دانشجوی کارشناسی بودم، در تالارهای دانشگاه صنعتی شریف با تابلوی آبی قسمت خواهران و برادران را مشخص کرده بودند. نگرانی بعضیها روزهای آینده نبود بلکه ایجاد یک دیوار نامرئی بود که بعدها خودشان هم از ایجادش تاسف خوردند و هم دیگر به آن باوری نداشتند. آن سالها گذشت اما بچه های آن سالها هنوز با حسرت به سالهایی نگاه می کنند که جوان بودند ولی شاد نبودند. سالهای روشنایی که روزهایش روشن نبودند. می توانستیم با لبخندی روزهایمان را به یاد بیاوریم ولی با آه حسرت خاطراتمان را مرور می کنیم.
اگر خاطرات جوانی قرار باشد یادآوری شادی ها و انگیزه ها باشد و اگر روزگار دانشجویی قرار است زنجیره انس و الفت گروههای مختلف اجتماعی باشند، آن تابلوهای آبی و نگرش کوته بینانه ای که بر دیوارها میخکوبشان کرده بود هم شادیها را کشتند و هم پیوند ها را نابود کردند. در بهترین حالت چنین سیاستی اتلاف منابعی بود، که باید صرف کارهای دیگر می شدند. اما به چیزی بیشتر از اتلاف منابع تبدیل شد. تلخکامیهای آن روزها ابدی شدند، و برای بعضیها به کینه ای همیشگی بدل شدند و برای بعضی دیگر به دلیلی برای رفتن و هرگز بازنگشتن.
حالا چه اصراری هست به تکرار خطاهای گذشته و به پافشاری بر دیدگاهی که جز اتلاف منابع و تشدید فرار مغزها برایمان ارمغانی نداشته است. گرچه از این پافشاری متعجب نیستم. سیستمهای دیوانسالاری کارکرد خود را با تعداد بخشنامه هایشان و گزارشهایشان اندازه می گیرند در حالیکه موفقیت دانشگاهها را با کیفیت آموزششان و حجم فعالیتهای علمیشان. بویژه وقتی دیوانسالار دستاورد دیگری برای نشان دادن ندارد، بخشنامه های جدید تنها راه اثبات کارآمدی سیستمیست که نه کار علمی می کند و نه مشوق کار علمیست. این طرح هم مانند سایر طرحهای مشابه چند نفر کارمند مسلک پشت میز نشین را برای مدتی به هیجان خواهد آورد ولی هزینه هایش را مردم و روند توسعه کشور خواهند پرداخت. مردمی که فرزندانشان دیگر با شادی از جوانیشان یاد نخواهند کرد و دانشجویانش بدنبال رفتنی بی بازگشت خواهند بود. حیف کاغذ و وقتی که صرف این برنامه ها می شود.
در 1984 جورج اورول کتابی مخفی و قاچاقی رو وصف می کنه که کسانی که با حزب به مخالفت برمی خواستند آن را دست به دست می کردند. این کتاب به دست قهرمان داستان می افتد و ایشون این کتاب رو برای خوانندگان 1984(که ما باشیم) بازخوانی می کنند. وصفی بود درباره ارتباط بین انرژی آزاد شده از فعالیتهای جنسی و رابطه اون با حزب. بهتون پیشنهاد می کنم اون قسمت داستان رو حوصله کنید و با دقت بخونید. شاید جواب سوال بالارو پیداکردید. (البته قسمتی از جواب رو)
من هم در دانشگاه تدريس ميكنم (ميكردم) به نظرم بايد كاري كنيم
با افسوس و تاسف خالي كاري پيش نميرود.
البته منظورم از كار كمپين و تظاهرات و .. اقدامات مخصوص جوامع دموكراتيك نيست
منظورم لابي با حضرات و افراد ذينفوذ و توجيه انهاست.
دوست من اگر به جای دانشگاه شریف گذرت به دانشگاه …. میافتاد چی میگفتی!!!!؟
نگهبانهایی که مست از قدرتی هستند که به اونها داده شده و نه فقط امر به معروف و نهی ازمنکر میکنند بلکه باید برای ارضای امیال سرکوب شده شان حسن نیت و همکاری نشان بدیم.