سلام
امروز آخرین جلسه کلاس رهبری و مدیریت برگزار شد که موضوعش دولتهای محلی بودند. دو جلسه قبلی به ترتیب درباره دادرسی و زندانها و مدیریت منابع آبی شهرستان بودند. برای حفظ روند از جلسه دادرسی و زندانها شروع می کنم.
این کلاس در محل دادگاه شهرستان کلیتون برگزار شد. مجتمع قضایی شهرستان ما شامل دادگاه، دفتر کلانتر، قضات، دادستان و بازداشتگاه می باشد. بازداشتگاه یا jail جاییست که متهمان در آن یا در انتظار روز محاکمه هستند یا دوران حبس خود را که از یک سال کمتر است می گذرانند. برنامه درسی ما شامل شرکت در یک جلسه دادگاه بعنوان ناظر، بازدید از زندان و مراحل انتقال متهمین به بازداشتگاه، شرکت در دو پانل با حضور قضات محلی و یک جلسه سخنرانی درباره روند قضایی در شهرستان کلیتون و پرونده های مطرح شده بود. در حال حاضر قاضی عالی شهرستان ما بانوی عالیمقام (Her Honor) واندا دالاس (یک آفریقایی تبار) است که کمتر از یکسال است در این سمت مشغول شده است. او درباره فرآیند دادرسی در این بخش توضیح داد. اول دادگاههای کلایتون در ترافیک پرونده رتبه چهارم را در ایالت دارند که بخش عمده ای از این پرونده ها درباره بزهکاریهایی مانند دزدی و اختلافات خانوادگیست.
وظیفه دادگاه در درجه اول تعیین وثیقه برای متهمین است تا از حضور آنها در دادگاه مطمئن شود. اکثر متهمین توان تهیه وثیقه و سفته های لازم را ندارند در نتیجه آنها را از شرکتهای خاصی قرض می کنند. این شرکتها گروههایی را استخدام می کنند (Bounty Hunter) تا از حضور متهم در دادگاه مطمئن باشند و پولشان را از دست ندهند. در این بخش قاضی دالاس می گفت که قاضی باید امنیت زندان و سلامت متهم را هم در نظر بگیرد. و سعی کند آدمی را که برای جرم اول به دادگاه آمده است و از محیط زندان آسیب خواهد دید به زندان نفرستد.
مثال او داستان سه خانم ایرانی بود که حین خروج از فروشگاه وال مارت با کالاهایی که بهایشان را نپرداخته بودند بازداشت شده بودند (Shop Lifting). (فرو رفتن به زمین یک احساس نبود یک آرزو بود) مجموع این کالاها ارزش بیش از 1000 دلار داشت. بحث حقوقی مطرح این بود که دزدی از فروشگاه در صورتی که از هزار دلار بیشتر باشد سرقت است و زندان دارد. در صورتی که کمتر از 1000 دلار باشد بزه و خلاف به حساب می آید و فقط جریمه نقدی دارد. همکلاسیهای من از توصیف خانم دالاس از یک دادگاه پر سروصدا که سه دختر ایرانی در آن در حال گریه به صدای بلند و صحبت به انگلیسی شکسته بسته بودند خنده شان گرفته بود. واندا بعد از آنکه دیده بود این سه نفر احتمالا بازداشتگاه را به هم خواهند ریخت بجای آنکه آنها را بطور گروهی متهم کند بطور فردی متهم کرده بود. به این ترتیب هرکدام با پرداخت جریمه نقدی آزاد شده بودند.
بعد از این صحبت نوبت رفتن به دادگاه شد. جلسه دادگاه درباره تفهیم اتهام نبود بلکه درباره وثیقه ای بود که متهمان باید به دادگاه ارائه می کردند. در نتیجه از کسی این سوال پرسیده نمی شود «خودتان را گناه کار می دانید یا بیگناه». متهمان بعد از یادداشت کردن مبلغ مورد نظر در صورت ارائه وثیقه آزاد می شدند تا روز جلسه تفهیم اتهام. اکثر اتهامات درباره دعواهای خانوادگی بود و به غیر از دو نفر از نزدیک به بیست نفر متهم همه سیاه پوست بودند.همه در لباسهای نارنجی زندان با دست و پای زنجیر شده که اجازه حرکت آزاد را ازشان گرفته بود یکی یکی جلوی قاضی احضار می شدند. وثیقه ها از دو هزار تا ده هزار دلار در نوسان بودند. و اکثر متهمان بغیر از یک سرباز سابق که متهم بود فرزندانش را ترک کرده است این مبلغ را دارا بودند. دو مورد جالب اینجا اتفاق افتاد. یکی از متهمان به دزدی هویت متهم (Identity Theft) بود. سنگینترین وثیقه به او تعلق گرفت و نزدیک به پنجاه هزار دلار را برای تضمین در دادگاه ارائه می کرد. او نه تنها به دزدی هویت متهم بود بلکه متهم به حمل گواهینامه رانندگی جعلی، راندن ماشینی که پلاکش جعلی بود، دروغ گفتن درباره اسمش به پلیس، ارائه کارتهای شناسایی دروغین دیگر، داشتن کارت اعتباری بانکی با اسم جعلی و یکی دو مورد دیگر هم بود. در واقع هر کاری که با اسم دروغین کرده بود یا مشخصات فرد دیگری انجام داده بود جرم به حساب می آمد. شب در بازداشتگاه می خوابید.
