. به اینها باید توانایی تحلیل داده ها یا آنالیتیکس را باید اضافه کرد که مورد دومیست که همه کارفرمایان می خواهند. بر اساس این نظرات همه کلاسها تاکید بر تحلیل داده ها  اضافه خواهد شد و دو درس جدید را جایگزین دو درس قدیمی خواهند شد که به تحلیل و مدیریت داده ها و آمار مدیریتی اختصاص خواهند داشت.

همه این فعالیتها تاکید و تایید این واقعیت است که دانشجویان فقط برای مدرک گرفتن به دانشگاه نمی آیند و هدفشان پیدا کردن شغل مناسب و فراگیرهای مهارتهای لازم برای شهروند نمونه بودن هم هست. از طرف دیگر چون دانشگاه هم در فضای رقابتی فعالیت می کند و باید دانشجو جذب کند و گزینه مناسبی برای دانشجویان و والدینشان باشد٬ چنین بازنگریهایی در اولویت قرار می گیرند و تشریفاتی نیستند. در واقع دانشگاه وقتی یک واحد مستقل است که از طریقی نظامی مانند سنجش دانشجو جذب نمی کند و اطمینان ندارد که تعداد لازم دانشجویان را جذب خواهد کرد٬ هم از نظر راهبردی و هم از نظر عملیاتی بهتر عمل می کند. این عملکرد بهینه هم به تخصیص منابع تعمیم پیدا می کند و همه به تربیت دانشجویانی که مهارتهای لازم را کسب می کنند.

وقتی در یک بازار رقابتی نقش دانشگاه را تجربه می کنیم٬ ابعاد جدیدی در تصمیم گیری و سیاستگذاری پیدا می شوند٬ که در نظام های دولتی و متمرکز هرگز مهم نیستند و البته هزینه بی اهمیتی آنها را خیل فارغ التحصیلان جویای کار می پردازند.

