ملی گرایی و باورهای ما

یکی از چیزهایی که در سالهای گذشته یاد گرفته ام این است که افراد می توانند از یک واژه استفاده کنند ولی معانی مختلفی از آن در نظر داشته باشند: مذهب، مذهبی، ملی، ملی گرایی، سنتی و محافظه کار و غیره. همه و همه برای  مارک زنی برای گروه بندی نظرات و عقاید و افراد استفاده می شوند و نه تنها برای افراد مختلف معانی مختلفی دارند بلکه باعث پیشداوریهای مختلفی هم می شوند.

حامد دوست عزیزم معمولا از صفت احمقانه برای توصیف چهارچوبهایی استفاده می کنند که ملی گرایی آنها را تعریف می کند، اما کدام ملی گرایی؟ کدام چهارچوبها؟ حامدعزیز در این یادداشت آخرش به این دلیل  آیب اشراف یکی از آخرین بازماندگان بریگاد آبراهام لینکلن در جنگ داخلی اسپانیا را تحسین می کند.، که از این چهارچوبها بزرگتر بوده است.

شاید جالب باشد  بدانیم در فاصله سالهای 1936 تا 1939که جنگ داخلی اسپانیا در جریان بود، جنگی که آیب در آن جنگیده، اتحاد جماهیر شوروی از طریق احزاب کمونیست و سازمانهای مختلف در کشورهای اروپایی داوطلبان اروپایی را برای جنگیدن به نفع جمهوریخواهان در اسپانیا تشویق و سازماندهی می کرد. این داوطلبان بریگادهای معروف بین المللی اسپانیا را تشکیل دادند که جورج اورول را به فکر بردند و ارنست همینگوی را به وجد آوردند.  در مقابل ایشان فرانکو قرار داشت که هوادارانش خود را ناسیونالیست یا ملی گرا می نامیدند و از نظر چپگرایان اروپایی نماد فاشیسم و نازیسم بودند.

اما در 1939، پس از پایان جنگ داخلی اسپانیا با پیروزی فرانکو، شوروی و آلمان پیمان عدم تجاوز امضاء کردند و بر سر تقسیم لهستان توافق کردند. این پیمان دست آلمان نازی را در حمله به لهستان و آغاز جنگ دوم جهانی باز گذاشت. تبعیت احزاب کمونیست اروپایی از مسکو تا بدان حد بود که توروز از رهبران حزب کمونیست فرانسه از خدمت وظیفه نظامی خود در زمان جنگ گریخت و به شوروی رفت. وقتی که یکسال بعد سربازان آلمانی فاتحانه وارد پاریس شدند، اومانیته ارگان حزب  کمونیست فرانسه در تبعیت از مسکو از کارگران فرانسوی خواست تا با سربازان آلمانی با خوشرویی برخورد کنند. البته انضباط حزبی باعث نشد که ظریفی به سردبیر روزنامه یادآور نشود: » آخر احمق! چون استالین و هیتلر صلح کرده اند تو فکر می کنی آلمانها تو را روس حساب می کنند؟» .. جالب است که نظامی که بیش از همه نظامهای سیاسی اروپایی از انترناسیونالیسم دم می زد درمحاسبات خود بسیار ملی گرایانه عمل می کرد. این شجاعت ملی گرایان اروپایی بود که در نهایت غول فاشیسم را در هم شکست.

روی دیگرسکه  تاریخ بلاییست که بر سر افسران و سربازان روسی آمد که در جنگ داخلی اسپانیا جنگیدند. بر خلاف آیب اشراف بسیاری از  ایشان زنده نماندند تا داستان خود را باز گو کنند و بتوانند موضوع فیلمی مستند در کهنسالی خود باشند. برژین رئیس مستشاران نظامی شوروی، استاشوسکی، وابسته بازرگانی، کولتسوف ، روزنامه نگار، پاولوف، فرمانده واحدهای تانک جمهوریخواهان، ژنرال کولیک، ژنرال گریگورویچ و  ریاچگف افسر نیروی هوایی، همه در تصفیه های استالینی در فاصله سالهای 1939 تا 1941 تیرباران شدند.  در حالیکه هیچیک از داوطلبان اروپایی کشورهای دیگر در کشورش تیرباران نشد.

شاید چهارچوبهای ملی گرایانه احمقانه باشند، اما فراملی گرایی هم آنقدر بیگناه نیست و در ضمن در بیشتر تاریخ موجودیتش به نفع منافع ملی یک کشور خاص از آن استفاده شده است.  شاید بهتر است ما در توصیف این چهارچوبها عجله نکنیم. و کمی خاکی تر از این حرفها باشیم.

2 دیدگاه برای «ملی گرایی و باورهای ما»

مال خودتان را بیفزایید

  1. نه آقا این روش درستی برای بحث نیست. این که حامد ملی گرایی رو قبول نداره دلیل نمی شه که انترناسونالیسم نوع پرولتری رو به ریشش ببندی.

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

وب‌نوشت روی WordPress.com. قالب Baskerville 2 از Anders Noren.

بالا ↑

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: