خوب همه ناراحت عزیزان از دست رفته در معدن آزاد شهر هستند. یک سری کارفرما را مقصر می دانند٬ یک سری به پیامهای تسلیت ایراد می گیرند٬ یک سری فرصت طلبی می بینند٬ یک سری یاد شعارهای غبارگرفته کارگری می افتند٬ یک سری هم…. بماند. راستش را بخواهید الان که به جمع دوستان و آشنایانم فکر می کنم٬ کسی نیست که عزیزی را در تصادف یا سانحه ای از دست نداده باشد. خیلی از ما هم تصادفات بدی را تجربه کرده ایم٬ که زنده ماندنمان در آنها همانقدر تصادفیست که مردنمان می بود. وقتی یک مردمی در هر جایی از کشورشان که باشند از سانحه می میرند٬ دیگر مقصر فقط نهادی به نام دولت نیست. یک جای کار می لنگد و بد جوری هم می لنگد.
این عزیز انزلی چی ما یادداشت بسیار مناسبی درباره مقایسه دو فرهنگ نوشته است٬ که بسیار هم خواندنیست. از جایی که مردم وسط بزرگراه جک می زنند و دنده عقب می آیند آمده ایم جایی که روی لیوانها می نویسند٬ مواظب باشید داغ است. تا لیوان هم چپ می شود یکی بدو می آید٬ تابلو می گذارد زمین خیس است. این را هم به این حساب می گذاریم که فرهنگ مردم بالاست. ولی آیا این فرهنگ از روز اول بالا بوده است؟
سال ۱۹۹۲ است. خانم استلا لایبک ۷۹ ساله از یک ساندویچی مک دونالد در آلباکرکی نیومکزیکو سوار بر ماشین یک لیوان قهوه می خرد. سر لیوان را بر می دارد که شیر و شکر بریزد تویش در ماشینی که در توقف کامل بوده است در پارکینگ مک دونالد٬ قهوه می ریزد روی پایش و خوب قهوه داغ بوده است. وکلایش یادآور می شوند که قهوه طور خطرناکی داغ بوده است. پوست پای خانم لایبک دچار سوختگی درجه سوم می شود٬ چون قهوه جذب شلوارش شده بوده است و مستقیم پوست را برای مدت طولانی می سوزانده. تا لحظه ای که این لیوان قهوه برگردد مک دونالد ۷۰۰ مورد شکایت درباره داغ بودن قهوه هایش دریافت کرده بوده . خانم لایبک ادعای خسارت می کند و از مک دونالد می خواهد ۲۰ هزار دلار هزینه پزشکی مداوایش را بپردازد. شرکت مک دونالد فقط ۸۰۰ دلار پیشنهاد می دهد. خلاصه پرونده می رود دادگاه و دادگاه برای خانم لایبک ۳ میلیون دلار خسارت تعیین می کند که از مک دونالد بگیرد٬چون پرونده درباره «بی توجهی مجرمانه به سلامتی و ایمنی مشتریان» بوده است٬ نه سوختن پای یک خانم ۷۹ ساله. حالا شما وسط صحرای نوادا از یک پمپ بنزینی اسقاطی هم که قهوه بخرید یک جایی نوشته است «احتیاط! داغ است». امروز که غریبه ای وارد این جامعه می شود با این سطح از فرهنگ مواجه می شود.
حالا بیایید این را بگذاریم در کنار خود ما: دادگاهها٬ مجریان قانون٬ قانونگذاران و آحاد مردم. اولین واکنش ما هم این خواهد بود که خوب تقصیر خود این خانم مسن بوده است که قهوه اش ریخته است٬ ولی آیا دادگاهی هست که چنین قضاوتی نکند؟ هر چقدر هم که من و شما بنویسیم که باید همه خود را در برابر امنیت مسوول بدانیم٬ حفظ یک قانون هم مجری می خواهد هم محکمه ای عادل که خاطی را مجازات کند. چند بار در تصادفات ایران شنیده اید که یک شرکت اتوبوسرانی تنبیه شود؟ در همین تصادف چند ده دستگاه ماشین در ایام نوروز آخر سر مقصر پلیس راه شد٫ نه مردمی که ماشین سانتافه را به سرعتی رانده اند که وقتی به ماشین جلویی برخورد کرده بود رفته بود روی ماشین. این همه هواپیما سقوط کرد چند بار نشستیم از خودمان بپرسیم مدیریت فرودگاهی و کنترل ترافیکمان چطور است؟ فوری یا گفتیم خطای خلبان است یا هواپیمای کهنه روسی بوده است. آتش نشانی پایتختمان وضعش آن بود٬ شهردارش آمد گفت این داستان بهانه حمله خارج نشینها شده است٬من به نظام غیرت دارم. کل ماجرای تحقیق و تفحص تعطیل شد. وقتی استثناء هست تقاضا برای مستثنی بودن عادی و فرا گیر می شود.
حقیقتش بخواهید چشمم آب نمی خورد که بعد از این سانحه هم تغییر خاصی بیفتد. تفریطمان در حفظ ایمنی با افراطمان در عزاداری جبران شده و می شود. و می رویم تا فاجعه بعدی.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