زمانیکه از ایدئولوژی زدگی دوستان خود روشنفکر خوانده شکایت می کنیم بخاطر مخالفت با ارزشهایشان نیست، بلکه به این خاطر است که ایشان ناتوان از ایجاد تغییری جدی در جامعه از هر موضوعی یک موضع می سازند تا عقایدشان را تکرار کرده باشند. انگار اگر باورهایشان فراگیر بنظر برسد آن تغییر هم فراخواهد رسید. دوست عزیزی که از دانشجویانم در تهران بود یکبار، چند تابستان پیش، مورد خطابم قرار داد «چون شما از یک جامعه غربی مصرف زده می آیید نمی فهمید موضع داشتن یعنی چه! من برای همه چیز موضع دارم حتی اسپاگتی» خنده ام گرفت و به او گفتم «اگر می فهمیدی اسپاگتی چیه، موضعت را حرومش نمی کردی». حال حکایت دوستان ماست که از غزه یک موضع ساخته اند. از یک تراژدی انسانی با دهها کودک مرده و صدها خانواده نابود شده. انگار مساله این دوستان این نیست که قتلی اتفاق افتاده است بلکه مساله این است که باید به هر قیمتی از این فاجعه هم یک موضع سیاسی ساخت.
درست است که در منطقه ما دهها فاجعه و کشتار روی داده است و کدام خاک در کدام قاره است که از خون بیگناهان رنگین نباشد؟ ولی آیا قتل، قتل را توجیه می کند؟ نه اسراییل حق دارد آدم بکشد چون بشار اسد آدم کشته است و نه بشار اسد حق دارد آدم بکشد چون اسراییل آدم می کشد. جالب است که آنها که دستشان به خون بیگناهان رنگین است خودشان خونخوار بودن دیگران را بهانه نمی کنند. زمانیکه دوستانمان این چنین سرسختانه در مقام وکیل مدافع آتشین جنایتکار کشتار را توجیه می کنند حق داریم که نه باورهای سیاسیشان را بلکه پایبندیشان به ارزشهای انسانی را زیر سوال ببریم و از خود بپرسیم ایشان که اینچنین از خون بیگناهان می گذرند فردا در مسند قدرت از کنار کدام جنایتها بیتفاوت خواهند گذشت؟
….دعوا سر این نیست چه کسی می تواند سنگ اول را بیندازد، بحث اینجاست که سنگساری را باید متوقف کرد.
سلام
جانا سخن از زبان ما میگویی
اما فصیح تر!