روز زبان مادری مبارک

روز زبان مادریست.  به هر زبانی که صحبت کنید می دانید همه آدمها در جامعه ای زندگی نمی کنند که زبان مادریشان زبان رسمی باشد. در ایران ما تجربه بزرگ شدن خیلی از ما همراه شنیدن گویشها و لهجه های مختلف رایج در کشورمان بوده است از آذری و کردی گرفته تا گیلکی و مازنی. برای کشوری به کهنسالی ما تنوع زبان و گویش یک جورهایی طبیعیست و یکی از جاذبه های سرزمینمان. با اینحال وقتی بحث زبان مادری وارد دعوای سیاست زده ها می شود و بعد می شود بخشی از تعریف قومیت موضوع فرق می کند. انگار تفاوت باید دلیل بی تفاوتی آدمها و خصومت بین آنها باشد. تفاوت در زبان مادری، فقط یک تفاوت است وگرنه همه ما هنوز انسانیم و هنوز ایرانی و ساکن فلات ایران. جالب است که ایران تنها کشور کهنسالی نیست که در آن زبانهای و گویشهای مختلف وجود دارند. از هند که قاره ایست در زبان و گویش تا ایالات متحده هر جامعه و کشوری کسانی را دارد که زبان مادریشان زبان رسمی نبوده است. در بریتانیای کبیر، که زبان رسمیش یک زبان بین المللیست، اهالی ولز هنوز به ولش سخن می گویند. در فرانسه، مهد ادب و هنر اروپا که تا جنگ اول جهانی زبانش حتی در دربارهای دشمنش نشانه فرهنگ دوستی و روشنفکری بود، مردم باسک به زبان خود سخن می گویند. در اسپانیا کاتالانها و در ایالات متحده اسپانیایی زبانها زبان مادری خود را دارند.

یادداشت خوب نفیسه کوهنورد، خبرنگاری ایرانی از شهر ارومیه که از کوبانی گزارش تهیه می کند را دیدم. بنظرم آمد حرفیست که از ذهن خیلی از ما گذشته و می گذرد. بعد از کسب اجازه از او در اینجا بازنشرش می دهم:

اهل کجایی؟
…ارومیه…اورمیه
ارومیه نه اورمیه…اورمیه نه ارومیه
ترکی یا کرد؟
ترکم اما چه فرقی برای شما می کنه…
اخه فکر کردم چون از کردها گزارش می دی حتما شیرزن کردی…حالا اشکال نداره…
اخه بسکه از کردها گزارش دادی اصلا باورم نمی شه ترک باشی…پس شیرزن ترکی…
تو ضد کردهایی
تو ضد ترکهایی
…..
در این یک سال به اندازه همه عمرم با این مکالمات مواجه شدم…
هر قدر تو خاطراتم از بیش از دو دهه زندگی در شهرم ارومیه/ اورمیه/ رضاییه یا هر چیز که شما صدا می کنید می گردم یادم نمیاد که در همه این سالها چه در مدرسه و چه محافل دیگه کسی از کسی پرسیده باشه تو ترکی یا کرد…تو کلاس ۲۶ نفره ما در مدرسه هم ترک بود و هم کرد و هم ارمنی…با هم خوش بودیم…کسی حتی به ذهنش نمی اومد که سوال کنه…در دانشگاه هم وقتی می گفتم اهل کجام از تبریزی گرفته تا مهابادی می گفتن خب پس همشهری هستیم و می خندیدیم و از اینکه تو غربت تهران همشهری پیدا کردیم خوشحال می شدیم…
حالا اما غصه ام می گیره…چه به سر شهری اومده که فرهنگ بالا و آشتی جویی مردمش مثال زدنی بود؟ شهری که جنگهای فراوان به خودش دیده اما مردمانش هرگز صحبت از انتقام نمی کردن؟
غصه ام می گیره از اینکه حتی گزارشهام با قومیت سنجیده می شه…اگر کرد باشم پس هر چه بخوام می تونم بگم…اما چون ترکم همون گفته ها می شه معیار ضدیت…چون ترکم و از نبرد در مناطق کردنشین می گم پس خائنم….چون ترکم و از ترکمانها هم گفتم پس حتما با کردها دشمنم…و هزار حرف دیگه و بازخواستها از اینکه چرا ترکی حرف زدی یا چرا فلان چیز رو به کردی گفتی…
غصه ام می گیره از اینکه برای یک کلمه به زبان مادری نوشتنم باید هزار توضیح پس بدم…غصه ام می گیره از اینکه برای گذاشتن یک آهنگ به زبان مادری هم استانی ها و سایر همشهری هام باید باز هم جواب سوالهایی رو بدم که درک نمی کنم….

غصه ام می گیره که زبان مادری می شه معیار سنجیدن تو…می شه دلیل دشمنی یا دوستی تو…می شه دلیل صداقت یا ریای تو….غصه ام می گیره که زبان مادری که باید دلیل مباحات و لذت تو باشه می شه عامل فشار و سبب صدها بی انصافی و حمله و …

غصه ام می گیره که حتی روز زبان مادری رو با دل راحت نمی تونم تبریک بگم…اما مهم نیست باز هم می گم…

امیدوارم روزی برسه که زبان مادری دلیل هیچ جنگ و مبارزه نباشه…روزی که همه از یاد گرفتن زبانهای مادری دیگران هم لذت ببرن و بدونن هیچی با ارزشتر از دونستن زبان مادری دوست و همسایه و هم میهن و ….نیست

آنا دیلیمه عاشیقام…آنا دیلی گونو موباره اولسون

روز زبان مادری مبارک

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com. قالب Baskerville 2 از Anders Noren.

بالا ↑

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: