عاشورای دیگری آمد و رفت. و از عاشورا چه می فهمیم؟ قیام؟ عدالتخواهی؟ حق طلبی؟ مدارا؟ اینها سوالهاییست که هرکس برای خودش آنها را پاسخ می دهد. چه در دفتری در این سوی دنیا نشسته باشی و نوحه فخری و کویتی پور را از یوتیوب دیده باشی، چه در تهران یا بهتر در شهرستانی سینه زنی دیده باشی و کمی در مناسک و مراسم شرکت کرده باشی، نمی توان انکار کرد که عاشورا بخشی از میراث فرهنگی ماست، اگر نه همه ما، حداقل اکثریت قابل ملاحظه ای از جامعه این روزها را مقدس می شمارند.
آیا این دلیل می شود که پرسش نپرسیم و الگوهای رفتاری را بررسی نکنیم و درباره آنها بحث نکنیم؟ نه مقدس بودن این ایام و حرمت رویداد کربلا پرسشگری را واجب می کند. باید پرسید و باید رفتارهای نکوهیده را محکوم کرد و باید از خودمان بپرسیم چرا. هرچه باشد عاشورا بخشی ازسنتهای جامعه ماست. دوست خوبم شهریار چه خوب گفت: «عاشورا هم چیزیست که متعلق به من است» . و مانند همه سنتهای دیگر در مناسکش لحظه هایی دارد که به آنها می بالیم و تصاویری که آنها را مایه خجالت می دانیم. و این درباره همه جوامع و سنتهایشان صادق است. به همین خاطر از خواندن یادداشت دوست خوبم خانم توحیدلو درباره مناسک و سرمایه اجتماعی لذت بردم.
I agree with you. It’s great to understand these ceremonies are part of our collective cultural identity, not some backward people’s savagry.
Something that bothers me a lot is how people react to these ceremonies. I am not religious myself, but feel extremely insulted and uncomfortable when someone insults religious figures. One of my friends posted on facebook: happy ashoora. I mean, what can you say to that? What can you say when people call hazrat mohammad names?