از چالش تا فرصت سازی:‌ صنعت #هواپیمایی و آینده #برجام

آینده سیاسی برجام در حالی از سوی واشنگتن تهدید می شود که شرکتهای هواپیمایی ایران با جدیت در حال مذاکره برای نوسازی ناوگان هواپیمایی خود هستند. مجموع سفارشهای شرکتهای هواپیمایی مختلف ایران به ۳۱۳ فروند می رسد و ۹ فروند از این مجموع تا به حال به ایران ایر تحویل داده شده اند. گفته می شود که تا پایان سال جاری میلادی ۴ فروند هواپیمای ایرباس ۳۲۱ دیگر به ایران ایر تحویل داده خواهد شد. این چهار فروند توانایی عملیاتی این شرکت را در پروازهای میانبرد و کوتاه برد داخلی و منطقه ای افزایش چشمگیری خواهند داد.
در حالیکه خرید هواپیماهای جدید دستاورد مستقیم برجام شمرده می شود٬ پیامد واقعی این موج جدید از تحول در صنعت هواپیمایی را می توان در تغییرات تعداد مسافران و افزایش پروازهای داخلی و خارجی دید. واقعیتهای اقتصادی و آمار در صنعت هواپیمایی خبر از افزایش پایدار تقاضا برای سفرهای هوایی می دهند. در ماههای نخست سالجاری تعداد مسافران سفرهای هوایی در ایران نسبت به سال گذشته ۱۷ درصد افزایش یافته است. فرودگاههای شهرهای تهران و مشهد با ۲۱ درصد و ۲۲ درصد افزایش در تعداد مسافران  هوایی پیشتاز این افزایش بوده اند. شرکتهای هواپیمایی ماهان و ایران ایر هم هر کدام ۱.۸۶ میلیون و ۱.۴۸ میلیون مسافر هوایی را در مسیرهای بین المللی جابجا کرده اند. شرکتهای هواپیمایی آسمان‌٬ کیش ایر٬ قشم٬ ماهان و نفت (که این روزها کارون نامیده می شود) به پروازهای داخلی٬ منطقه ای و بین قاره ای خود افزوده اند.
صنعت هواپیمایی ایران در مدت کوتاهی نشان داده است که سرمایه گذاری در آن کاری شایسته بوده است و ادامه روند فعلی می تواند درمدت زمان اندکی این صنعت را به جایگاه شایسته منطقه ایش برساند. در نتیجه وقتی هفته گذشته مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا به بهانه برنامه موشکی ایران تحریمهای موجود بر علیه ایران را تشدید کرد٬ سوالهای زیادی درباره آینده خریدهای هواپیمایی شرکتهای داخلی ایجاد شد. این درست است که از مجموع ۳۱۳ فروند هواپیمای سفارش داده شده فقط ۱۲۰ فروند آن به شرکت بوئینگ سفارش داده شده است. اما این هم درست است که در رقابت بین ایرباس و بوئینگ هیچ دولتی درایالات متحده نمی خواهد متهم به تضعیف بوئینگ بشود. شرکتی که علاوه بر استخدام هزاران نفر٬ کارفرما و مشتری صدها شرکت آمریکایی نیز هست و پیامدهای اقتصادی هرگونه کاهشی در فروش این شرکت خیلی زود در همه ایالات و شهرهای بزرگ احساس می شود. در نتیجه جای تعجبی ندارد که تنها یک روز پس از این تصمیم مجلس نمایندگان رکس تیلرسون وزیر امورخارجه ایالات متحده آمریکا اعلام کرد که ایالات متحده آمریکا خیال ندارد در مبادلات بازرگانی قانونی در ایران خللی ایجاد شود.
در این شرایط می توان گفت در حالیکه شرایط سیاسی روند رشد و توسعه صنعت هواپیمایی را تهدید می کنند٬ واقعیتهای اقتصادی این صنعت امیدوار کننده هستند. در این وضعیت چالش اصلی شرکتهای هواپیمایی ایرانی تبدیل شرایط مساعد اقتصادی و تقاضای رو به افزایش برای سفرهای هوایی به مزیت نسبی اقتصادی و جاذبه غیرقابل مقاومت برای سرمایه گذاران خارجیست. برای عبور از این چالش شرکتهای هواپیمایی باید از الگوهای جهانی مدیریت و مدلهای مالی پذیرفته شده برای ایجاد درآمد و کسب اعتبار بهره ببرند. می توان به تجربه خرید هواپیما در۲ سال گذشته رجوع کرد تا دید که علیرغم شرایط مساعد سیاسی این واقعیتهای اقتصادی بوده اند که شرکتهای هواپیمایی را به خرید هواپیما تشویق کردند. ادامه این روند نیازمند تکیه بیشتر به واقعیتهای اقتصادی و در نظر گرفتن آنها در پیشبرد اهداف صنعت هواپیماییست.
در سالهای اخیر جذب اعتبار لازم و داشتن خطوط اعتباری مورد نیاز خرید هواپیما چالش اصلی شرکتهای هواپیمایی در تحقق نوسازی ناوگان هواییشان بوده است. شرکتهای هواپیمایی نیازمند بازنگری در نظام مدیریت مالی خود هستند تا بتوانند مشتریان نظام جهانی بانکداری باشند و از وابستگی به بانکهای داخلی که فاقد منابع لازم برای کمک به آنها هستند٬ رهایی یابند.
این مهم نیازمند تصمیم گیری درباره مطالبات معوقه شرکتهای هواپیمایی و بدهیهای انباشته شده ایشان به شرکتهای دولتی مانند شرکت فرودگاههای کشور و شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی است. کاری که باید با توجه به استانداردهای نظام جهانی بانکداری صورت بگیرد تا شرکتهای هواپیمایی بتوانند عملکرد اقتصادی و مزیت خود را در بازار منطقه ای به سرمایه گذاری در نوسازی ناوگانشان تبدیل کنند. هم این شرکتها و هم ناظران جهانی صنعت هواپیمایی ایران می دانند که رویدادهای سیاسی در چهار دهه گذشته بیشمار بوده اند ولی این صنعت علیرغم این رویدادها همواره در حال رشد بوده است و امروز بزرگترین بازار ملی هوایی خاورمیانه و آفریقای شمالی را در اختیار دارد. نکته ای که از همه جنجالهای سیاسی مهمتر است و در همه مراکز تصمیم گیری اقتصادی جلب توجه می کند.

تصویر: هواپیمای ایرباس ۳۳۰ ایران ایر در راه تهران

 

فرصت‌های طلایی و نزاع‌های صنفی

اعتراض به نرم افزارهای پیدا کردن تاکسی مثل اسنپ بهانه نوشتن این یادداشت شد که به همت دوستان خوب دنیای اقتصاد سرمقاله روز چهارشنبه این روزنامه است.

