این روزها خیلیها درگیر انتخاب رشته هستند و در این کانال هم به چند سوال درباره انتخاب رشته پاسخ داده ام. الان جوانی که در تابستان انتخاب رشته من به دنیا آمده است خودش فارغ التحصیل دانشگاه است یا مشغول کار است یا ادامه تحصیل در کارشناسی ارشد و دکترا. ولی انگار در اصل انتخاب رشته تغییری ایجاد نشده است و هنوز پیشفرضهایی بر فضای انتخاب رشته حاکم هستند که ربطی به واقعیت ندارند.
اول. خیلیها را رشته ای انتخاب می کنند که آینده کاری خوبی داشته باشد و می خواهند بداند که آیا رشته ای مورد نظرشان به اشتغال کمک می کند. این سوال در ایران هنوز تا حدی درست است ولی پاسخ به آن باید با توجه به دستگاههای اداری و دولتی باشد تا بازارهای کشور. دولت ایران هنوز اولین و بزرگترین کارفرما و محل استخدام نیروی کار در ایران است. خیلی جالب است که ببینید چند نفر از فارغ التحصیلان ممتاز دانشگاههای برتر کشور برای این کارفرما کار می کنند و چه شرایطی دارند. بر خلاف تصور خیلیها دولت چندان در قید و بند رتبه و رشته نیست. بیشتر مدرک گراست و می خواهد شما لیسانس یا فوق لیسانسی داشته باشید.
دوم. خیلیها فکر می کنند انتخاب رشته ابدیست برای همین آنرا زیادتر از چیزی که هست مهم می دانند. شما هجده سالتان است٬ یک آدم هجده ساله از دنیا چیزی نمی داند٫ بیشتر تصورات و تخیلات دارد تا تجربه و دانش. بله شما از کارشناس نظر خواسته اید٬ معلم و پدر و مادرتان مشورت گرفته اند تا بدانند که قرار است چه کار کنید و چه بخوانید ولی همه اینها تغییر خواهد کرد. کمتر آدمی به مهارتهای مورد نیاز رشته اش فکر می کند و خیلیها بیشتر در بند اسم رشته و برداشتها از آن هستند. در جاییکه من کار می کنم دانشجویان خیلی راحت تغییر رشته می دهند٬ کسی با علاقه به ادبیات شروع می کند ولی با لیسانس حسابداری فارغ التحصیل می شود. گاهی دانشجویان تا دو سال که درسهای عمومی و پایه را می گذرانند لازم نیست رشته ای انتخاب کنند. خیلی از اوقات دانشجویی ۳ یا ۴ بار رشته عوض می کند یا در دو رشته تحصیل می کند. هر چه جلوتر می روید بیشتر یاد می گیرید و می فهمید چکار می خواهید بکنید. آماده تغییر باشید و اگر لازم شد از تغییر رشته نترسید.
سوم. به ۱۰ سال یا ۲۰ سال آینده فکر کنید. یکی از همکلاسیهای دانشگاه چند وقت پیش خاطره ای تعریف می کرد که در سال کنکور او با رتبه دو رقمی به دانشگاه شریف و رشته مهندسی برق راه پیدا کرد و دختر همسایه اصلا نتوانست وارد یکی از دانشگاههای پزشکی دولتی بشود و عازم شهر دیگری شد تا در دانشگاه آزاد پزشکی بخواند. حالا دوست من یک مهندس است با حقوق ثابت و آن دختر همسایه یک جراح موفق و متخصص زنان با درآمدی چندین رقمی. فکرش را بکنید در آن تابستان سرنوشت ساز به نظر جامعه دوست هجده ساله من موفقتر بوده است ولی امروز در جامعه دختر همسایه با رتبه چهار رقمی بالا موفقتر است. ۲۰ سال بعد کسی یادش نمی آید شما چندم بوده اید٬ کاری که می توانید بکنید و خدماتی که می توانید ارائه کنید ارزش دارند نه مدرک و رتبه تان. شاید باورتان نشود ولی مهندس مهندس گفتنهای دانشجویان ترم اول یا دکتر خطاب کردن نه کسی را مهندس می کند نه کسی را پزشک. اینها عنوان نیستند٬ اینها حرفه و شغل هستند. ازهزاران نفری که در ایران مهندس خطاب می شوند چند نفر می تواند کار مهندسی بکند؟ یادش بخیر در دوران دانشجویی ما همیشه به حل مساله و کاغذ سیاه کردن مشغول بودیم٬ دو سه نفری هم بودند که همان ایده ها را بر می داشتند و مدار می ساختند یا طرح را پیاده می کردند. آن دو سه نفر الان موفقترین مهندسان و مبتکرانی هستند که می شناسم.
چهارم. علاقه شما مهم است. یکی دوبار در نشر چشمه نویسندگان جوانی را دیدم که کتابهایشان منتشر شده بود٬ آنها یا ادبیات خوانده بودند یا تاریخ ولی عاشق رشته هایشان بودند. تقریبا در دنیا نویسندگی معمولا کسی را میلیارد نمی کند و خیلی از نویسنده ها و مترجمان با این واقعیت کنار می آیند که قرار نیست پولشان از پارو بالا برود٬ ولی آنها خوشحالند چون کارشان را دوست دارند. شما قرار است در زندگی به کارتان علاقه هم داشته باشید. بدون علاقه خیلی زود انرژیتان تمام می شود. اگر می دانید چه چیزی را دوست دارید جز آدمهای خوش شانس هستید. یکی از آدمهای نازنینی که این سالها با او آشنا شده ام یک کارگردان تئاتر است که عاشق کارش است. او با خوشفکری و ذوق مدل درآمدی وتبلیغاتی کارش را درآورده است و با موفقیت از اجرای نمایشهایش درآمد کسب می کند. او کارش و رشته اش را دوست دارد٬ وقتی که کارگردانی نمی کند کارگاه برگزار می کند٬ وقتی کارگاه برگزار نمی کند می نویسد. علاقه به معنای پذیرفتن فقر نیست٬ بلکه به معنای لذت بردن از کار بیشتر و ایجاد فرصتهای بیشتر است. علاقه تان را دست کم نگیرید.
با سلام؛ شما که در خارج تشریف دارید می خواستم بپرسم آیا در انجا هم مرسوم است که انقدر مردم سر دولت و نظام حکومتی غر بزنند. اینجا که این مدلی است هر کسی مدام شروع می کند از دولت انتقاد کردن، از استاد دانشگاه تا راننده تاکسی فقط غر می زنند. دریغ از یک ارائه راهکار