سی و یک سال از جنگ گذشته است. داستانی که ما از جنگ می گوییم هنوز منحصر است به چیزهایی که شنیده ایم و نه چیزهای که پرسیده ایم. داستان مادران جنگ داستان ناگفته ایست. جالب است که حتی در اینجا هم خودمان را منحصر به شنیده ها کرده ایم. گاهی در گزارشی یا خاطره ای سطری درباره درد و رنج زنان جنگ می خوانیم و از آن می گذریم بی آنکه از خودمان پرسیده باشیم که ایشان که بودند و چه روزهایی بر آنها گذشته است. روزهایی که اکنون تنها در خاطره کسانی مانده اند که آنها را تجربه کرده اند.
داستان جنگ بدون داستان مادران و همسران آن هرگز کامل نبوده و نیست. و روایت رسمی با این بخش از تاریخ جنگ هم مهربان نبوده است. زنان جنگ مانند مردان جنگ از همه اقشار ملت ایران بوده و هستند. از سکولار تا مذهبی، از سنتی تا مترقی، از شهری تا روستایی. با این حال ما از کنار داستان آنها هم گذشته ایم. سخت است از درد پرسیدن و بی خبری را فهمیدن. با اینحال نباید گذاشت که این گروه از زنان فراموش شوند. کسی جایی را سراغ دارد که بخواهد یک یادداشت جدی – گزارشی در اینباره چاپ کند؟
چند تا كتاب با عنوان كلي نيمه پنهان در سالهاي گذشته چاپ شده است
كه روايت همسر شهدا بوده است. من كتابهاي مربوط به شهيد همت
چمران حميد باكري عباس بابايي را خوانده ام و بسيار هم كتابهاي
خواندني و دلنشيني هستند.
انتشارات رويات فتح كتابها را چاپ كرده بود
سلام مهدی، منظور من هم همین بود، شاید یک نیمچه کتابی درباره همسران شهدا باشد، اما شهدا هم از نهادهای مختلف بودند. زنان دیگری هم بودند زنانی که شوهرانشان کشته نشدند ولی هیچوقت از صدمات روحی و روانی جنگ رهایی پیدا نکردند.. زنانی که هشت سال جنگ زندگی خانوادگیشان را اداره کردند بدون شوهرانشان با مشکلات جامعه ای که حضور زنان بیرون از خانه را چندان تحمل نمی کرد.