اگر بخواهیم یک رویداد را منشأ تفاوت غرب و شرق در توسعه و رشد علمی بدانیم، بی‌شک آن رویداد اختراع ماشین چاپ است. فکرش را بکنید سال ۱۴۴۰ میلادی می‌شود سال ۸۱۹ هجری خورشیدی. اروپا هنوز در قرون وسطاست و خورشید تمدن اسلامی هنوز غروب نکرده است. ابن‌سینا، فارابی، رازی و خوارزمی هنوز نوابغ جهان علمند و کسی به گرد پایشان نرسیده است.

اگر به‌جای آلمان، ماشین چاپ در بغداد یا در نیشابور یا در قاهره اختراع شده بود، چه می‌شد؟ به‌جای آنکه هر شاهکار علمی منحصر به چند نسخه‌ای باشد که چند نفری به زحمت کپی کرده‌اند، از هر نوشته ده‌ها نسخه منتشر می‌شد. کتاب‌ها می‌شدند مهم‌ترین محصولی که از نیشابور و ری به مغرب و مصر می‌رفتند. گردش اطلاعات و دانش در جهان اسلام آغاز می‌شد. امروز به‌جای سوربن و کمبریج از نظامیه‌های بغداد و نیشابور به‌عنوان پیشتازان فیزیک و ریاضی یاد می‌شد. تفوق علمی جهان اسلام برجایش می‌ماند و شاید به انقلاب صنعتی منجر می‌شد. امروز ولی فقط فهرستی از نام‌های دانشمندان‌مان داریم و نام آثارشان که در جنگ‌ها و رویدادهای تاریخی از بین رفته‌اند و به زحمت چند برگی‌شان به ما رسیده است.

هر از گاهی در روند رشد علمی و نوآوری بشری پنجره‌هایی باز می‌شود که از آنها می‌شود دهه‌ها و بلکه قرن‌ها به جلو جهید. این مهم نیست که چقدر عقب مانده‌ایم، این مهم است که از پنجره‌ای به وسعت تاریخ تمام فرصت‌های پیش‌رو را بسنجیم و از آنها بهره ببریم. با ظهور شبکه جهانی اینترنت چنین فرصتی برای اقتصاد ما فراهم شده است. اقتصادی که در آن تنوع کالا و خدمات و سبدهای مصرف وجود دارد، ولی بازارهایش توسعه یافته نیستند. تولید‌کننده، کشاورز، هنرمندان و کارشناسان آماده عرضه کالا و خدمات هستند ولی نمی‌دانند تقاضا را کجا پیدا کنند. از بازارهای بزرگ و سنتی کشور تا جاده‌ها و واگن‌های مترو تمام اجزای عرضه به‌دنبال تقاضا هستند. اینجاست که جاده برای ما حکم بازار را پیدا می‌کند و شانه خاکی‌اش می‌شود محل پارک و انتهایی که از انبه پاکستانی تا خیار دزفول و گل و سبزی می‌فروشند. اقتصاد ما نیازمند بازار است. مهم‌ترین کاربرد و موفقیت شبکه جهانی اینترنت گسترش بازارهای مجازی بوده است. گاهی مهم نیست کجا هستید و ساعت چند است، می‌توانید آنچه را که می‌خواهید بخرید. این تقاضا برای عرضه‌کننده درآمدزاست. از دانشجویی که می‌خواهد کتاب‌هایش را بفروشد تا بانوی زحمتکش روستایی که ماه‌ها پای دارقالی نشسته است، همه می‌توانند از طریق این شبکه خریدار بالقوه کالایشان را پیدا کنند و محصولشان را عرضه کنند. اپلیکیشن‌هایی که برای تلفن‌های هوشمند ساخته شده‌اند، توانایی درآمدزایی از همه دارایی‌ها و کالاهای احتمالی را افزایش داده‌اند.

