اینجا قرار نیست کسی باشی

ادامه گزارش روز آموزش درباره دادرسی و زندانها را امروز نوشتم. وقتی کارگاه ها و پانل تمام شد وقت بازدید از بازداشتگاه رسید. بازداشتگاه (Jail) هم یک زندان است ولی زندان (Prison) جاییست که متهمان بعد از محکوم شدن در دادگاه به آنجا می روند تا بقیه دوران محکومیت را در آنجا بگذرانند. البته فکر نمی کنم در فرهنگ ما زیاد فرق متهم و محکوم معلوم باشد. از کامنتهای پست قبلی و صفحه فیس بوک این نتیجه را گرفتم که ما فکر می کنیم وقتی کسی متهم شد «حتما کاری کرده است» و «باید به سزای عملش برسد». روند قضایی برای بررسی اتهام، مدارک و شواهد اتهام و محکوم کردن فرد متهم از نظر بعضی از دوستان فقط یک فرمالیته اداریست. در حالیکه اصلا اینطور نیست. درس بزرگ این کلاس برای من این بود که واقعا متهم با محکوم فرق دارد. صرف پیدا کردن برخی شواهد کسی را محکوم نمی کند و سیستم قضا نمی تواند و نباید روند قضایی را قربانی احساسات و باورهای شخصی کند.می فهمم که درک این نکته کمی سنگین است ولی به همین سادگیست. در ضمن برایم خیلی جالب است مایی که از محکوم بودن بیزاریم چقدر راحت در مسند قضاوت می نشینیم و حکم به محکومیت دیگران می دهید. قضاوت کار هر کسی نیست. باور نمی کنید مومنان تاریخ صدر اسلام را بخوانند تا ببینند خلیفه دوم درباره امام اول چه گفته است و چند بار به او مراجعه کرده است، دوستان لیبرال هم نگاهی به تاریخ قضا در بریتانیا و ایالات متحده بیاندازند.

برگردیم به بازداشتگاه. از داخل ساختمان دادگاه از طریق یک راه پله به  زیرزمین رفتیم و بعد از عبور از دروازه مغناطیسی و تفتیش بدنی وارد سرسرای یک تونل زیرزمینی شدیم. اینجا علاوه بر راهنمای ما که معاون نگهبانی زندان بود سه نفر از تیم واکنش سریع زندان هم برای اسکورت به ما ملحق شدند. این سه نفر جلیقه ضد گلوله، تفنگ اتوماتیک دستی و تجهیزات کامل به همراه داشتند. وقتی از تونل به طرف زندان راه افتادیم دو زندانی مامور نظافت ما را دیدند و بلافاصله روبه دیوار برگشتند. در زندان زندانیان با دیدن نگهبان باید دستهایشان پشت بدنشان قراربدهند و رو به دیوار بایستند. راهنمای ما گفت «اینطور ما به آنها کاملا مسلط هستیم و حرکتی نمی توانند بکنند».

اولین بخش جایی بود که ورود متهمان را ثبت می کنند. اینجا متهم انگشت نگاری می شود، اگر پول نقدی داشته باشد می تواند از دستگاه برای خودش بیسکوییت یا شکلات بخرد چون شام در زندان ساعت سه و نیم بعد از ظهر داده می شود و تا صبحانه در ساعت چهار صبح از غذا خبری نیست. اگر هم پول نداشته باشد گرسنه می ماند . اتاقهای ملاقاتی وجود دارد که متهم قبل از انتقال به زندان می تواند با کسی از اعضای خانواده یا وکیلش در آنجا صحبت کند. در این بخش چند سلول همگانی وجود داشتند که یکی به متهمان زن و دیگری به متهمان مرد اختصاص داشت. و متهمان در آنها نگهداری می شوند تا کار ثبت نامشان تمام شود.  د رهر دو سلول کسانی منتظر انجام فرآیند اداری بودند. یکی از زندانیان مرد شروع به فریاد زدن کرد و نگهبان همراه ما بلافاصله وارد سلول شد. همه رو به دیوار ایستادند. متهم عصبانی اول فریاد کشید و بعد رو به دیوار برگشت تا نگهبان سرش فریاد بزند. اینجا بعد از ثبت نام لباس بازداشتی از او گرفته می شود. انگشت نگاری می شود و بعد عکس تمام  رخ و نیم رخش گرفته می شود. «هیچ چیز مثل لباس هویت شما را تعریف نمی کند، اینجا قرار نیست شما کسی باشی. این اولین کاریست که ما می کنیم. هویتتان را می گیریم». موریس برای یادآوری می گوید.

بعد از اتاق ورود از بیمارستان زندان بازدید کردیم. طبق قانون بازداشتگاه باید خدمات درمانی کافی به زندانیان ارائه کند. این خدمات شامل معاینه پزشکی، درمان، بستری کردن زندانیان بیمار و خدمات دندانپزشکیست. بازداشتگاه همچنین یک بخش روانی داشت که چند زندانی در آن بستری بودند. درهای اتاقها قفل بود و برخی از زندانیان به تختخوابهایشان زنجیر شده بودند. البته زنجیرها اجازه غلتیدن را به آنها می داد. «خیلی از اوقات افراد بیخانمان از ناراحتیهای روانی رنج می برند» موریس ادامه داد «در نتیجه یک راه درمان شدن برایشان این است که کاری کنند که بازداشت بشوند و بیایند اینجا تا دارو بگیرند». هزینه خدمات پزشکی مهمترین بخش هزینه های زندان است با توجه به وضعیت بیمه خدمات درمانی درایالات متحده زندان برای پرداخت این هزینه ها متکی به بودجه عمومیست و میلیونها دلار در سال از این طریق هزینه می شوند…یکی از زندانیان زن در بخش بیماریهای روانی سرش را نزدیک پنجره آورد. یک زن سیاه پوست با صورت چروکیده و دهان بی دندان «چی رو می خوای ببینید؟ اومدید پیک نیک؟ فکر می کنید من دیدنی هستم؟ شما عوضیها!» ناسزاهایش بخش را پر می کند.