مورد دوم خیلی جالب بود. یک جوان قدبلند سفیدپوست که مثل جنوبیهای اصیل سبیلش را تراشیده بود ولی ریش دور صورتش را دست نزده بود با بازوان خالکوبی شده و عضلانی و قیافه خشن جلو آمد. اتهامش حمل اسلحه گرم بدون مجوز و حمل غیرقانونی مواد مخدر بود. از ذهن من گذشت که این دیگر همینجا 5 سال را راحت می گیرد. قاضی، یک زن میانسال سیاهپوست، نگاهی به مدارک پرونده انداخت و گفت «خوب من می بینم که حقوق شما رعایت نشده است و ماشین شما بدون اجازه تان یا دلیل قانونی تفتیش شده است. در نتیجه سند جرم سندیت ندارد. من شما را از اتهام مبرا می دانم و مرخص می کنم! شما آزادید». مرد دستانش را مشت کرده به نشانه شکرگذاری از آرنج بالا آورد..Yes…
فکر کردم در ایران حتما این آدم می رفت زندان. این قرتی بازیها را نداریم، مجوز قانونی و اجازه تفتیش! پلیس ما شیک می آید توی بالکن یا روی سقف! مردم ما یک آدم خشن می بینند که ازش مواد و اسلحه گرفته اند اصلا کاری ندارند که این مدارک قانونی به دست آمده است یا غیرقانونی. طرف درجا قاچاقچی و جانی می شود. خوب است که اینجا مردم فرق دارند. تمدن، فرهنگ، حرفهای کلیشه ای از ذهنم می گذشتند. ملیسا، خانمی که معاون اداره آب شهرستان است خیلی سریع در جلسه بعدی از اشتباه بیرونم آورد. وقتی قاضی اسمیت، یکی از قضات باسابقه برای پرسش و پاسخ آمد، اولین سوال ملیسا این بود «چرا اون مرتیکه خطرناک را آزاد کردید! من یک دختر شانزده ساله دارم و نمی خواهم این آدمهای خطرناک آزادانه در خیابان پرسه بزنند، اگر یک کس باید زندان می رفت این بود با اون بازوهای خالکوبی شده اش!» قاضی اسمیت خیلی آرام گفت «این آدم قیافه خشنی داشت ولی همان حقوقی را دارد که شما دارید! نمی شود یک آدم را بخاطر ظاهرش از حقوقش محروم کرد. یادتان باشد اصل بر بیگناهیست. این آدم متهم بود و شما هم در آن جایگاه می خواهید حقوقتان محترم شمرده شود». ملیسا باز بحث کرد ولی قاضی اسمیت گفت «زندان برای متهمان است نه آدمهای ترسناک، ترس سندیت ندارد». اینجا هم احساسات مردم همان است ولی نهاد حقوقی و دادستانی احساسی عمل نمی کند. اصل بر بیگناهیست حتی اگر برای قیافه چاقو خورده و داغون شرترین آدم محل.حتی اکر مردم این احساس را نداشته باشند.
البته بحث به اینجا ختم نشد. دادستان که در جمع ما بود اطمینان داد که حتما از افسر پلیس پرونده شکایتی دریافت می کند و دستور تحقیق مجدد را خواهد داد. ولی حتی دادستان هم گفت «سند باید از فرآیند حقوقی بدست آمده باشد تا ارزش حقوقی داشته باشد» یاد بطریهایی افتادم که بعضیها از خانه بعضیها پیدا می کردند و می گفتند این آدم بدکاره است و باور می کردیم بدون آنکه بپرسیم اصلا این مدرک ارزش قانونی دارد؟ و در فرآیند قضاوت پذیرفته شدنیست؟ چه بدنامیهایی باورشدند بی آنکه دادگاه عادلی در کار بوده باشد.
…. بازدید از زندان را در یادداشت بعدی می نویسم، پدر در آور بود.
اینکه مقدمات کشف جرم رعایت نشده دلیل بر مجرم نبودن نمیشه که! میشه؟!
خیلی جالب یود.
جالب تر این بود که توضیح می دادید چرا این قدر بر اخذ اسناد جرم از راه های قانونی اصرار دارند. مثلا اگر کسی بپرسد که «مجرم مجرم است و سند سند؛ چه اهمیتی دارد که اسناد جرم از چه راهی به دست می آیند؟» چه جوابی دارید؟
سلام، ببینید بحث همین است شما این فردا را مجرم می دانید به صرف اینکه یک افسر پلیس گفته بود که در ماشین این فرد اسلحه و مواد بوده است این فرد را که نمی شناسیدش و فقط ظاهرش را بر اساس حرف من حدس می زنید. وقتی فرض یک دستگاه قضایی بر بیگناه بودن آدمهاست این فرد قرار است تا صدور حکم دادگاه یک بیگناه متهم باشد! نه یک مجرم در انتظار مجازات. فرد مجرم در این سیستم کسیست که دادگاه او را مجرم می داند نه شما یا من. مجازات این فرد به عهده دادگاه است و نه شما یا من. برای این دادگاه مهم است که براساس ادله و اسنادی رای صادر کند که عادلانه و از راه حقوقی بدست آمده اند و نه از راه مجعول. هر سندی سندیت ندارد. برای من هم این طرز فکر ما جالب بوده و هست که بر اساس «مدارک» و «شواهدی» که نمی دانیم چطور بدست آمده اند خیلی راحت حکم محکومیت یک فرد را می دهیم و او را مجرم می دانیم.