فضای اجتماعی پر شده است از تصاویر مردمی که در صف سینماها و سبد کالا یکدیگر را هل می دهند و به کناری فشار می دهند. شیشه های شکسته و صورت خون آلود آدمهایی که زیر دست و پا مانده اند. همراه این تصاویر یادداشتها و مطالب بسیاری در نقد فرهنگی جامعه ما و محکومیت مردم ما منتشر شده و می شود. من روانشناس نیستم ولی پدیده جالبیست. انگار آنطرف سکه خودبزرگ بینی افراطی ما که به حوادث و شاهان 2500 سال پیش می بالد یک خودکم بینی آزاردهنده وجود دارد. انگار ما از خودمان عصبانی هستیم و هر واقعه ای را بهانه قرار می دهیم تا سر خودمان فریاد بزنیم.
بیش از ده سال است که در خارج از کشور زندگی می کنم. اینجا در آمریکا روزی وجود دارد بنام جمعه سیاه. جمعه فردای روز شکرگزاریست که رسما فصل خرید برای ایام کریسمس و سال نو میلادی شروع می شود. مغازه ها و فروشگاههای صبح زود درهای خود را باز می کنند و برای یکی دو ساعت کالاهایشان را به قیمت بسیار ارزانی عرضه می کنند. مردم خیلی از اوقات بعد از صرف ناهار دیرهنگام شکرگزاری می روند جلوی این فروشگاه ها صف می کشند. زنبیل می گذارند، صندلی راحتی می برند و خود را در پتو می پیچانند و شب زنده داری می کنند. گاهی در ساعات اولیه کار سر آخرین تلویزیون نصف قیمت کار به دعوا می کشد. گاهی شیشه مغازه ها شکسته می شود. گاهی یک نگهبان بخت برگشته یا یک مشتری زیر دست و پا می ماند، کشته می شود یا زخمی می شود. این رویدادها منحصر به این روز نیست. در شهر مدیسون ایالت ویسکانسین یکی از فرهنگی ترین و فرهیخته ترین شهرهای آمریکا که پردیس دانشگاه ویسکانسین در آنجاست هر سال در روز هالووین دانشجویان سرمست شیشه مغازه ها را می شکنند و با پلیس درگیر می شوند. صحنه هایی که آدم می بیند در هیچ کشور در حال توسعه ای وجود ندارند.
اما من هرگز ندیده ام کسی بخاطر این رویدادها کل فرهنگ و شعور مردم را زیر سوال ببرد. آنها را مسخره کند و بر جایگاه قضاوت بنشیند و مردم خودش را به توحش و بی فرهنگی محکوم کند. انگار جامعه پذیرفته است که وقتی قیمتها نصف می شوند باید توقع رفتار شتابزده و ازدحام را داشت. وقتی به یک خانواده کم درآمد یا درآمد متوسط این فرصت داده می شود تا پانصد دلار سر یک تلویزیون صرفه جویی کند آنها هم از خرید لذت می برند و هم از کالا و هم اینکه سرش خواهند جنگید. اگر تفاوتی هست در سازماندهی و مدیریت این رویدادهاست. صاحبان فروشگاهها و مغازه ها می دانند که ازدحام خواهند داشت. پلیس و نگهبانان مراکز خرید زودتر از همیشه سر کار حاضر می شوند. با پایه های و ریسمان و نوار مسیر حرکت مشتریان را مشخص می کنند و مسیری برای صف در نظر می گیرند که ازدحام به آشوب و هرج و مرج ختم نشود.
برای من واکنش دوستان به این رویدادها مصداق خودبزرگ پنداری نخبگان خودخوانده جامعه ماست. در برابر رویدادی طبیعی بجای آنکه فکر کنند چکار می شود کرد که از چنین وقایعی جلوگیری کرد، آنرا بهانه این قرار می دهند که بر سر مردم خود بکوبند تا در یک دنیای توهمی خود را از آن توده مردمی بهتر بدانند که سراغ کالای رایگان می رود، در سرما صف می بندد تا لذت دریافت یک شانه تخم مرغ نصیبش شود. راستش را بخواهید از ازدحام مردم تعجب نکردم ولی از این خودزنی مازوخیستی شگفت زده هستم. انگار ما از خودمان عصبانی هستیم و خیلی هم عصبانی هستیم.
فکر میکنم چند نقد به مطلب شما وارده :
اول : تعمیم و کلی گویی در مطلب شماست اینکه شما با نگاهی از بالا و به صورت کلی همه نقدهای موجود رو نتیجه «خودبزرگ پنداری» و «خودزنی مازوخیستی» «نخبگان خودخوانده» با هدف زیر سوال بردن « کل فرهنگ و شعور مردم » دونستین به اعتقاده من نه منصفانه است و نه درست .
دوم : نوک پیکان و هدف بخش عمده ای ازنقدهای جدی موجود (لااقل تا اونجایی که من فرصت مطالعه داشتم ) زیر سوال بردن فرهنگ و شعور «مردم» نبوده و نیست بلکه انتقاد از «دولت» در انخاذ تصمیمات پوپولیستی ای است که کرامت و عزت نفس انسانها در اون نادیده گرفته شده
سوم و آخر اینکه «جمعه سیاه» و هر رفتاری که در اون عزت نفس و کرامت انسانها پایمال بشه چه در فرهنگی ترین شهر آمریکا باشه چه در روستاهای یک کشور در حال توسعه قابل نقد جدی است
به نظر آدرس توییترم رو اشتباه وارد کردم : صحیحش اینه
@mahnaz_
به نظر من آنچه بیشترین نقد بهش وارده، عکسهای بعد از خروج مردم از سینماست نه هنگام ورود و قبل از ورود به سینما. به نظر من عکسهای سینمای مملو از کاغذ و پفک و آشغال و زباله عین فرهنگ ماست که باید مورد نقد و انتقاد قرار بگیره.
من خودم پخش سبدکالایی را شایسته ی مردم نمیدانم چرا که ما نه درزمان جنگ به سر می بریم
و نه دچار خشکسالی شده ایم
ونه این که ما کشور نداری هستیم
بلکه باید دید مسببین این چنین رویدادهایی چه کسانی اند؟هرچند پاسخ روشن است
اینها همه بلای سیاسی زدگی مردم ما است. دولت جدید چون فکر می کند احمدی نژاد بد بوده کمک نقدی را قبول ندارد برای جلب نظر مردم و اهدافی که دارند کالا توزیع می کنند. گروه مقابل هم وارد بازی سیاسی می شوند و به شدت می کوبند.متاسفانه سیاست و سیاسی بازی به جای اینکه فرع باشد اصل شده و بقیه تحت الشعاع اش هستند.
شما کافیه یک کار ساده خارج از خانه داشته باشید اونوقت هست که با فرهنگ غالب (و در اکثر موارد آزاردهنده) جامعه روبهرو میشید…عملا کسانی که نقد کردند صرفا نقدشان متوجه این ماجرا نبوده، نقد به کل فرهنگ عامه بوده که نمونهاش رو در صفهای اشاره شده دیدهاند.
من هم از صف نشینی برای لذت دریافت یک شانه تخم مرغ تعجب نمیکنم از انسانی تعجب میکنم که از خود نمیپرسد من برای چی در این صف باید باشم؟
شما نباید انتظار داشته باشین همهی مردم ما آدمای فرهیخته ای باشن و از خودشون بپرسن چرا باید توی صف بایستند
چرا که مردم ما اینطور تربیت شدن این رفتار مردم بازخورد تجربیات گذشته و …. هستش
بلکه باید از تصمیم گیران انتظار تصمیم درست داشت که چنین بازخوردی نداشته باشه اگه میخوایم منتظر بمونیم تا فرهنگ مردم عوض بشه و رفتارای درست داشته باشن که ول معطلیم و هیچ وقت اینطور نمیشه
تا حالا از خودمون پرسیدیم چرا همین مردم بی فرهنگ اگه برن به یه کشور دیگه مثلاً سوییس و …چرا یه دفه رفتاراشون عوض میشه ؟ تا زمانی که مدیریت یک کشور درست نشه نمیشه انتظار داشت مردم با فرهنگ و متمدن داشته باشیم