پورشه در تهران، پورشه در آتلانتا

سلام به همگی ، امروز یک سوال جالب به ذهنم آمد فرق حس شما به راننده یک ماشین پورشه در تهران و راننده همین ماشین در یک کشور خارجی مثلا در آتلانتا چیست؟

خاطره اول: به مرکز خریدی در آتلانتا می روم، یک ماشین بنتلی سیاه رنگ با رینگهای نقره ای رنگ بزرگ از کنارم می گذرد. صدای موسیقی رپش فلک را کر می کند. داخلش سه سیاهپوست نشسته اند، راننده تی شرت قرمز و زنجیر بزرگ طلایی نقره ای به گردن دارد. بازوانش خالکوبی شده و عضلانیست. یکی از بازیکنان تیم بسکتبال شهر است. فکر می کنم حتما یک قرارداد چند میلیون دلاری برای بازی در تیم و چند قرارداد بازرگانی و تبلیغاتی که جمعشان شاید چند ده میلیون دلار بشود. خوب می تواند چنین ماشینی داشته باشد. چرا که نه. دیگر به آن فکر نمی کنم و می روم.

خاطره دوم: در تهران سوار تاکسی هستم، از بزرگراه مدرس داریم به طرف مرکز شهر می رویم.  یک ماشین پورشه (یا پورش بسته به اینکه Porsche  را چطور تلفظ کنیم)  از سمت راست ا از ما سبقت می گیرد و جلوی ما می پیچد.  راننده ناسزایی می دهد که قابل نوشتن نیست. و می گوید «ماشین بابای مال مردم خورش را انداخته زیر پایش، آمده بیرون».   من راننده ماشین را ندیده بودم.  و نمی دانم جوان بود یا پیر، زن بود یا مرد.   ولی از راننده پرسیدم چرا فکر می کند این ماشین با مال مردم خوری تهیه شده است. «از کجا می آره سیصد میلیون ماشین میندازه زیر پاش توی این ترافیک می آد بیرون؟»

راننده تاکسی فکر نمی کرد که غیر از مال مردم خوری راه دیگری هم برای داشتن سیصد میلیون و خرید چنین خودرویی وجود دارد. راننده می توانست یک مقاطعه کار ساختمانی یا یک فعال اقتصادی یا  مالک باشد ولی اینها به ذهن راننده نمی رسیدند وقتی درباره این احتمالات از او پرسیدم جواب داد «شما هم ساده ای، همه که نمی تونند! من و شما رو که نمی ذارند گنده بشیم، این مال مردم خوریه آقا».

وقتی که از تاکسی پیاده شدم به ذهنم رسید عدم شفافیت در مبادلات اقتصادی به همراه رفتار رانت خوارانه در جامعه ما باعث شده است تا بسیاری باور داشته باشند که بدون برخورداری از مزایای ویژه غیرمنصفانه و ناعادلانه امکان ثروتمند شدن وجود ندارد. در نتیجه ثروت و نشانه های آن بلااستثناء مدرک مال مردم خور بودن هستند. در جامعه ای که کمتر کسی درباره چطور ثروتمند شدن اطلاعی دارد، آدمها با شک و تردید به انباشت سرمایه و  کالاهای لوکس نگاه می کنند.  شاید اگر راننده می دانست که راننده آن ماشین لوکس برای رسیدن به این رفاه زحمت کشیده است و اگر اعتقاد داشت که در جامعه فرصتهای برابر وجود دارند چنین فکری نمی کرد و البته او در این فکر تنها نبوده و نیست.

12 پاسخ به ‘پورشه در تهران، پورشه در آتلانتا

Add yours

  1. مثلا در ماجرای خودکشی‌ پرستار خانواده سلطنتی انگلیس مردم انگلیس به هیچ عنوان توهم توطئه نداشتن و کمتر کسی‌ مطرح کرد ولی‌ مشابه این جریان رو در ایران تصور کنید. این رفتار با چیزایی که ما در مورد قبل از انقلاب مطالعه می‌کنیم نشون میده که در دوران قبل از انقلاب هم الگوی رفتار مردم ایران اینگونه بوده.
    تازه به دوران رسیده یعنی‌ چه؟ چه کسی‌ رو مردم قبول دارند که تازه به دوران نرسیده باشه؟

  2. درود بر شما
    این دیدگاه برای عموم مردم هست .
    یکی از دلایل دیگر این دیدگاه نبود آموزش مالی در بین عموم مردم هست
    چه بسا تحصیلکردگانی که دیدگاه راننده تاکسی مورد تایید ایشان است و این مفروضاتی که به عنوان دلیل مطرح کردید موجب عدم پیشرفت فرد در عرصه اقتصاد و کار آفرینی می شود چرا که فرد باوری در خود برای انجام کارهای بزرگ نمی بیند

  3. من رشته ام نرم افزاره. می دونید که تو آمریکا ثروتمند ترین ها توی این رشته رشد کرده اند. حالا شما که اقتصاد دانی اگه خلاف اون راننده فکر می کنی لطف کن یه راهنمایی به من بکن که با فعالیت تو همین رشته بتونم پورشه بخرم

  4. اعتقاد که بحث دیگه‌ایه
    اما چرا باید فکر کرد دزدها زحمت نمی‌کشن؟ یا رانت‌خوارها؟ یا مال مردم خورها؟ یا چرا باید فکر کرد مردم راه ثروتمند شدن رو بلد نیستن؟
    اگر دزدی رو تعریف میکردین به نظرم بهتر بود
    اگر مبنای دزدی رو بر فقدان رضایت در مبادله بذاریم (من اینطوری تعریفش کردم برای خودم)
    بهترین اختراع برای توافق بر رضایت همون قانونه، آیا افراد یک جامعه در برابر قانون مثل همن؟
    اگر برابرن که هیچ اگر برابر نیستن یعنی دزدی، چه تهران چه آتلانتا
    پ.ن: خیلی خوبه گزینه‌ی « مرا از دیدگاه‌های پس از این، به وسیلهٔ رایانامه آگاه کن» دارین، اضافه کردن این گزینه اگر بین همه نویسنده‌های وب گسترش پیدا کنه خیلی خوبه

  5. به نظر میاد که تو محیط کار ایران نیستی‌. بذار دو تا مثل واقعی‌ برات بزنم. یکی‌ از دوستای من بعد از سالها زندگی‌ در آلمان برمی‌گرده ایران که شرکتی بزنه. تو آلمان یک آپارتمان داشت، تو ایران همه رفقای قدیمیش خونه ویلایی داشتن. همه هم بهش کمک می‌کنن که شرکت رو راه بندازه. این رفیق من بعد از ۵ ماه برمی‌گرده آلمان. وقتی‌ ازش پرسیدم چی‌ شد، گفت: «زندگی‌ مجلل تو ایران به دستمال کشیدنش نمی‌ارزه. اینجا (آلمان) چیزی می‌خوام زنگ میزنم به اداره دولتی یا شرکت فروشنده، ۲ روز دیگه کارم راه افتاده. تو ایران برای کوچک‌ترین قدم باید دم فلان کارمند رو ببینی‌ … و خودت رو در برابر افرادی پست کوچیک کنی‌. ما نخواستیم.».

    دوست عزیز، تو نمیتونی‌ بری تو گله گرگها و همونجور میش بمونی. حتا سگ هم نمیتونی‌ بمونی، چون میخورنت. تو نمیتونی‌ بری تو دسته دزدها و آدم سالمی باقی‌ بمونی وگرنه چنان میزنن پس سرت که تا ابد نتونی بلند بشی. همون‌جوری که توی صادق و کارکن نمیتونی‌ تحمل کنی‌ که دور و برت دزد و دروغگو و متقلب باشه، اون دزدها و دروغگو‌ها و متقلبها هم نمی‌تونن توی صادق و کار کن رو تحمل کنن…

    با تشکر از محبت شما کامنت شما ویرایش شده است.