بخش بعدی بازداشتگاه است. در مرکز بازداشتگاه یک اتاق کنترل قرار دارد. شیشه هایش ضدگلوله هستند و در صورت بروز مشکل یک ورقه حفاظ آهنی بلافاصله سطح آنها را می پوشاند. بخش به واحد تقسیم شده است. هر واحد شامل دو طبقه شش سلولیست. هر سلول  برای دو نفر جا دارد. در وسط ردیف پایین سلولها دو حمام وجود دارد. ورودی واحدها و درهای سلولها قفل می شوند. یک سالن غذاخوری که یک تلویزیون بزرگ از سقفش آویخته است و یک اتاق ورزش مجموعه را کامل می کند. یکی از واحدها خالیست که وارد آن می شویم. بوی مواد ضدعفونی کننده همه جا را پرکرده است. داخل سلول دو تخت از طول به دیوار کوبیده شده اند. یکی بالا و دیگری پایین. وقتی زندانیان وارد سلول می شوند به آنها پتو، متکا و یک تشک نازک داده می شود. سرویس بهداشتی بخشی از دیوار است و زندانی دربرابر هم سلولیش از آن استفاده می کند. ترسناک نیست ولی آدم هوس نمی کند حتی محض ماجراجویی شب را آنجا بماند.

موریس می گوید که بیست سال پیش وقتی به گارد زندان پیوست تصور این امکانات و دادن فضا به زندانی ممکن نبود. حالا در طول روز درهای سلولها باز است و زندانیان در واحد مثل یک خوابگاه زندگی می کنند و می توانند از تلفن و تلویزیون استفاده کنند. در واحد دیگری زندانیان خوش رفتار که در زندان کارهای خدماتی می کنند زندگی می کنند. اینجا بخش نگهبان با شیشه یا دیوار از زندانیان جدانیست. در این روش قرار بوده است نگهبان و زندانیان با هم تماس آزاد داشته باشند. انگار این روش در جورجیا موفق نبوده است و نگهبانها همچنان از طریق دوربینهای مداربسته حاضرند. اینجا سلول ندارد و همه زندانیان در یک خوابگاه که تختهای دو طبقه دارد و دیوارها آنها را از هم جدا می کنند می خوابند. غیر از یکی دو نفر زندانیان بلااستثناء سیاه هستند.

آخرین بخش رختشویخانه و آشپزخانه است. در رختشویخانه چهار ماشین بزرگ وجود دارند که وقتی کار نمی کنند درهایشان باید باز باشند. اینجا تلی از لباسهای نارنجی زندان وجود دارد، که تازه واردها باید آنها را به تن کنند. آشپزخانه تمییزترین جای زندان بود ولی حتی اینجا بوی زندان می داد: ترکیبی از بوی مواد ضد عفونی، عرق و مواد فاسدشدنی. یکی از مجازاتهای زندان قطع جیره غذاییست. اینجا اگر زندانی بدرفتاری کند بجای غذا به او یک غذای جامد می دهند که شکل معکب مستطیل است. هیچ طمع و بویی ندارد.  لذت غذا به عطر و مزه آن است و این ماده اصلا لذت بخش نیست. خوردن آن افراد را سیر می کند بدون آنکه به آنها احساس سیر شدن را بدهد. غیر از این برای زندانیان مواد غذایی مورد نظرشان تهیه می شود و حتی یک فروشگاه مواد غذایی وجود دارد. خانواده های زندانیان برای  آنها می توانند مواد خوردنی بفرستند. با اینحال اینجا قرار نیست کسی باشی. مثل غذای تنبیهی زندان عطر و طمع زندگی را از روزهای زندانی می گیرد.

وقتی بیرون می رویم چند نفس عمیق می کشم. ولی بوی زندان هنوز هست.

1 دیدگاه برای «اینجا قرار نیست کسی باشی»

مال خودتان را بیفزایید

  1. سلام آقای دادپی عزیز
    چند وقتی هست که وبلاگ شما رو میخونم بیشتر به این خاطر که به علم اقتصاد کمی علاقه دارم اما هیچ سر رشته ای ندارم
    من تو سایتی (که لینکش پایین همین کامنت براتون میزارم) یک مقاله ای اقتصادی-سیاسی خوندم که خیلی ترسناک به نظر میاد و من عامی نمیدونم چقدرش درست هست و چقدرش غلط
    اگه میشه و همچینین اگه وقتش رو دارید این مطلب رو بخونید و کمی هم برای ما عوام درین باره توضیح بدید که به واقع به کدوم سمت داریم میریم
    http://www.thesis11.com/Article.aspx?Id=208

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com. قالب Baskerville 2 از Anders Noren.

بالا ↑

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: