[تقدیم به دوست دانشمند دکتر علی نیری]
دکتر علی نیری را بعضی ها می شناسند و بعضی ها نمی شناسند. دانشمندست و دانش باور و عزیز. این یادداشت را تقدیم به او می کنم چون مطلبی باعث نوشتنش شد که چند روز پیش در توئیتر گفت. اول مطلب:
«غربیها بویژه اروپاییها در بیشتر تاریخ به مردم ما خیانت کردند.از فرانسویها در جنگهای ایران و روس تا آلمانیها در جنگ ایران و عراق.انگلستان و آمریکا هم که هیچ..»
باوری در جامعه هست که غربی ها همیشه به مردم ایران خیانت کرده اند. امتداد این باور در حاکمیت می شود تاکید دائمی بر نقش دشمن. انگاری که ایران و ایرانی حلیمی هستند منتظر هم خوردن با ملاقه و کفگیر غربیها و یا شرقیها. نه وجودی دارند و نه ماهیتی. در عین حال مستحق همه چیز هم هستند و همه جا هم قرار بوده به همه چیز برسند ولی خیانت این خارجیها آنها را قربانی کرده است. وقتی عزیز ارجمندی مانند دکتر نیری که معتقد و مومن به روش شناسی علمی و مشاهده است، چنین باوری را بیان می کند یعنی یک واقعیت پذیرفته شده است. در حالیکه اینطور نیست.
شکست و پیروزی هر دو نتیجه عوامل بسیاری هستند. علاقه به پیروز شدن مقدمه تلاش است نه تضمین پیروزی. حرف ایشان درباره جنگهای ایران و روس مرا یاد این نکته انداخت که واقعا ما درباره این جنگها چه می دانیم. این جنگها همزمان با جنگهای ناپلئون در اروپا رخ می دهند. من ایرانی در ده سالگی اسمهای مارنگو، اوسترلیتز، واگرام، الو، بورودینو و واترلو را شنیده بودم و می دانستم که ناپلئون در اسارت در سنت هلن درگذشته است. ولی تا ۱۷ سالگی اسم هیچکدام از نبردهای جنگهای ایران و روس را نمی دانستم. نمی دانستم که ایرانیها درنبرد اچمیادزین در تابستان ۱۸۰۴ چه کرده اند ولی می دانستم ناپلئون در همان سال بعنوان امپراتور فرانسه تاجگذاری کرده است. در کتابهای تاریخ مدارس فقط از عهدنامه های گلستان و ترکمانچای گفته می شد یا از بی لیاقتی فتحعلیشاه قاجار و شکست ارتش ایران.
داستان شکستهای ایران بسیار پیچیده تر از آن پاراگرافهای کوتاه دروغین بود. ارتش ایران در جنگهای ایران و روس همیشه از واحدهای ارتش تزاری بزرگتر بود ولی در تسلیحات و استفاده از شیوه های نظامی یک نیروی عقب مانده بود. اردوهای ایران بیشتر ایلات و قبایلی بودند که بخاطر هم پیمانی با شاه قاجار به جنگ رفته بودند و بر آنها نه نظمی حاکم بود و نه سلسله مراتب فرماندهی در آنها معنا داشت. عباس میرزا فرمانروای آذربایجان و ولیعهد فتحعلیشاه فهمیده بود که قشون ایران به «نظام» جدیدی نیاز دارند. اما روحانیون تبریز اعلام کرده بودند، یونیفورم سربازان روس بر مسلمان حرام است چون داشتن حمایل شمشیر و آویختن کیسه باروت از حمایل دیگری به معنای حمل صلیب علامت مسیحیت بود. از ترس این روحانیون عباس میرزا در قلعه ای دور از چشم ملایان علوم و فنون نظامی جدید را یاد گرفت.
جالب اینجاست که حتی وقتی ناپلئون شهر مسکو را تصرف کرد، تزار روسیه دلیلی برای ترک مخاصمات و احضار نیروهایش از قفقاز ندید. در اچمیادزین سه هزار روس تحت فرمان سیسیانوف با بیست هزار ایرانی جنگیده بودند و با وجود عقب نشینی دوباره برگشته بودند. در جنگ ایران روس یک افسر و مستشار انگلیسی ارتش ایران کشته شد در حالیکه خوانین ایرانی در حال گریختن بودند. ایران قجری قفقاز را از دست داد چون نه قواعد بازی را پذیرفته بود و نه لزوم استفاده از دانش روز. اولی در شان خاقان بن خاقان نبود و دومی حرام و مستحق کفیر.
بعد درگیریهای ایران و عراق و جنگ هشت ساله بخاطرم آمد. وقتی که ارتش ایران علیرغم تضعیف و اعدام بسیاری از افسران و درجه دارانش مجهز به دانش روز از کشور دفاع کرد. عجیب است که ایران در آن سالها قطعات مورد نیاز تسلیحاتش را دریافت نمی کرد ولی همان ارتش توانست جلوی یک ارتش قویتر و مجهزتر را بگیرد. ولی باز عدم باور به قواعد بازی و عدم استفاده از دانش روز در سالهای بعدی جنگ ایران و عراق کشور ایران را تا آستانه شکست در سال هشتم پیش برد. هزاران ایرانی شجاع و مومن به کشور با فداکردن خود استقلال و تمامیت ارضی کشور را تضمین کردند. در حالیکه اگر حاکمیت از قواعد بازی بین المللی تبعیت کرده بود و مانند حکومت پهلوی پیش از خود در چهارچوب آن قواعد بازی کرده بود چه بسا جنگ در ماه اول و بعد از اولین قطعنامه شورای امنیت و پیش از سقوط خرمشهر به آتش بس رسیده بود.
ایرانیان هم مانند هر فرد دیگری هر روز می توانند از دو گزینه یکی را برگزینند: یا قهرمان تاریخ باشند یا قربانی تاریخ. در سال ۱۳۵۹ کسانی که خود را قهرمان و نه قربانی می دیدند کشور را حفظ کردند. کسانیکه می خواستند قربانی حوادث باشند در سالهای بعد هزاران ایرانی را قربانی جهل و خودبزرگ بینی خود کردند و هرگز مسئولیت اعمال خویش را نپذیرفتند. امروز ایرانیان بسیاری انتخابشان را عوض کرده اند. میلیونها ایرانی دوباره می خواهند قهرمان تقدیر خود باشند و نه قربانی. برای همین است که لازم است باورهای برخاسته از ذهنیت قربانی را کنار بزنیم و قامت خود را در آینه تاریخ با ذهنی باز و متکی به دانش و تحلیل ببینیم. بیگانگان سرنوشت ما را وقتی تعیین کردند که ما دست بسته منتظر تقدیری بود که آنرا محتوم می خواستیم. و تقدیر ایران را ایرانی می نویسد.