سوم شهریورماه هفتاد ساله می شود

شصت و نه سال پیش در سوم شهریور 1320سفرای اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و دولت پادشاهی بریتانیای کبیر به در خانه علی منصور نخست وزیر رضا شاه پهلوی رفتند تا به او اطلاع دهند که نیروهای نظامی این دو کشور از مرزهای شمالی و غربی ایران گذشته اند تا ایران را اشغال نمایند.  زمانیکه این دو سفیر در حال خواندن یادداشتهای رسمیشان بودند چند ساعتی بود که هواپیماهای متفقین در حال بمباران شهرهای شمالی و جنوب غربی کشور بودند، ستونهای نظامی ارتش سرخ و نیروهای نظامی انگلستان از شمال شرقی، شمال غربی و جنوب غربی وارد کشور شده بودند. ساعاتی بعد ارتش ایران در برابر این دو نیروی نظامی برتر از هم پاشید.  قبل از آنکه هفته به پایان برسد رضاشاه پهلوی شاه قدرقدرت و فرمانروای مطلق العنان ایران قزاق پیری بود که به همراه خانواده اش عازم تبعید در جزیره دورافتاده موریس می شد.

در سالهایی که از شهریور 1320 گذشت، ایران و ایرانیان حقارت آن روز را هرگز فراموش نکردند. ایران در حالی اشغال شده بود که یک کشور مستقل و عضو جامعه ملل بود. اما نه به آن اولتیماتومی داده شده بود و نه اعلان جنگی در کار بود. متفقین نیرومند تنها با توسل به زور وارد  شده بودند تا «بطور موقت» از راهها و راه آهن این کشور استفاده کنند.  کسی از ایران تقاضای همکاری نکرده بود، مذاکرات دیپلماتیکی در کار نبود.  با ایران مانند یک کشور مستعمره با حق حاکمیت اسمی رفتار شده بود. در سالهایی که از 1320 گذشت ایرانیان با غروری جریحه دار این روزها را بخاطر آوردند، روزهایی که بر سوظن و بدگمانی ایشان نسبت به جامعه جهانی  می افزودند.   اما این تحقیر نباید مانع از فراگیری درسهای این روز نکبت بار تاریخ معاصر ما گردد.

سوم شهریور 1320 هنوز گواه این مدعاست که رهبری کشور و سیستم دیپلماسی باید رابطه ای بی واسطه داشته باشند که در آن سیگنالها و اطلاعات دریافتی از نیات کشورهای خارجی با توجه به واقعیتها  و در چهارچوب رویدادهای روز و بدور از پیشفرض بررسی  و تفسیر شده باشند و نه با توجه به دلخواه زمامداران و برای خوشایند ایشان.   حضور مستشاران آلمانی در ایران انگیزه اشغال ایران بود و طی هفته های منتهی به سوم شهریور شوروی و بریتانیا بارها نارضایتی خود را از حضور این افراد در ایران اعلام کرده بودند.  اما دولت ایران به نگرانیهای ابراز شده از سوی متفقین درباره این گروه کوچک واکنش مناسبی نداده بود. پیشفرض دولت ایران و رضاخان این بود که ایران و حاکمیتش هرگز بطور یک جانبه زیر سوال نخواهد رفت و خطر اشغال نظامی در کار نیست. این پیشفرض اشتباه بود. مورخین متفق القولند که رضاخان از بزرگی خطر احتمالی بی خبر بود و یا بی خبر نگهداشته شده بود.  چرا که  رابطه رضاخان با دستگاه دیپلماسی کشور از طریق نخست وزیر وقت فیلتر شده بود و رضاخان پیامها، تلگرامها و هشدارهای سفرایش در شوروی و ترکیه را، که شاید موجب ناخشنودیش می شد، دریافت نکرده بود.