اینجاست که یک اپ مانند اسنپ را باید به‌عنوان بازار دید. آیا مالکان آژانس‌ها به شهرداری تهران اعتراض می‌کنند که چرا در حاشیه‌های خیابان‌های شهر مسافران تاکسی می‌خواهند و سوار می‌شوند؟‌ اسنپ نه دلال است و نه واسطه. مانند اوبر Uber، لیفت Lyft و سایر نرم‌افزارهای پیدا کردن وسیله‌ای برای رسیدن به مقصد، این اپ متقاضی را به عرضه‌کننده می‌رساند. برای این سرویس هزینه‌ای دریافت می‌کند؛ ولی هر مغازه‌داری و هر تولید‌کننده‌ای تایید خواهد کرد که بودن در هر بازاری هزینه دارد. شرکت‌هایی مانند اسنپ با نوآوری و الهام از موفقیت‌های کسب شده در سایر کشورها، کاربردهای جدیدی برای شبکه جهانی اینترنت به کشور ما می‌آوردند که جبران‌کننده فقدان بازارهاست. اینجاست که باید پرسید آیا اعتراض به این شرکت به بهانه‌های صنفی توجیه دارد؟ این اعتراضات تازگی ندارند و هستند شهرهایی که استفاده از برخی از این اپ‌ها را ممنوع کرده‌اند؛ ولی حتی در این شهرها شرکت‌های دیگری فعال هستند که اپ‌های مشابهی را عرضه می‌کنند. اعتراض آژانس‌ها گرچه قابل درک است، ولی توجیه اقتصادی و حتی صنفی ندارد، تقاضای مهندسی اقتصاد گرچه تازگی ندارد؛ ولی تقاضایی است که نه به کارآیی اقتصاد می‌افزاید و نه باعث افزایش رقابت می‌شود. برعکس با ایجاد مانع برای گسترش بازارها در کشور از رقابت و درآمدزایی اقتصاد می‌کاهد. مهندسی اقتصاد همچنین سمی مهلک برای نوآوری در جامعه است. این اعتراضات نه پایان اسنپ است و نه سهم بازار آژانس‌ها را در دنیایی حفظ خواهد کرد که تلفن‌های هوشمند راه ارتباطی هر مصرف‌کننده‌ای با بازارهای مورد نیازش هستند. ولی این اعتراضات و اجابت آنها می‌تواند تیرخلاصی باشد به نوآوری و کارآفرینی هوشمندانه در کشور. این بار ما می‌توانیم ماشین چاپ را در ایران خودمان اختراع کنیم و به جای رویای جهش واقعا جهشی به جلو داشته باشیم. این فرصت طلایی را در دعواهای کوته‌بینانه قربانی نکنیم.

کریسمس فرصتی برای صادرات ایران

این روزها که بحث پشت کامپیوترنشینهای فارسی زبان درباره خارج نشینان و داخل نشینان داغ است و آدمهایی که قانون اساسی نخوانده اند حرف از لغو تابعیت شهروندان ایرانی  می زنند٬ یک فکر مثبت به ذهنم رسیده است. ایرانیان و ایرانی تباران خارج از ایران همیشه ارتباطات خود را با سرزمین مادری حفظ کرده و می کنند. یکی از نقشهای مثبت ایشان معرفی ایران است که تشویق صادرات ایران و سفر به ایران‌(صادرات گردشگری)‌ از پیامدهای مثبت آن است. این روزها خیلی از ایشان از تعطیلات سال نو و عید کریسمس به سر کار بازگشته اند و مشغول کار در سال نوی میلادی شده اند. خیلیها هدایایی داده اند و دریافت کرده اند که بخشی از رسوم کشورهای محل اقامتشان است.

 مثل ایران در روزهای نوروز در اینجا هم دادن هدیه به مناسبت سال نو و کریسمس بسیار معمول است. در محاسبات هر شرکت بازاریابی و هر فروشنده و تولید کننده ای ایام تعطیلات  کریسمس و سال نوی میلادی نقش مهمی دارد. شرکتها از الان برای سال آینده (۲۰۱۸)‌در حال سفارش دادن و مدیریت انبارها و فرآیند تولید هستند. این افزایش تقاضا برای خرید کالا و هدایا آنقدر هست که درصدی از رشد تولید ناخالص داخلی مدیون این تعطیلات و این رسم خرید هدایاست. حالا چرا این وسط حرف از صادرات ایران می زنم. نزدیک این ایام که شد همکاران در دانشگاه شروع به دادن هدیه کردند و من هم هدایا و کارتهایی دریافت کردم. حالا باید جبران می کردم و هدیه ای پیدا می کردم که هم برای ۱۵ نفر آدم مناسب باشد و هم قیمتش مناسب باشد. رسم فرهنگی این است که هر کس چیزی بدهد که نوعی نماینده خاستگاه و علائق خودش است. حتی یکی از کارمندان اداری که بافندگی می کند برای همه زینتهایی برای درخت کریسمس درست کرد که آنها را بافته بود.

در این شرایط  آخر سر برای همه فنجانی قهوه خریدم ولی یاد تهران بودم و چیزهایی که می توانستم به یاد ایران به این دوستان هدیه بدهم:‌ از کاشیهای فیروزه ای که در نشر چشمه و شهر کتاب دیده بودم تا طرحهایی الهام گرفته از انار که مغازه ای در نزدیکی  هفت تیر آنها را می فروشد. به اینها می شود بسته های مواد غذایی٬ زعفران و پسته و کارهای دستی را هم اضافه کرد. البته در آن روزها نه دسترسی به ایران و تهران وجود داشت و نه زمان کافی برای برنامه ریزی. ولی این فکر به ذهنم رسید که این می تواند فرصت خوبی بخصوص برای بنگاههای کوچک باشد. با استفاده از ابزاری که شبکه جهانی اینترنت در اختیارمان قرار می دهد و پتانسیل ایرانیان مقیم خارج می توان هم به عرضه این محصولات پرداخت و هم جهان را کمی با محصولات ایرانی و ذائقه ایرانی آشنا کرد.

طبیعیست که هر فکری تا به مرحله عمل درآید معلوم نیست چقدر موفق است ولی فکر کردم در اینباره بنویسم شاید بحثی درگرفت و طرحی نو شکل گرفت. سال میلادی خوبی را برای همه آرزومندم.

هنرمندان: کارآفرینی و نوآوری

کار ادامه دارد. این یادداشت را امروز در وبلاگم در خبر آنلاین منتشر کردم. به نظرم اتفاقات خوبی که در گسترش محصولات سخت افزاری هنری در این سالها روی داده است می تواند زمینه ورود هنرمندان و افراد خلاق به بخش نرم افزاری و نوآوری در اقتصاد باشد:

این روزها ارزش افزوده حاصل از نوآوری و تعریف محصولات جدید به حدی رسیده است که بسیاری به نوآوری بعنوان نیروی پیشران اقتصادی می نگرند. این باور جدی وجود دارد که بدون نوآوری و خلاقیت کارآفرینی میسر نخواهد بود و رشد اقتصادی شتاب نخواهد گرفت.

تاکید بر نوآوری و خلاقیت باعث شده است تا پژوهشگران بسیاری به تحقیق درباره عوامل موثر بر خلاقیت در کسب و کار بپردازند. این نکته برای همه این پژوهشگران جالب بوده است که پیش بینی پاسخ مصرف کننده به محصولات نو با استفاده از متغیرهای همیشگی به راحتی ممکن نیست. در واقع واکنش مصرف کنندگان به یک کالا تابع متغیرها و روندهاییست که همه آنها برای پژوهشگران شناخته شده نیستند. این نکته باعث می شود تا در هر طرحی و در معرفی هر کالای جدیدی نوآوران و شرکتها کمی هم دلهره داشته باشند. موفقیت تلفنهای هوشمندی مانند آیفون و گالاکسی باعث شده است تا برخی فکر کنند که همه کالاهای نو با استقبال مصرف کنندگان روبرو خواهند شد. این برداشت درست نیست. آنچه که نوآوری را به سوخت پیشران موتور رشد اقتصادی تبدیل می کند امید و انتظار به موفقیت است که انگیزه فعالیت اقتصادی دهها شرکت و صدها نوآور می گردد. آنچه که همه تحلیلگران باور دارند این است که موجهای اقتصادی در نتیجه اختراع و ابداع به وجود می آیند.
معرفی تلفنهای هوشمند خود باعث ایجاد بازار و صنعت طراحی نرم افزارهای کاربردی شد که آنها به نام اپ (App) می شناسیم. فضای شبکه های مجازی مانند Facebook و Twitter این روزها در درجه اول برای عرضه تبلیغات و سرگرمی مورد استفاده قرار می گیرند. Facebook فقط جایی برای این نیست که ببینید دوستانتان کجا هستند و با چه کسی در حال گرفتن سلفی هستند. طراحانش می دانند که برای میلیونها نفر این شبکه محلیست برای وقت گذرانی. ایشلن در آن به عرضه انواع سرگرمی و بازیهایی می پردازند که در آنها می توان اسباب بازیهای مجازی خرید. در سال ۲۰۱۵ فیس بوک ۲.۵ (دو و نیم)‌ میلیارد دلار به طراحان بازیهای نرم افزاری برای طراحی بازیهای سازگار با فضای مجازی این شبکه اجتماعی پرداخت کرد. حجم فعالیتهای اقتصادی پیش از موفقیت یک محصول و حجم فعالیتهای اقتصادی مرتبط با این محصول بعد از موفقیتش آنقدر هست که نوآوری را عنصر اصلی اقتصاد در قرن بیست و یکم بنماید.
در نتیجه گرچه نمی دانیم کدام محصول موج بعدی را ایجاد خواهد کرد این را می دانیم که بدون نوآوری این محصول به دست نخواهد آمد. اینجاست که این سوال مطرح می شود که کدام رشته های دانشگاهی انسانهای خلاق و نوآور تربیت می کنند؟‌ رشته های هنری٬ که به نظر ربطی به برنامه نویسی نرم افزاری و فن آوری پیشرفته ندارند٬ دقیقا به همین دلیل مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته اند. پرورش و تربیت هنرمندان دیگر تنها یک کار فرهنگی نیست. بسیاری از محققان باور دارند که باید رابطه ای بین اهمیت دادن به رشته های هنری و خلاقیت هنری و نوآوری وجود داشته باشد. این را می دانیم که تحصیل در رشته هایی مانند تئاتر با افزایش قدرت سخنوری و پرورش هوش اجتماعی افراد باعث موفقیت آنها در عرصه فعالیت اقتصادی می شود. این رابطه ار نظر آماری سنجیده شده است و مورد قبول بسیاری از پژوهشگران است ولی هنوز رابطه بین تحصیل در سایر رشته های هنری و نوآوری کمی سازی نشده است. گرچه با افزایش تقاضا برای محتویات دیجیتالی و محصولات سینمایی و تلویزیونی با فن آوری پیشرفته شاهد موفقیت برنامه های آموزشی هستیم که در آنها ترکیبی از کاربردهای فن آوری اطلاعات و نرم افزارهای جدید و تکنیکهای هنری تدریس می شوند.
رابطه بین خلاقیت هنری و نوآوری اقتصادی یکی از پیوندهاییست که اقتصاد ایران می تواند با اتکا به آن آماده جهش به جلو باشد. برای کشوری که به سابقه فرهنگی و هنری خود می بالد و در دهه های اخیر هنرمندان مطرحی در رشته های مختلف در آن بالیده اند٬ وقت آن است که به هنر نه تنها بعنوان ابزاری برای حفظ هویت فرهنگی بلکه بعنوان نیروی پیشران توسعه اقتصادی نگاه کند.

