جدایی نادر از سیمین جایزه گلدن گلوب را برد. اصغر فرهادی با پیمان معادی بالای سن رفت و جایزه را گرفت. فیلم اسمش دیگر جدایی نبود «از ایران: جدایی» از ایران همه شنیدند: از ایران . مردم یکصد و شصت و هفت کشور برنامه را بطور مستقیم می دیدند و در آمریکا تقریبا 15 میلیون نفر آنرا مستقیم تماشا کردند. و دیدند فیلمی از ایران برنده شد. اصغر فرهادی چه قشنگ گفت «من بجای خانواده ام می خواهم درباره مردمم حرفی بزنم. آنها واقعا مردم صلح دوستی هستند». دقیقه تمام شد و اصغر فرهادی پایین آمد. همین یک دقیقه در این روزها که همه رسانه های آمریکا در حال کوبیدن طبل جنگ هستند و مردم ایران برایشان یعنی صورتهای خشمگین غیر منطقی، روزها تبلیغات منفی را عقب زد تا تصویر واقعی ایران را ارائه کند. «مردم من مردمی واقعا صلح دوست هستند». این یک دقیقه لحظه ای بود که ایران توانست در صحنه جهانی خودش باشد فارغ از تنگ نظریها و رسانه های هراس آفرین.
اما این یک دقیقه آسان بدست نیامد.
فکر می کنم آندره مالرو در سرنوشت بشر می گوید: «همه فکر می کنند که نه ماه لازم است تا یک نفر بدنیا بیاید. ولی نه ماه و دو زندگی لازم است تا کسی متولد بشود، رشد کند و به بلوغ برسد و کسی بشود». ساعتها و روزها صرف شد تا این یک دقیقه برای ایران و سینمای ایران بدست آمد.
از دوندگیهای فرهادی برای اخذ مجوز تا هنرمندی هنرمندانی مانند لیلا حاتمی، پیمان معادی و ساره بیات، تا دوندگیهای مجدد برای بخش و روی پرده رفتن تا شرکت در فستیوال برلین، تا منتقدینی که با ستایش از این فیلم حرف زدند تا کسانیکه بقیه را به دیدن فیلم تشویق کردند، تا کسانیکه با جدیت در ایران از این فیلم دفاع کردند تا نماینده سینمای ایران باشد و تا همه مردمی که یک جای دلشان آرزوی می کردند این فیلم امشب ببرد. همه و همه اینها این یک دقیقه را ساخت تا اصغر فرهادی روی سن برود و به مردم یکصد و شصت و هفت کشور جهان بگوید «مردم من مردم صلح دوستی هستند»، تا اسم ایران نه با جنگ که با هنر همراه باشد. تا ما مردم متحدی بنظر بیاییم.
این کم دستاوردی نیست. بخدا این کم کاری نیست و اگر این خدمت به مردم ایران نیست من نمی دانم چه چیزی خدمت است و ما واقعا منظورمان از خدمت چیست. اما می دانم ما به دقایق اینچنین بیشتری در صحنه جهانی احتیاج داریم. خسته نباشید آقای فرهادی.
پ.ن. ساختن سخته ولی در آخر خیلی لذت بخشه. قابل توجه دوستانی که کلا مرامشان خراب کردن است!
علی جان
برای من و تو که فرد-جامعه بدون رسانه هستیم این یک دقیقه روی سن مثل یه جشنه.
خیلی خوشحال شدم وقتی اسمشونو خوندن …. اما چیزی که خیلی اذیتم میکنه …تنهایی این 2 تا روی سن بود … غم چشماشون … هیجان زده نبودنشون … کاش جایزه گلدن گلوب برای یک دقیقه میذاشت واقعا خوشحال باشن …
روز بزرگی بود !
خیلی چیزا نبود
مهم نیست
مهم شادباشه یک اتفاقه ناب تو لحظات تاریکه نابترین
ایران و ایرانی لایق بیشتر از اینهاست
عنوان نوشته ات رو خیلی دوست داشتم
خیلی
راستش من جزو آدمایی بودم که نسبت به اهمیت بخشی به جایزه گلدن گلاب بین اینهمه جایزه شاکی بودم ولی این تعداد دیده شدن بخش مهمد از ماجراست. درست میگین. اینکه چند ملیون نفر در این شرایط شاهد یک دقیقه غنیمت فرهادی بوده باشند از شان جایزه مهمتر است
سلام،
من بعد این همه تبلیغ و بردن جایزه مهمی مثل گلدن گلوب، برای اولین بار بعد مدتها سلیقه هالیوود پسندم رو گذاشتم کنار و فیلمو خردیمو دیدم. به نظرم این فیلم در بین فیلمهای رده 1 هالیوود، از متوسط خیلی پایین تره، کاش یه نفر میتونست بصورت فنی نکات مثبت فیلم رو توضیح بده من هم بفهمم چی از نظرم مخفی مونده.
میزانسنهاش کاملا معمولی و از نوع فیلمهای نئورئال این سالهای سینمای جهان. داستان کاملا معمولی از یکسری آدمهای معمولی که کافیه بری خیابون ببینیشون.به استثنای شخصیتی که معادی بازیش میکرد که به لحاظ روانشناختی تا حدودی ناهمگون بود. من حتی از این ناهمگونی هم نتونستم پیغامی بگیرم.
درود برفرهادی
اگرمن جای فرهادی بودم درموردسخنانم روی سن بادیگران مشورت میکردم
باشد برای موقعی که به قول خودفرهادی درمورد وقایع پنجاه سال اخیرفیلم بسازد.دورنیست
چرا فرهادي نبايد حرف خودش را بزند؟