بجان عزیزت گاهی فکر می کنم، می شود یک وبلاگ راه انداخت که فقط راجع به ترافیک تهران باشد! این ترافیک نیست که، بلکه تعامل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، فلسفی یک ملت است. حالا البته ما یک وبلاگ دیگر راه نمی اندازیم، ولی مشاهدات را که می توانیم اینجا بنویسیم!
خانم و آقایی که شما باشید، دارید از پل یادگار می آیید، می دونید که خروجیتون دانشگاه صنعتی شریف است. اول انتخاب خط مهمه! نه خط منتهی الیه راست، نه برادر من! شما خط منتهی الیه چپ رو می گیرید. (قاعده ترافیکی اول: حکما چون می خواهی از راست بیرون بروی، از چپ بزرگراه گرفته عمود بر جریان دیگران بی مقدار به راست می روی و چون خواهی چپ روی، آنچنان به راست بگیر که عابران آینه ماشینت را تبرک کنند!) حالا نگرفتید مثل من حقیر، دارید راهنما می زنید (دِ اشتباه می کنید دیگه رانندگی مثل معاملات سهامه هیچکس نباید حتی حدس بزند که شما کدوم طرفی دارید می روید) که از راست بیرون بروید، از راست همینطور دوستان تابع قاعده اول دارند سبقت می گیرند، از چپ هم دوستان دارند لطف می کنند. ( این پراید بی…آنچنان از راست گذشت که بعید است یک سانتیمتر هم با بدنه من فاصله داشت) حالا رسیدید به خروجی، می آیید بیایید بیرون چه حالی دارد وقتی اسکلت یک ماشین مجهول الهویه که هر چیز چهار چرخی می توانسته بوده باشد را از صافکاری چسبیده به خروجی دارند هول می دند وسط جاده! اینجاست که شما یادتان می آید در تهران ملت رانندگی می کنند، فقط گاز و ترمز که نمی گیرند!
عنایت ندارید آخه، این صافکاری دارد مکانش را بهینه می کند، چسبیده به مرکز تصادفات. حالا گوربابای ترافیک در حال گذر!

بیان دیدگاه