یکی از کلیشه های ثابت در ذهن بسیاری از ما تغییر ناگهانی است. یک جورایی مثل بخش «زندگی شیرین می شود» سریال آیینه که در دهه شصت پخش می شد. برای ما بین دو حالت مرحله گذاری وجود ندارد، ما نمی دانیم تغییر را چطور مدیریت کنیم. فکر می کنیم یک اجی مجی لاترجی جادوئی وجود دارد که باعث می شود تا ناگهان بد خوب شود و یا خوب بد شود. واقعیت زندگی ما چه شیرین و چه تلخ این نیست.
در دنیای واقعی تغییرات دائمی در نتیجه تغییر تدریجی ولی پیوسته عوامل موثر اتفاق می افتند. مثال پیش پا افتاده است ولی همانطور که هیچکس یک شبه نه چاق می شود و نه لاغر، جوامع هم یک شبه تغییر نمی کنند. تا بحال شده است از خودمان بپرسیم ما چطور ما می شویم؟
مثلا همین دنده عقب گرفتن ماشینها را در نظر بگیرید، ده سال پیش آیا شما در روز اینقدر ماشین را در حال دنده عقب گرفتن می دید؟ در وسط جاده، در خروجی بزرگراهها، در خود بزرگراهها، در خیابان، در میدان و… . من که بخاطر نمی آورم اینقدر دنده عقب رفتن را دیده باشم. اما امروز دنده عقب گرفتن جزئی از رانندگیست و شما همیشه باید منتظر باشید که راننده ای تصمیم به دنده عقب گرفتن بگیرد. چند روز پیش برای رفتن بجایی تاکسی خواسته بودم و جلوی در دانشکده منتظر بودم. در دانشکده از میدان تیموری کمی فاصله دارد، شاید پنجاه شصت متر. تاکسی آمد و بی خیال فاصله دنده عقب گرفت تا به میدان بازگردد. دیروز هم باید جایی می رفتم، دوباره تاکسی آمد و اینبار رانندگی دیگری همانکار را کرد. ظرف ده سال این رفتار عادت و ویژگی رانندگی شده است.
حالا اگر ما بخواهیم با دنده عقب گرفتن مبارزه کنیم آیا باید فرمان بدهیم که دنده عقب گرفتن ممنون است یا باید به عواملی نگاه کنیم که این رفتار اضطراری را به یک خصیصه ترافیکی تبدیل کرده اند؟و در تغییر آنها بکوشیم؟
من فکر ميکنم رانندگي ايرانيها از آن جاهايي است که درستي ضربالمثل شريف «نرود ميخ آهنين در سنگ» را به خوبي ميتوان مشاهده کرد! البته از پايين بودن نرخ جريمههاي رانندگي در ايران، ضعف قوانين راهنمايي و رانندگي و از آن بدتر ضعف نظارت پليس نبايد گذشت.