در وسپریم، مجارستان، هستم، 95 کیلومتری غرب بوداپست و در دانشگاه پانونیا یک کلاس فشرده سازمانهای صنعتی ارائه می کنم. دانشگاه پانونیا در بعد از جنگ جهانی دوم و در دوران کمونیستها آغاز به کار کرده است، در نتیجه دانشگاه جوانیست. صبح درس داده ام، 14 نفر دانشجو دوره فوق لیسانس و سال آخر لیسانس. و بعد دانشگاه را دیده ام. دانشگاه فضایی شبیه دانشگاه تهران دارد. ساختمانهای چند طبقه با راه پله های عریض و پا گردهای سنگی. زوسف که دانشگاه را به من نشان می داد به تالارها و سنگ مرمر ساختمانها اشاره کرد و گفت» یادگاری کمونیستها» خندیدم و گفتم » بودجه عمومی و …ارتباطات سیاسی» خندید:»بعد از جنگ و روی کار آمدن کمونیستها خیلی از اهالی منطقه وارد دولت مرکزی شدند و منابع زیادی را به اینجا آوردند چنین چیزی جای دیگری نیست» جالب است که این ارتباط سیاسی تا زمان حال ادامه پیدا کرده است. نخست وزیر مجارستان اهل ورپزیم است و پنجشنبه هر هفته را در اینجا می گذراند. زوسف فکر می کند خیلی هم بد نیست » ما همیشه برای نوسازی ساختمانها پول داریم» …خوش بحالشان واقعا!
در دانشگاه بچه ها انگلیسی را خوب می فهمند ولی در شهر نه من می فهمم آنها چه می گویند و نه آنها می فهمند من چه می گویم! کلمه هایشان را هم مثل بقیه بنی آدم فرنگی نمی نویسند. ریشه اکثر کلمه هایشان با کلمه های انگلیسی که از لاتین می آیند متفاوت است. در نتیجه از خواندن علامتها هیچی دستگیرم نمی شود.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