علاوه بر این بی اطلاعی فاحش بنظر می رسد که حکومت پهلوی تخمین بی اندازه خوشبینانه ای از توان نظامیش داشت.  ایران در دوره پهلوی اول برای اولین بار دارای ارتش منظم و نیروهای سه گانه زمینی، هوایی و دریایی شده بود. اما این نیروهای مسلح نوپا بودند و ساز و برگ آنها مناسب جنگ جهانی اول بود و نه دوم. نیروی دریایی ایران تنها دارای دو ناو و تعدادی ناوچه بود، نیروی هوایی ایران بهیچوجه بهره ای از جنگنده های مدرن زمان که در آستانه جنگ دوم طراحی و ساخته شده بودند نداشت و نیروی زمینی آن مجهز به واحدهای مکانیزه نبود. در نتیجه در حالیکه ایران ارتش منظمی داشت، اما این نیروی مسلح برای حفظ امنیت داخلی و جنگیدن در درگیریهای محدود مرزی کفایت می کرد و نه دفاع همزمان در برابر دو نیروی برتر نظامی که از سه جبهه مختلف وارد کشور می شدند.  با وجود آنکه مردم از حکومت رضاخانی دل خوشی نداشتند، اما همین نیروهای اندک جایی که فرماندهانشان با شجاعت رهبریشان کردند با دلاوری جنگیدند. در آبادان نیروی دریایی و در کرمانشاه نیروی زمینی با استفاده از موانع طبیعی با ستونهای اعزامی درگیر شدند و مقاومت کردند. در تهران افراد  نیروی هوایی در دوشان تپه در اعتراض به ترک مخاصمه شورش کردند و شورش آنها بزور اسلحه سرکوب شد. اما دلاوری به تنهایی کافی نبود. حتی مرگ این سربازان  و ناویان نتوانست استقلال و آزادی ایران را در آن ساعات شوم تضمین کند.

در کنار ناآگاهی و خودبزرگ پنداری پهلوی انفعال دستگاه سیاسی  در برابر خطرات قابل درک نیست. گرچه دولت ایران در روزهای 27 تیر و 25 مرداد ماه همان سال یادداشتهای اعتراض آمیزی از دولتهای شوروی و بریتانیا دریافت کرده بود، اما هیچکدام از سفرای ایران در این کشورها دستوراتی برای مذاکره و یا تحقیق دریافت نکرده بودند.  دولت ایران نکوشید تا از نقطه نظرات دولتهای مذکور در پایتختهایشان کسب اطلاع کند و یا پیشنهاد همکاری بدهد. دولت ایران حتی با دولت همسایه اش، ترکیه، که تحت فشار مشابهی بود و در آن افکار عمومی طرفدار آلمانها بودند، مشورتی نکرد.  حکومت پهلوی مانند شترمرغی سر در زمین فرو کرد و کوشید با نادیده گرفتن خطر با آن مقابله کند. این واکنش منفعلانه باعث تعجب دولتهای شوروی و بریتانیا شده بود. دكانازاوف، معاون وزارت امور خارجه شوروي به  محمد ساعد ، سفير كبير ايران در شوروي يك بار به طور صريح یادآوری کرد که: «ما قول و قراري كه با متفق جنگي خود دولت انگليس گذشته‌ايم، به علت مسئوليت خاص و مشتركي است كه در جنگ داريم. بنابراين، چرا دولت ايران ، اقدام به اخراج اتباع آلمان و ساير كشورهاي محور به عمل نمي‌آورد؟»

مورخین دوستدار رضاشاه پهلوی بیطرفی ایران را دلیل رفتار او در این روزها می دانند و تمام تقصیر را به دوش متفقین و یا «خائنین» گمنام می اندازند. اما  رضاخان خود در جنگ جهانی اول شاهد بود که قدرتهای درگیر جنگ چگونه بیطرفی ایران را نقض کرده بودند. او نمی توانست باور کند که سیاست بیطرفی بخاطر موقعیت استراتژیک ایران  سیاستی نیست که پس از حمله آلمان نازی به شوروی و پیشروی ارتشش در آفریقای شمالی معنایی داشته باشد. با اینحال دولت وقت ایران به نخست وزیری علی منصور نکوشید با تجزیه و تحلیل موقعیت سیاسی گزینه هایش را بررسی کند. موضع انفعالی این دولت و عدم پیگیری مذاکرات پویا با دولتهای درگیر جنگ باعث شد تا اشغال نظامی  به عنوان تنها گزینه عملی گردد. طنز تاریخ اینجاست که حکومتی که ادعای ترقی و ایده های نو را داشت در تمرین و اجرای این ایده ها بدتر از اسلاف قاجارش عمل کرد و خود را دربرابر عمل انجام شده قرار داد. دولت نوگرای پهلوی نتوانسته بود بپذیرد که کشوری مانند ایران خواه ناخواه بازیگر بازی قدرت جهانیست و موقعیت سوق الجیشیش آنرا در مرکز توجهات دولتهای متخاصم قرار می دهد.

درس اصلی  سوم شهریور 1320 شاید همین نکته باشد که مرزهای ایران نه پستهای مرزی آن بلکه سفارتخانه هایش هستند و بهترین دفاع از این مرزها دیپلماسی فعال و واقع بینانه و تعامل با جهان پیرامونمان است. واقع بینی که بر واقعیتها و درک درست از حریفان و منافع ایشان استوار است و نه بر تخیلات و یا پیشفرضهای رویایی.  وگرنه کشاندن منازعه به نبرد مسلحانه، جایی که حریف برتری دارد، هنر نیست.

 عکس : هواپیماهای آمریکایی در فرودگاه آبادان آماده تحویل به خلبانان روسی، منبع: ویکیپیدیا.

14 دیدگاه برای «سوم شهریورماه هفتاد ساله می شود»

مال خودتان را بیفزایید

  1. متن زيبايي بود. لذت بردم واقعا. دست شما درد نکنه.
    کاش جايي منتشر بشه که افراد بيشتري بتونن بخوننش.

  2. دارید به در می گید که دیوار بشنوه؟ اخه قربونت برم تا حالا کی دیدی توی این کشور از تاریخ درس بگیرند که این دفعه دومش باش؟ اصلا این جریاناتی که شما به این زیبایی تحلیل کردی اصل داستانش رو کسی از …. خونده که بر اساسش بخواهد دیپلماسی برای این کشور تعریف بکنه؟

  3. بالاخره اگر می خواهیم از تاریخ درس بگیریم باید راجع بهش حرف بزنیم. وگرنه که درسی در کار نیست.

  4. اصل بررسی موضوع اشغال ایران توسط متفقین موضوعی بسیار مفید و همچنان عبرت آموز است . اما تاریخ را باید بدون حب و بغض و به همانگونه ای که بوده است روایت کرد . نویسندهء این مطلب بعد از گذشت قریب به یکصد سال از پادشاهی رضاشاه پهلوی همچنان او را «رضاخان» می نامد . کم مانده بود بطور یک خط در میان چند دشنام آبکشیده را هم جهت محکم کاری نثار آن خدابیامرز کند . با یک چنین دیدگاهی البته می توان به بررسی تاریخ پرداخت – کما اینکه دستگاه های تبلیغاتی و رسانه ای کشور ما سی سال است به همین منوال به بررسی تاریخ معاصرمان می پردارند – اما قطعا» نمی توان با آن به کشف حقیقت پرداخت .
    رضاشاه از نیت متفقین برای حمله به خاک ایران بی خبر نبود . روند پیشروی نیروهای متفقین و استراتژی نظامی آنها برای شکست دادن المان به گونه ای بود که هیچ راهی جز کمک رسانی به شوروی از طریق ایران نداشتند . متفقین برای بوجود آوردن بهانهء لازم ، شروع به ارسال اولتیماتیومهای پی در پی به ایران کردند و رضاشاه نیز چون به خوبی به نیت واقعی آنها واقف شده بود ، شروع به پذیرفتن درخواستهای متفقین کرد . در واقع متفقین زمانی وارد ایران شدند که دولت ایران همهء شرایط و ضرب العجل های آنها را پذیرفته بود!
    نکتهء دیگری که نویسندهء مطلب با تحقیر از آن نام برده وضعیت دفاعی و نظامی آن روزگار ایران است . اگر وی به بیس سال پیش از آن بر می گشت و وضعیت ایران دوران قاجار را می دید ، و البته شرط انصاف را هم رعایت می کرد ، فهرست خدمات نظامی و دفاعی رضاشاه به مملکت ایران را قاب زر می گرفت .
    و نکتهء آخر اینکه نویسنده پس از آنکه کرارا» رضاشاه پهلوی را به باد تحقیر و تمسخر می گیرد ناگهان اعلام می کند که مردم ایران از رضاشاه دل خوشی نداشتند . اگر تاریخ ما واقعا» همان مطالبی است که در کتابهای درسی اول تا سوم دبیرستان خوانده ایم ، حرفی نیست و می توان آنها را رد اینجا نیز تکرار کرد . اما اگر حقیقت همانی است که رخ داده بود و مردم ایران هست و نیستشان را مدیون رضاشاه بودند و پس از ورود متفقین به کشور مراتب وفاداری شان را به خاندانش نشان دادند ، پس قاعدتا» نوشته های این وبلاگ می بایست به گونهء دیگری می بود .

