هرکول پوارو را دوست دارید؟ و کاری که از سلولهای خاکستری مغزش می کشد؟ یکی از نکاتی که داستانهای کاراگاهی را برای من جالب می کند همین تغییر در نتیجه بحث است وقتی که شما به انگیزه ها و الگوهای رفتاری نگاه می کنید.
یک جورهایی شبیه اقتصاد و مسایل اقتصادیست. اتفاقی افتاده است و معضلی وجود دارد که همه درباره دلیل آن نظراتی دارند و نظریه ارایه می کنند. با اینحال کدام نظریه درست است؟ و چرا درست است؟ و چرا اینطور استدلال می شود؟
این روزها در مباحث اقتصادی جای این چرا پرسیدن خیلی خالیست. در نتیجه بحث دارد یواش یواش به طرف دعواهای ایدیولوژیک کشیده می شود. جایی که علم همیشه قربانی شده است ولی انشا نوشتن نمره بیست می گیرد.
گاهی بهتر است از سلولهای خاکستری کمک بگیریم و بپرسیم چرا؟ انگیزه آدمها از این کار چیست؟ اقتصاد خیلی از اوقات علم درک همگانیست.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