امروز داشتم چند تا از یادداشتهایم را درباره یارانه بنزین می خواندم. فکر کنم اولینش را یازده سال پیش نوشتم. از آن موقع تا الان تم اصلی این یادداشتها عوض نشده است. فکر کردم شاید دارم فقط یک حرف تکراری می زنم. حامد، پویان، حسین و حجت هم که می نویسند گرچه درباره موضوعات متفاوتی می نویسند، اما تم اصلی صحبتها عوض نشده است. از خودم می پرسم شاید ما داریم تکراری و کسل کننده می شویم، این حرفها چه فایده ای دارد؟
ولی اینطور نیست. شاید مدار صحبتها یکی باشد، اما مرکز آن در حال تغییر است. یازده سال پیش صحبت از حدف یارانه ها دیوانگی بود، اما بیست سال پیش همین حرف کفر به حساب می آمد. امروز بحث هر روزه مطبوعات است. گرچه مثل هر پدیده اقتصادی دیگر مهم شدن بحث یارانه ها تابع چندین و چند عامل است، اما حداقل یک بخشی از جامعه آماده تجزیه و تحلیل نقطه نظرات طرفین شده است و پذیرای تبادل نظر دراینباره است. شاید بحثهای ما تکراری باشند، اما شنوندگانشان بیشتر و بیشتر شده اند. شاید موضوعات یکی باشد، اما مخاطبان فرق کرده اند.
این کار بیهوده نبوده و نیست. با هر یادداشتی و با هر تکراری گروهی متقاعد می شوند که سیاستهای باید مبتنی بر واقعیات اقتصادی باشند. و از طرف دیگر علم اقتصاد در سطح جامعه بیشتر مطرح می شود. ده سال پیش چند ایرانی دانشجوی دکترا در رشته اقتصاد می شدند، امروز چند نفر؟ ما رو به جلو می رویم، گرچه بسیار آهسته و گرچه با دورانها و پیچیدگیهای متعدد ولی روبجلو می رویم.
علي آقا حرفت درسته و نميخواهم توي ذوقت بزنم ولي فكر ميكني بحث يارانه هاتحت تاثير اين مباحث و مقالات است يا از سر اجبار و ناتواني در ادامه وضع فعلي؟
مهدی جان بحث یارانه ها قطعا از سر اجبار است و این که بالاخره درآمد نفت کم آمد. در این شکی نیست. ولی آمادگی ذهنی جامعه برای جذب نکته ها و تحلیل نقطه نظرات هر دو طرف دعوا تا حدی مدیون روندی هست که ده – دوازده سال پیش شروع شد و تحلیل علمی مسائل اقتصاد در رسانه ها مطرح شد.
فرمایشات شما درست.
من فکر ی کنم نگاه واقعبینانه و جامعنگر به تمامی جنبه های این مسئله، حائز اهمیت فراوانی است. اما متاسفانه بیشتر تفاسیر ارائه شده بر آن، عموما «بخشی» و «سطحی» و «سادهانگارانه» بوده که باز هم متاثر از تعلقات سیاسی است. نزدیکان طیف ارائهدهندهی لایحه، به دفاع سرسختانه و بیمحابا و همهجانبه از آن میپردازند (گویی این لایحه عصارهی تمامی یافتهها و راهکارهای عقلانی علم اقتصاد است) و در عین حال، طرفداران گروههای سیاسی رقیب به گونهای به نقد ساختاری این لایحه میپردازند که گویی طرح تحول اقتصادی، یکسره و از اساس، بیحاصل و آسیبرساننده و مشکلساز است. به نظر میرسد که همهی این دو گروه از یک معضل رنج میبرند و آن هم عدم توجه به ریشهیابی علمی تبعات حاصل از اجرای این طرح است. فراموش نکنیم که اساسا ارائهی چنین تحلیلی در قالب تنها یک گزارش و یا نقد و تفسیر، به نوعی جفا در حق علم اقتصاد و بهطور کلی، بیاعتنایی به ساحت «علم» تلقی میشود.
بررسی علمی و فنی لایحهی مزبور –چه از جانب موافقین و چه از جانب مخالفین- مستلزم ارائهی حداقل بیش از دهها فقره تحلیل علمی و کارشناسی است که شوربختانه این مهم در چنبرهی ملاحظات و تعلقات سیاسی ]رسانهها[ گرفتار آمده است.