  5. جناب عبادی اگر متن را بخوانید می بینید که هم رضاشاه پهلوی آورده شده است و هم رضاخان و هم پهلوی اول. هیچکدام از این اسامی بار منفی ندارند و اسمهای و عناوین شخصیت تاریخی مورد بحث هستند. علاوه بر این اشاره به یک اسم در ادبیات فارسی با استفاده از عناوین مختلف برای روانی و تازگی هر متنی معمول است. کما آنکه به میرزاتقی خان فراهانی امیر نظام امیر کبیر با ترکیبی از عناوینش در تاریخ اشاره می شود و هیچ جا نشان بی احترامی و یا دشنام نیست. در نتیجه من فرض را بر این می گذارم که بی حرمتی در کار نیست و این برداشت شماست.
    دوم درباره اطلاع رضاشاه پهلوی از خطر جای بحث هست و حداقل دو زندگی نامه نویس اخیر سطح این اطلاع را زیر سوال برده اند. و حتی اگر اطلاعی در کار بوده باشد هیچکس درباره انفعال دستگاه سیاسی پهلوی اول در این روزها شکی ندارد.
    سوم درباره وضع نیروهای مسلح در یادداشت هم آمده است برای اولین بار ایران صاحب ارتش منظم شده بود. درباره خود این دستاورد که دستاورد مهمی بوده است، بحثی نیست اما در میدان جنگ ارتش رضاشاه با ارتش قاجار طرف نبود و با ارتشهای مدرن زمان مواجه شد که از تجهیزات بهتر و فرماندهی مدرنتری برخوردار بودند. و از هم پاشید. در اینباره هم مورخین متفق القولند.
    چهارم حق با شماست حقیقت همانیست که رخ داده است و آن اشغال ایران و استعفای رضاشاه پهلوی از سلطنت و رفتنش به تبعید است. وظیفه ما شعار دادن نیست بلکه تحلیل است. هدف یادداشت اشاره به نقش دیپلماسی در پیشگیری از این حوادث در تاریخ است. و بله از این دید و یخاطر عدم استفاده از دیپلماسی رضاشاه پهلوی قابل انتقاد است. بقیه حرفهای شما کمکی به جبران این خطا و تغییر حقیقت نمی کند.

  6. واقعا نمی دانم چرا ما همیشه احساس می کنیم دیگران نیاز به توضیح دارند وقتی که نقد می شویم/موارد اشاره شده در متن بود/خواننده می تواند پیگیر آن باشد/واقعا چرا ما همیشه قصد دفاع داریم؟

  7. رویا؛ گاهی اوقات فرصت خوبی برای یک مکالمه هست.حمله و دفاع معمولترین شیوه مکالمه در کشورماست.

