آدمهایی هستند که مهربانی را رسالت خود و دوستی را هدف خود می دانند. بچه هایی که موسسه نیاوران را بخاطر می آورند، مهرداد علیمرادی را یکی از این آدمها می دانند، مهرداد علاوه بر آنکه برادر ما بود، برادر سولماز هم بود. سولماز خواهر کوچک و دوست داشتنی مهرداد بود که همراه او به مسافرتهای ما می آمد. دختر نو رسته ای که تازه راهنمایی را تمام و دبیرستان را شروع کرده بود و با پاکی و صداقت کمیابش جمع را ما روشن می کرد و گرمی می بخشید. وقتی راهها جدا شد، سولماز برای ما هنوز آن نوجوان دوست داشتنی ماند. در سالهای بعد با تعجب می پرسیدیم: » سولماز کنکور داد؟ مگر چند سالش است؟» یا «سولماز ازدواج کرد؟ مگر سولماز الان چند سالش است؟» برای ما او همیشه آن خواهر کوچک مهرداد بود که انگار قرار نبود بزرگ شود.
اما سولماز بزرگ شد و بزرگتر.
یکشنبه پیش سولماز را احضار می کنند، سوار ماشینش می کنند و الان سولماز در بند 209 است. با دو نفر دیگر همبند. وب سایتها می گویند عضو شاخه جوانان نهضت آزادی بوده است. می گویند دارد بازجویی می شود….
سولماز راستی راستی بزرگ شده است.
او «بسيار بزرگتر، مهربانتر، باايمانتر، باسوادتر، شريفتر، آرامتر و انسانتر» شده است. سولماز اهل اغتشاش نبوده و نیست، انسانیست مانند میلیونها نفر دیگر، فرشته ایست، مهربان. چطور می توان به این جرم بازجویی شد؟
برای سولماز علیمرادی دعا کنیم، برای آزادیش، سلامتیش و پایداری شادمانیش.
دیگر از بودن و ماندن سیرم
خسته از فاجعه زنجیرم
کی به من میرسی ای نوبت عشق گره خوردست به تو زنجیرم
آب و جاروی دلم هرروز است پس چرا در تله خود گیرم.
جایی این را دیدم (مدعی خواست که از بنیه کند ریشه ما/غافل از آنکه خدا هست در اندیشه ما)آرامش یافتم.برای آزادی و آزادگی دعا میکنیم.
سلام
باز جای شکرش باقیست که فقط یکی از دوستان شما را گرفتهاند.
نمیدانم تا حالا چند تا از دوستانم داخلاند و خبری ازشان ندارم.
کمکم دارد حسابشان را از دست میدهم.