برابری و نابرابری

برابری و نابرابری همواره یکی از دلمشغولیهای سیاستگزاران و رسانه های جامعه ما بوده اند. اما هرگز درباره مفهوم واقعی برابری و نابرابری یک توافق فراگیر در جامعه وجود نداشته است که بتواند مبنای سیاستگزاریها و طراحی راهبردهای اقتصادی قرار گیرد. در فقدان چنین توافق و چنین تعریفی بنظر می رسد حساسیتها بیشتر متوجه نمادهای نابرابری اقتصادیست تا درک ریشه های نابرابری و راهکارهای کاهش شکافهای درآمدی.

آخرین نمونه این حساسیتها ماجرای بستنی روکش طلایی برج میلاد است. در هفته های گذشته  فروش این بستنی خاص در یکی از مجموعه های تحت نظارت شهرداری  به قیمتی گزاف تیتر روزنامه ها شد و به  اصطلاح «رسانه ای» شد. بدنبال این اطلاع رسانی معلوم شد که این محصول  حرمت شرعی دارد و اعلام شد که فروش آن ادامه نخواهد یافت. اعلام حرمت شرعی بستنی روکش طلایی نقطه پایان این داستان بود.  منتقدان پس از نوشتن چند سطری در مذمت فروش آن و نکوهش خریدارانش به سراغ موضوع دیگری  رفته اند و  سیاستگزاران پس از تاکید به تعهدشان به ایجاد برابری به دنیای واقعیتهای اقتصادی بازگشته اند. دنیایی که در آن نابرابری و شکاف درآمدی وجود دارد. در این میان نه کسی می پرسد برابری به کدام مفهوم منظور است و نه درباره ریشه ها نابرابری کنکاش می کند.

راستی چرا چنین حساسیتی درباره نمادهای ثروت وجود دارد؟ آیا این حساسیت زاییده وجود رانتهای متعدد و فقدان فرصتهای برابر نیست؟

اگر واقع بینانه به قلمروی اقتصاد ملی بنگریم متوجه می شویم که همه آحاد کشور از استعدادهای یکسانی برخوردار نیستند. فردی در کار تحلیل بهتر است، دیگری کاسب خوبی ست و آدمی هم مدیر مدبریست.  از طرف دیگر فرصتهای کاری و درآمدزایی برای همه شهروندان یکسان نبوده و نیست. چه بسیار کارآفرینان نوآفرینی که به واسطه ناآشنایی و بی کسی در سیستم اداری قربانی بوروکراسی موجود شده اند و چه بسیار افرادی که به واسطه بودن در جای مناسب در زمان مناسب موفق شده اند تا شاهد پیروزی را در آغوش بگیرند. چه بسا با خبر بودن از واقعه ای باعث شده است تا فردی با تصمیم گیری مناسب بتواند از فرصت ایجاد شده بخوبی بهره ببرد و چه بسا بی خبری از نتایج واقعی یک رویداد بنگاهی را به ورشکستگی کشانده است. شاید واقعیت اینجاست که چه بخواهیم و چه نخواهیم نابرابری در جامعه ما وجود داشته است و وجود خواهد داشت.

شاید بهتر است فکر کنیم این نابرابری در داشته ها نیست که باعث شده است تا چنین حساسیتی در جامعه وجود داشته باشد، بلکه نابرابری در فرصتها و فقدان جریان کامل اطلاعات اقتصادی است که باعث می شود داستان بستنی روکش طلایی یادآور فرصتهای از دست رفته باشد. سوال اینجاست که آیا با حذف این بستنی از منوی غذایی جامعه به ایجاد برابری کمک کرده ایم یا تنها نمادی از نمادهای نابرابری را حذف کرده ایم تا صورت مساله را نبینیم.  بر خلاف تصور منتقدان برابری در داشته ها نه ممکن است و نه واقع بینانه، این برابری در فرصتهاست که هم قابل تحقق است و هم می تواند مبنای سیاستگزاریهای کلان و تنظیم راهبردهای اقتصادی باشد.

فرض کنیم برابری در داشته ها مبنای سیاستگزاری قرار گیرد. کسانیکه استعداد کارآفرینی و ایجاد درآمد دارند انگیزه ای برای فعالیت اقتصادی و رقابت ندارند. کسی نه بدنبال سرمایه گذاری در تواناییهایش خواهد بود و نه دلیلی برای پرورش استعدادهایش دارد. از طرفی چنین هدفی باعث می شود تا کسی باور نکند که تواناتر بودن می تواند به ثروتمند بیانجامد. در چنین تفکری ثروتمند شدن نتیجه دسترسی به منابع قدرت است و نه تواناییها و استعدادهای فرد.

اما اگر برابری در فرصتها مبنای سیاستگزاری باشد نه تنها رقابت و نوآفرینی در اقتصاد  افزایش می یابد، بلکه  عدالت اجتماعی نمادی واقعی می یابد. وقتی فرصتها برابر می شوند دیگر دولتها مسوول منحصر بفرد نتایج نیستند بلکه افراد هم بواسطه تلاششان مسوولیت پیدا می کنند. اینجاست که داشتن ترکیب مناسب تواناییها و مهارتها باعث می شود تا احتمال موفقیت افراد بیشتر افزایش پیدا کند و در نتیجه ایشان برای پرورش استعدادها و مهارتهایشان سرمایه گذاری کنند. در چنین نگرشی تواناییهای فردی هم نقشی در کسب ثروت و موقعیت اجتماعی فرد دارند. و همه چیز به حساب دسترسی به منابع قدرت و یا رانت خواری گذاشته نمی شود.

شکی نیست در اقتصاد رانت زده ما که رانت خواری در آن  یک سنت شده است تاکید بر برابری در فرصتها نه آسان است و نه چندان محبوب. با اینحال بستنیهای طلایی دیگری در راه هستند و شکاف درآمدی اقشار مختلف جامعه تنها بیشتر می شود. شاید بد نباشد بجای بازتوزیع مجدد آنچه که هست به فکر بیشتر کردن داشته ها باشیم و یکبار هم به برابری فرصتها فرصتی بدهیم.

1 پاسخ به ‘برابری و نابرابری

Add yours

بیان دیدگاه

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com.

بالا ↑