  6. Also I think in the States the general way of thinking about financial gain and personal wealth is mainly in line with capitalist school of thought whereas in Iran, due to probably generations of chap and roshanfekr, people think in more socialist manner and expect the establishment to take care of things. To their credit, though, the American Dream, like the guy above says, cannot be achieved by just anyone, so there is natually a backlash against the rich, being it nouveoux riche, or old money.

  7. پورش! انتظاراتی دارید ها. وسط همت یک موتوری به من بدبخت که ماشینم را با وام اداره خریده بودم یک دقیقه فحش داد. (فکر کنم فقط فحش ناموسی نداد. ولی کلی کلمه یاد گرفتم!) بهتم زده بود و نگاهش می کردم و ماشین پشت سر که خیال می کرد دارم جواب طرف را می دهم (در حالی که از حرفهایش شوک زده شده بودم) با راه افتادن ترافیک لایی کشید و از من با بوق به زور جلو زد. از بالاتر از پراید جدیداً موتوریها حسادت می کنند و آینه می شکنند.

  8. حرفاتون دقیق و متینه.اما باید اینو درنظر گرفت که ما عقده ای شدیم.فک کنم همه اینوقبول دارن.از بس نداشتیم از بس شکاف بین طبقات اجتماعی داره زیاد میشه از بس به مردم دروغ گفتن دیگه اعتمادی وجود نداره.همه بهم شک دارن متاسفانه.ولی درکل نباید این رفتارو به همه تعمیم داد.
    جدا ازین بحث یک نکته بنظرم اومد که زیاد بی ربط نیست و به مارک»پورشه»ربط داره .یه بار یکی از نویسنده های خوب مجله ماشین نوشته بود تو آلمان مهد پورشه با پول یه پورشه پانامرا که به ایران وارد میشه میتونیم یک دستگاه پورشه کاین.یک دستگاه پورشه پانامرا یک دستگاه پورشه911ویک دستگاه پورشه کایمن بخرید و اندکی پول هم در جیبتان باقی بماند.دولت با تعرفه ای که بر خودرو اعمال میکند هم رفاه را کاهش می دهد و هم صنعتش را ضعیف میکند و هم مردم را عقده ای میکند!!!! هرچند این همان دولتیست که مردم خود به آن رای دادند

  9. ایرانی ها هر روز دارن بدبختر میشن.و به جز سیر کردن شکمه خانواده کاره دیگه ای نمیتونن بکنن.فرهنگ هم که نداریم اقا واقعا میگم فرهنگ نداریم همه ما ناراحتی اعصاب گرفتیم.میخوام از کشور فرار کنم هیچ سفارتی ویزا نمیده.خاک بر سر شدیم رفت!

  10. خب تو ایران باید دید ماشین چند میلیارد تومانی را کی و با کدوم رانت وارد کرده؟جدی این بود نتیجه اون همه حرف و شعار؟عدالت /برابری انسانها در اسلام/مدینه فاضله/آیا هنوز میتوانند بگویند آینده از آن مستضعفان است؟یا شاید هم منظورشان از مستضعف خودشان بوده؟همه ما در این دیوانه خانه گیر افتاده ایم پایان! همه یکسان شده ایم وآن حرف ها حرف بود و واقعیت همین کابوس است.

  11. از بچگی به اعتراف اطرافیان ضریب هوشی بسیار بالایی داشتم به طوری که در پنج سالگی به فارسی و انگلیسی می توانستم بنویسم. در دوران مدرسه بسیار بسیار بیشتر و بهتر هوش بالای خودم را نشان دادم و …
    نتیجه و دستاوردم الان چه بوده؟
    یک کار کاملا معمولی و با درآمدی کاملا معمولی تر. با رویایی ها دست نیافتنی تر از همیشه.

    با انبوه مطالعات در زمینه های مختلف با انبوه تلاشها، من هنوز نفهمیده ام راه موفقیت اقتصادی سالم در ایران از کدام طرف است؟ اگر کسی فهمیده به من هم بگوید و جوان با استعدادی را از بلاتکلیفی و شکستهای تحمیل شده ی پی در پی نجات دهد!

بیان دیدگاه

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com.

بالا ↑