زنان و اقتصاد ایران

اولین یادداشتم در سال 1395 برای روزنامه فرهیختگان که به مناسبت روز زن است.

به‌رغم دستاوردهای ستودنی ایران در آموزش زنان مشارکت ایشان در اقتصاد کشور هنوز در حد مطلوب نیست.
دو شب پیش موفق به دیدن فیلم «او نام مرا ملاله گذاشت» شدم؛ فیلمی درباره دختر نوجوانی که به‌خاطر اصرار به ادامه تحصیل هدف گلوله طالبان قرار گرفت و تا پای مرگ پیش رفت. امروز ملاله یوسف زی یک چهره جهانی، برنده جایزه صلح نوبل و یک حامی آموزش برای زنان و دختران است.
حق آموزش و ادامه تحصیل مستقل از جنسیت، نژاد، ملیت و مذهب یک حق فراگیر و ابتدایی است. در حالی که این فیلم را می‌دیدم زنان آموزگار و معلم ایران را به یاد آوردم و دختران و بانوان دانش‌آموز و دانشجویانش را. در حالی که تندروها در کشورهای همسایه و در قاره آفریقا در حال منع دختران از ادامه تحصیل هستند و تحصیل را برای ایشان حرام می‌دانند، نزدیک به 60 درصد جمعیت دانشجویی را در ایران زنان تشکیل می‌دهند. شاید برخی با بحث درباره علت حضور زنان در دانشگاه‌ها و مدارس کشور آن را یک دستاورد ندانند و شاید چون این رویداد را به‌عنوان یک دستاورد باور نداریم ملاله که در شجاعتش شکی نیست، چهره مبلغ آموزش زنان در جهان اسلام شده است و نه یک بانوی ایرانی. با این حال حتی اگر درباره علت چنین رویدادی توافق نداشته باشیم، حضور زنان ایرانی در آموزش عالی و آموزش یک دستاورد بزرگ است. ایران به حق می‌تواند به خود ببالد که فارغ از تعصبات و سنت‌های به ظاهر مذهبی حق ادامه تحصیل را برای زنان کشور به رسمیت شناخته است.
با این حال این حضور گسترده در آموزش عالی به مشارکت اقتصادی تبدیل نشده است. نرخ مشارکت زنان ایرانی در بازار کار بین 11 تا 13 درصد است در حالی که یک دهه پیش این نرخ به 17 درصد رسیده بود، در سال 1384 روند صعودی آن متوقف شد و روند کاهشی آن شروع شد. این در حالی است که نرخ جهانی مشارکت زنان در بازار کار به 40 درصد می‌رسد و در بسیاری از کشورهای منطقه و جهان درصد زنان تحصیلکرده به مراتب کمتر از ایران است. عدم مشارکت زنان در اقتصاد کشور فرآیند توسعه اقتصادی و رشد اجتماعی کشور ما را از یکی از اصلی‌ترین نیروهای محرک و پیشرانش محروم کرده است و معضلی است که باید برای آن چاره‌اندیشی کرد.
مانند همیشه درباره علل و عوامل چنین رویدادی بحث‌های مختلفی وجود دارد. با این حال به نظر می‌رسد اولین دلیل چنین رویدادی دادن اولویت به مردان و تبعیض آشکار و بی‌پرده در محیط‌های کاری به نفع ایشان است. بارها بخشنامه‌های مختلفی صادر شده‌اند که زنان را از کار حتی به‌عنوان اپراتور تلفن در ادارات منع کرده‌اند. سهم زنان در دریافت اعتبارات بانکی بسیار ناچیز است و بسیاری از زنان کارآفرین با مشکلات و چالش‌های فراوانی مواجه هستند. بسیاری باور ندارند که ایشان که مادران موفق و مدیران مبرز خانواده هستند، می‌توانند در عرصه اقتصاد و فعالیت‌های اقتصادی هم موفق باشند.