  8. قربانت گردم ، شما وقتی مطلبی را می نویسی از دو حال خارج نیست . یا خودت آنچه را که نوشته ای قبول داری ، یا آنکه به سبک مردم کره شمالی مشغول نوشتن و گفتن مطالبی هستی که خودت هم هیچ اعتقادی به آنها نداری . اگر فرض دوم درست باشد ، که هیچ . اما اگر به آنچه که نوشته ای قاعدتا» و اخلاقا» باید دفاع کنی نه اینکه سعی در توجیه کار برآیی و موضوع را بپیچانی و از آن بگذری . شما جندین بار آگاهانه و بطور عمدی رضاشاه را رضاخان نامیده و البته مراعات حالش را کرده ای و بعد از خان کلمهء قادر را اضافه نکرده ای .
    وقتی کسی با درجهء گروهبانی در ارتش آغاز به خدمت می کند و رتبه اش مثلا» تا سرهنگی بالا می رود و بعد بازنشسته میشود ، دیگر کسی او را به دلیل اینکه یک زمانی گروهبان بوده است ، گروهبان نمی نامد بلکه بنا به آخرین درجه اش او را سرهنگ خطاب می کنند . حالا اگر کسی بیاید و در مطلبی که درباره اش می نویسد ، بطور عمدی و آگاهانه ، چندین بار وی را گروهبان قندعلی بنامد این دیگر میشود توهین . حالا شما هر چه بخواهی نوشته ات را توجیه کنی بی فایده است جانم . شما می گویید که از مطلبتان دفاع کرده ای اما بنده در جوابیه ای که نوشته اید دفاعی نمی بینم و صرفا» توجیهی کرده اید که عقلانی نیست . این هم که می گویید «برداشت شماست» معنی ندارد . خودتان مطلبی را به صراحت نوشته اید و بعد به بنده می گویید که این برداشت شما هست؟!

    دیگر آنکه نه تنها رضاشاه بلکه تمامی فرماندهان نظامی و مقامات سیاسی و همهء دیپلماتهای ایران از ماهها قبل می دانستند که متفقین برای کمک رسانی به شوروی و پیشگیری از سقوط آن کشور در مقابل قوای آلمانی تنها راهی که برایشان باقی مانده است کمک رسانی از طریق جنوب آن کشور ، یعنی ایران است . اولتیماتیومهایی هم که به ایران می دادند متضمن این تهدید بود که اگر دستورات ما را اجرا نکنید از شمال و جنوب به ایران حمله خواهیم کرد . اساسا» همین ترس از حملهء قوای متفقین بود که دستگاه دیپلماسی ایران با تمام قدرت بکار افتاد تا همهء خواسته های آنها را اجابت کند ، که واقعا» هم کرد . بنابراین رضاشاه هم از نقشهء متفقین برای حمله به ایران – و در واقع عبور از خاک ایران – اطلاع داشت و هم آنکه هر آنچه را که از دستش بر می آمد انجام داد . بنابراین هر دو اتهام بی اطلاعی و نیز منفعل بودن دستگاه دیپلماسی ایران در قبال متفقین کاملا» بی اساس است . من نمی دانم آن دو کتابی که به آنها اشاره ای چه هستند و چه گفته اند در نتیجه فعلا» لزومی به توضیح بیشتر در این زمینه نمی بینم .

    دیگر اینکه اگر متفقین از ایران قدرتمندتر بودند دلیلی برای تحقیر و سرزنش رضاشاه و ارتش نوپای ایران نیست . مگر قرار بود ارتش نوبنیاد و بسیار شکننده و ضعیف ایران – که در نوع خودش و در زمان خودش قوی ترین و مدرن ترین و کاراترین ارتش در تاریخ معاصرمان محسوب میشد – بتواند در برابر غولهایی مانند ارتش انگلستان و آمریکا و شوروی مقاومت کند؟ هرچند که مقاومت هم کرد و شهدای بسیاری هم داد که در این کامنتها جای شرحش نیست .

    بنده تصور می کنم شما در نوشتن این مطلب نیت خیری داشته اید و خواسته اید با ذکر تاریخ معاصرمان زعمای قوم را نصیحت کنید که در مقابل قوای بزرگ جهانی معقولانه رفتار کنند و خطرات و عواقب درگیری با آنها را از طریق مثال آوردن از سرگذشت رضاشاه پهلوی گوشزد کنید . منتها گله ای که از شما بود این هست که برای بیان یک چنین حقیقت خردمندانه ای هیچ لزومی نیست که حتما» تازیانه ای هم به رضاشاه پهلوی یا پیشینیان و یا پسینیان او بزنید .
    زنده باشید

  9. جناب عبادی شما دیگر دارید کم لطفی می کنید. من نوشته ام را توضیح دادم تا رفع سوتفاهم شود اما الان می بینم که مساله شما چیز دیگریست. از بحث درجه و عنوان و این حرفها که بگذریم، من مسوول دلنازکیها و حساسیتهای شما نیستم. اولا که در هیچ جای تاریخ نیامده است که رضاشاه پهلوی به تمام خواسته های متفقین تن داده بود. این یک تخیل تاریخیست.بله در خاطرات ارتشبد جم و چند نفری از نزدیکانش هست که در جزیره موریس چنین ادعایی کرده بود ولی غیر از خودش منبع دیگری نیست. چطور محمد علی فروغی در تهران تحت اشغال توانست متفقین را وادار به امضاء قراردادی کند که متعهد به خروجشان از ایران شش ماه پس از پایان جنگ می کرد؟ یا چطور قوام توانست شوروی را متقاعد به تخلیه شمال ایران کند ولی رضاشاه نتوانست قبل از اشغال کشور اعلان جنگ بدهد و اتباع آلمان را اخراج کند و جلوی اشغال ایران را بگیرد؟ واقعیت این است که رضاشاه ، مثل استالین قبل از حمله آلمان به شوروی، یخ زد. نه کار دیپلماتیک کرد و نه نیروی نظامیش را به حال آماده باش درآورد. دوم کجای این حرف توهین است که ارتش ایران در شهریور 1320 از هم پاشید؟ مگر شما دارید درباره یک پسر بچه پنج ساله حرف می زنید که می گویید ارتش «شکننده» بود؟ ارتشها قرار نیست «شکننده» باشند بلکه قرار است تجسم اراده ملی برای بقاء باشند. این بهانه ها و عذرهای بچگانه را والدین هم دیگر برای فرزندانشان نمی آورند. بگذارید این تازیانه را برداریم و برسر آدمهایی فرود بیاوریم که به بهانه پیشرفت و خدمت قدرت مطلقه شدند ولی در نهایت ملت تقاص اشتباهاتشان را داد. بگذارید بر سر توهمات و خودبزرگ بینی خودمان بزنیم، که نمی گذارد هیچوقت خودمان را نقد کنیم.. این مهم نیست که از پیشینیانمان بهتر باشیم این مهم است که از اطرافیان و رقبا قویتر باشیم. شما لطف کردید و گفتید من نیت خیر داشتم اما راستش من حتی در حرفهای شما نیت خیر هم نمی بینم فقط نگاه کوری را می بینم که با عینک سیاه شده به تاریخمان نگاه کرده است و هیچوقت به خودش اجازه درس گرفتن از آن را نداده است و بله من رضاشاه پهلوی را مسوول خفت شهریور 1320 می دانم. این تحقیر است بسیار خوب! توهین است بسیار خوب باشد. بهاییست که همه دیکتاتورهای تاریخ برای داشتن قدرت مطلق می پردازند.

  10. این جوابتان را که خواندم یادم به خاطرهء بامزه ای افتاد . سالها پیش با دوستی که ایشان هم علم زمین شناسی خوانده بود ، دربارهء پیدایش منابع نفتی بحث می کردیم . من چند نقطه از دنیا را اسم می بردم که در آنها هیچ نوع منبع نفتی نمی تواند وجود داشته باشد . از جمله مناطق وسیعی از اقیانوس آرام ، اقیانوس اطلس و شرق آسیا . دوستم نهایتا» دو نقطه اش را پذیرفت اما سومی را کوتاه نمی آمد . ناگهان خیلی جدی و با عصبانیت گفت » مرد حسابی! ما احترامت رو حفط کردیم و ان دو جا رو قبول کردیم که نمی شده توشون نفت بوجود بیاد ، اما تو یه ذره معرفت نداشتی که لااقل شرق آسیا رو قبول کنی! » و خلاصه با ما قهر کرد
    (:
    حالا شده حکایت من و شما . عزیز من ، ما با هم اختلاف شخصی یا حتی فکری نداریم که . داریم بحث تاریخی می کنیم . زمین شناسی و تاریخ و چاههای نفت شرق آسیا و ارتش رضاشاه ، بود و نبودشان و یا خوب و بدشان در حال من و شما که تاثیری ندارد جانم . دلیلی ندارد که من بخواهم بابت نظر شما در این زمینه ها برنجم یا آنکه شما بخاطر من حقیقتی را نادیده بگیرد
    زنده باشید

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

وب‌نوشت روی WordPress.com. قالب Baskerville 2 از Anders Noren.

بالا ↑

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: