کینز و مصرف زدگی

این روزها بلایی که روشنفکری ما به آن دچار شده است دارد سراغ اقتصاد و بحثهای اقتصادی هم می آید. و صرف اسم و مارک باعث محکومیت و محبوبیت است. خطر این است که بجای بحث و تحقیق علمی درباره اقتصاد وارد بحثهای نظری و عقیدتی بشویم که جز تلف کردن وقت و اتلاف منابع فایده ای نداشته باشد.  در سرمقاله معتبرترین روزنامه اقتصادی کشور خواندم که نویسنده نوشته بود: … سياست‌هاي كينزي را كه سياست‌هايي براي مصرف‌زده نمودن مردم يك كشور است…راستش را بخواهید من یک اقتصاد دان خرد هستم و تنها مبانی اقتصاد کلان را درس می دهم. اما تا بحال هیچ جا نه در بحثهای اقتصادی و نه در مباحث سیاستگذاری ندیده ام که کینز را معادل مصرف زدگی بدانند. گرچه انتقادات زیادی به کارایی سیاستهای کینزی وارد است ولی هیچکدام از این انتقادات بخاطر مصرف زدگی یا مصرف گرایی این سیاستها نیست. شاید بد نباشد یادآوری کنیم که جان منیارد کینز یکی از موثرترین اقتصاددانان قرن بیستم بوده است.

قبل از آنکه نظریه اقتصاد کلان کینز مطرح شود،‌ تحلیلهای اقتصاد کلان تحت تاثیر نظریه کلاسیک بود. در چهارچوب فکری کلاسیک همه قیمتها: قیمت کالا،‌ دستمزد نیروی کار و نرخ بهره بانکی کاملا انعطاف پذیر بودند و بازارها در قیمتهای جدید همیشه به تعادل می رسیدند. در نتیجه هرگونه کاهشی در مصرف باعث افزایش هم اندازه سرمایه گذاری می شد. حلقه متصل این کاهش و افزایش نرخ بهره در بازار سرمایه گذاری بود. در نتیجه نظریه دانان کلاسیک فرض می کردند که اگر نرخ بهره تعادلی مثلا بیست و پنج صدم درصد است همه دلارهای پس انداز شده با این نرخ بهره سرمایه گذاری می شدند. از طرف دیگر اقتصاددانان کلاسیک اعتقاد داشتند که در هر شرایطی انعطاف پذیری قیمتها و دستمزدها باعث می شود تا اقتصاد کلان به نقطه تعادل بازگردد.

در نظریه کینزی قیمتها کاملا انعطاف پذیر نیستند و کاهش مصرف باعث افزایش هم اندازه سرمایه گذاری نمی شود. یعنی اگر نرخ بهره بیست و پنجم درصد بشود لزوما همه دلارهای پس انداز شده سرمایه گذاری نمی شود. در نتیجه نظریه کینزی این باور کلاسیک را رد می کرد که تغییر قیمتها برای رسیدن به نقطه تعادل اقتصاد کلان کافیست. سیاستهای کینزی برای مقابله با بحران و رکورد اقتصادی شامل کاهش نرخ بهره بانکی و افزایش هزینه دولت در بخش عمرانی هستند. انتقادات زیادی به کارایی این سیاستها وارد است و سیاستهای اخیر دولت آمریکا برای مقابله با بحران اقتصادی ۲۰۰۷-۲۰۰۸ باعث شده است تا هر دو طرف دعوا مستندات جدیدی برای نظریات خود داشته باشند. اما نظرات کینزی نه مشوق مصرف زدگی است و نه مشوق مصرف گرایی و استفاده از نام کینز برای برچسب زدن و بدنام کردن فله ای سیاستهای اقتصادی تنها ادامه سنت ناپسند بحثهای روشنفکرنمایانه کسانیست که در بند اسمند و نه محتوا.

4 پاسخ به ‘کینز و مصرف زدگی

Add yours

  1. البته روشن است منظورتان کیست. در چند پست قبل هم بدان پرداخته بودید، «چین زدگی». اینجا هم بحث ما با این آقاست که به خاطر شان روزنامه نگاری هم که شده، لااقل مقداری در ادبیاتشان تجدید نظر کنند:
    http://pmashayekh.wordpress.com/2010/10/13/%D8%B3%D8%B1%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B1%D8%B2%DB%8C/

  2. در بحران بزرگ قرن بيستم مشكلي كه وجود داشت آن بود كه كارخانجات توليد مي‌كردند اما توليد آنها در انبارها انباشته مي شد. كينز اين مشكل را مشكل كمبود تقاضا مي دانست و راه حل تحريك تقاضا را پيشنهاد نمود. در صورتي كه مشكل اصلي آن بود كه عرضه پول در اواخر دهه سوم قرن بيستم با رشد منفي مواجه شده بود. جناب دادپي نمي توانيد تكذيب كنيد كه در مكتب كينز تقاضا و مصرف در اولويت قرار دارد ولي در مكتب كلاسيك عرضه و پس‌انداز. ژان باتيست سه كه از پيشگامان مكتب كلاسيك و شارح اسميت شناخته مي شود جمله معروفي دارد كه هر عرضه‌اي تقاضاي خودش را ايجاد مي كند اما قانون بازارهاي سه در اوايل قرن بيستم مورد تشكيك قرار گرفت تا آن كه فريدمن مجددا بر اعتبار آن صحه گذاشت. هم اكنون گروهي از اقتصاددانان كه به شدت مخالف كينز هستند در آمريكا به عنوان Supply Side Economist شناخته مي شوند و معتقدند كه ماليات از توليد را بايد تا حد امكان كاهش داد. تحت تاثير آموزه هاي اين اقتصاددانان و دوستانشان بوده است كه ماليات بر ارزش افزوده در جهان به سرعت رو به گسترش است.

بیان دیدگاه

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com.

بالا ↑