حین تماشای فیلم ملاله این نکته به ذهنم رسید همان‌طور که حق ادامه تحصیل و فراگیری دانش یک حق مسلم و غیرقابل انکار است، حق امرار معاش هم یک حق مسلم و غیرقابل انکار است. ایران و مردم ایران حق ادامه تحصیل را مدت‌هاست که پذیرفته‌اند و این روزها کمتر می‌شنویم کسی مانع ادامه تحصیل زنان و دختران در جامعه ما بشود. برخلاف پاکستان، ایران بیشتر از مدرسه‌هایی که می‌سازد می‌گوید تا مدرسه‌هایی که تخریب شده‌اند. حالا زمان آن رسیده است که حق امرار معاش و کسب درآمد برای داشتن یک زندگی بهتر را برای همه مستقل از جنسیت، نژاد، قومیت و مذهب به رسمیت بشناسیم.
بسیاری از بهانه‌هایی که در مخالفت با حضور فعال و گسترده زنان در بازار کار آورده می‌شوند، برخاسته از کژاندیشی‌ها و کاستی‌های ساختاری هستند که قابل جبران هستند. آنچه که قابل جبران نیست، هزینه‌ای است که فرآیند توسعه در کشور به واسطه غیبت نیمی از نیروی کار بالقوه که تحصیلکرده‌‌تر نیز هست، می‌پردازد. اگر پاکستان ملاله آموزش را دارد وقت آن است که ایران ملاله کارآفرینی برای زنان را معرفی کند تا جایگاهی درخور تلاش‌های زنان ایرانی در دنیا و جهان اسلام داشته باشد.

تلاش برای بقای شرافتمندانه

خیلی خوشحالم که فرصتی پیش آمد تا این یادداشت را بنویسم که امروز در ستون نگاه نخست روزنامه جهان صنعت می توانید بخوانید. زنان کارآفرین و کارآفرینی برای زنان یک ابزار مهم برای ایجاد اشتغال است. برای من که افتخار می کنم مادرم یکی از این زنان کارآفرین است نوشتن درباره این موضوع یک ادای دین هم به شمار می آید.

سالهای اخیر نه تنها شاهد ورود زنان به عرصه کارآفرینی بوده است بلکه شاهد افزایش  روزافزون و فزاینده حضور ایشان در عرصه های مختلف اقتصادی بوده است.  در کنار رشد چشمگیر جمعیت زنان کارآفرین و تعداد بنگاههای تحت مدیریت و رهبری ایشان تعداد بیشتری از دولتمردان به کارآفرینی زنان بعنوان پاسخ مناسبی به چالشهای اقتصادی و راه حلی برای مبارزه با فقر نگاه می کنند. در ایران بحث کارآفرینی زنان هم بعنوان یک پروژه اجتماعی مطرح می شود هم موضوع سخنرانیهای بسیاریست. آنچه که باعث دلگرمیست زنانی هستند که هر روز با نوآوری و پشتکار دل به دریای مشکلات و پیشداوریهای می زنند. اهمیت تلاش ایشان در اقتصاد ایران دو چندان است. از یکسو کارآفرینی زنان به معنای ایجاد اشتغال است و از سوی دیگر راه حل مناسبیست برای مبارزه با فقر در میان یکی از آسیب پذیرترین گروههای اجتماعی در کشور.

اشتغال آفرینی برای زنان و اهمیت آن بتازگی توجه مسوولان را بخود جلب کرده است. این سیاست ضمن افزایش رشد و فعالیت اقتصادی در کشور و سالهای گذشته شاهد سرمایه گذاری قابل توجه در آموزش دانشگاهی و حضور گسترده زنان در دانشگاههای و نهادهای آموزشی کشور بوده است. این نکته قابل توجه است که ایران یکی از معدود کشورهای در حال توسعه است که در آن سهم زنان از جمعیت دانشجویی به شصت درصد رسید. امروز زنان دارای مدرک دانشگاهی گروه بزرگی از جمعیت کشور هستند که متاسفانه با یکی از بالاترین نرخهای بیکاری و عدم اشتغال مواجه هستند.

 ایجاد اشتغال برای این گروه به معنای افزایش بهره وری نیروی و سرمایه انسانی و سرمایه گذاری انجام شده در گسترش زیرساختهای دانشگاهی نیز می باشد. ولی نه دولت و نه بخش خصوصی در ساختار فعلی و با توجه به هنجارهای حاکم توان جذب این گروه را ندارند. بجای آنکه نابع محدود موجود به قطعات کوچکتری تقسیم شوند تا به این نیاز پاسخ داده شود بهتر است این گروه مجاز باشند تا به اتکا به توانایی های خود و با حمایتهای قانونی لازم وارد عرصه کارآفرینی شوند. این سیاست ضمن افزایش سرمایه گذاری در کشور و کمک به شکوفایی استعدادهایی زنان کارآفرین باعث افزایش منابع موجود می شود. حال آنکه تکیه به دولت تنها کاهش بهره وری منابع محدود و افزایش بوروکراسی اداری را بدنبال دارد.

از سوی دیگر این واقعیت را نمی توان کتمان کرد که با افزایش جمعیت و آسیبهای اجتماعی تعداد بیشتر و روزافزونی از زنان سرپرست خانواده هایشان می شوند و  مسوولیت تامین معاش خانواده را به دوش می کشند. اینجاست که باید تفاوت بین واقعیت جامعه آنگونه که هست و آنگونه که می خواهیم باشد درک شود و در سیاستگذاری لحاظ گردد. واقعیت اقتصادی جامعه ما  زنان سرپرست خانوار و خانواده های تحت سرپرستی آنها را آسیب پذیرتر کرده است. در مقایسه با سایر گروهها درصد بیشتری از این خانوارها زیر خط فقر زندگی می کنند. نوسانات تورمی و تنشهای اقتصادی این خانوارها را به راحتی به تله فقر دچار می کند و به حاشیه جامعه می راند. زنان سرپرست خانوار خود را در نقش مدیریت خانواده می بینند بدون آنکه مانند مردان سرپرست خانوار از فرصت اشتغال و امکانات اقتصادی برخوردار باشند. ایشان برای ورود به عرصه کارآفرینی به مجوز نیاز ندارند چرا که درگیر تلاش برای بقای اجتماعی اقتصادی هستند. گسترش زمینه های کارآفرینی برای زنان ایشان را در این تلاش یاری می کند و به آنها امکان زندگی عزتمند را می دهد.

افزایش توجه دولتمردان به مقوله کارآفرینی زنان در خور تقدیر و توجه است. برای موفقیت واقعی در این عرصه زنان کارآفرین به حمایتهای قانونی و محترم شمرده شدن حقوقشان احتیاج دارند. ایشان نه به اعتبارات بانکی یا ردیفهای بودجه و گسترش نهادهای دولتی بلکه به تغییر نگاه نهادهای موجود به کارآفرینان زن احتیاج دارند. این واقعیتیست که برخی فراموش می کنند، .ولی زن کارآفرین برای بقا و کسب روزی به فعالیت اقتصادی روی آورده است و نه از روی سرگرمی. وقت آن است که زنان کارآفرینی کشورمان را ارج بگذاریم و کارآفرینی برای زنان را بعنوان ابزاری برای مبارزه با فقر جدی بگیریم.

وب‌نوشت روی WordPress.com.

بالا ↑