حامد این روزها آمریکاست و فکر کنم تو این یک ترم اندازه سه چهارسال کیلومتر شمارش کار کرده است. یادداشت خوبی درباره کافه ها نوشته است. اول حامد جان به جمع ما دانشجویان دانشگاه بین المللی کافه خوش آمدی.
دوم برادر عزیز من فکر می کنم باید به تابع تقاضا نگاه بندازی. خودت که اینقدر خوب گفتی در سرزمین عزیز ما کافی شاپ یا کافه با یک طیف دیگر از مشتریان سر و کار دارد. در نتیجه عرضه خودش را تطبیق می دهد. مردم به کافی شاپ می روند تا تعامل اجتماعی داشته باشند یا در شلوغی قرار بگیرند. حالا وسط این شلوغی تو بیا یک کتاب دستت بگیر یا شروع کن یک چیزی بنویس. اینجا برای کافی شاپ یا قهوه خانه یک چنین تقاضایی هست. بقول تو آدم می زند بیرون تا کار کند و اسیر رخوت خانه نماند ( خداییش هم اگر نبود این کافی شاپهای سالن مطالعه ای من یکی که تز تموم نمی کردم. هوایی دارد وقتی جایی می شینی که فضای کتابخانه را ندارد ولی شش هفت نفر دیگر مشغول کار هستند. یکی دارد طرح می زند برای شرکتی در لندن او یکی دارد تو سر خودش و امتحان LSAT می زند و دیگری در حال مشاوره دادن است.)
سوم خلوت شخصی؟؟؟؟ برادرم می شود بپرسم ما در فرهنگمان اصلا فضای شخصی داریم که بخواهیم خلوت شخصی داشته باشیم؟ کاری تو آرزویش داری در تهران یک نرم اجتماعی نیست. یک شیفت ساختاری تقاضا لازم است. بیا و برو کتاب بگیر دستت ببینم چند نفر به فضای شخصی تو احترام می گذارند و مزاحمت نمی شوند. (اینجا هم البته مزاحمت در کار هست ولی کمتر)
چهارم این جور کافه هایی که دیدی دور و بر دانشگاهها و مراکز کاری بیشترند تا در محله های مسکونی. این خیلی جالب است که اینجور جاها یک جور اثر جانبی Externality زندگی شهری- بازرگانی -دانشگاهی هستند.
پنجم این سوال که چرا تو ایران کافی شاپ هست فراوان ولی کسی برای درس خواندن آنجا نمی رود باید جان بدهد برای یک تز جامعه شناسی. کاش یکی مرد میدان پیدا شود.
ششم خداییش تو فکر می کنی در تهران یک جایی که ملت برای مطالعه و کارکردن بروند دوام می آورد؟ من فکر کنم یک چنین جایی دور و بر دانشگاه تهران یا امیرآباد یا حتی ونک جواب بدهد ولی فکر نکنم تو محله هایی که الان پاتوق است درآمد کافی برای بقا داشته باشد. business model چنین پروژه ای را باید نگاه کرد.
در تهران کافی شاپ هایی هست که بشه توشون کتاب خواند اما اینترنت را نمیدونم چقدر در دسترسه. در دهات آمریکایی ما هم که رقابت کمه از بس کوچیکه اینترنت مجانی جایی پیدا نمیشه.
کافی شاپ در ایران جایگزین بار رفتن در آمریکاست : محل دیدن دوستان و گپ زدن است. البته اینجا هم برای قدیمی تر ها و آنهایی که بار نمی روند این کارکرد را هم دارد.
هزینه ی باز کردن و باز نگه داشتن کافی شاپ در ایران خیلی زیاده، دیگه اینکه مشتری بخواد بیاد ساعتها بشینه و میز هدر بده اصلا صرفه نداره. کافی شاپ هم در ایران فراوون نیست، در تهرات فراوونه! بعد دیگه اینکه هزینه ی کافی شاپ رفتن هم زیاده، چند درصد دانشجویان ما اینقدر مرفه هستند؟
سلام به آقای قیاسی که از دنیای اقتصاد که هیچ از دنیای روزنامه نگاری هم هیچ نمی دانند.
مهمترین بخشی که در کنار گزارش یک هر صفحه و به طور کل هر روزنامه بهش وزن و اهمیت می ده ستون یادداشت است که هر گروه یا سرویسی توی روزنامه ها همواره در صددند تا متخصصان و کارشناسان زبده برای نگارش این ستون پیدا کنند. حساسیت روی این ستون به قدری زیاده که اصولا تامین این بخش رو به افرادی غیر از اعضای گروه محول می کنند تا یادداشت نویس غیر از تمرکز روی نگارش این ستون، دغدغه دیگه ای نداشته باشه..
در تمام سالهایی که من تو روزنامه های ایران قلم زدم به سختی می شد که یک کارشناس اهل فن رو پیدا کرد که هم به قواعد روزنامه نگاری آشنا باشه و هم به حوزه تخصصیش مسلط باشه و هم قلم شیوایی داشته باشه و اصولا روزنامه ها ما در این زمینه به شدت در مضیقه هستند.. این قحط المتخصص در گروه اقتصادی نمود بیشتر پیدا می کنه چون روزنامه نگار اقتصاد دان و یا بالعکس بسیار کم داریم که نمونه ش خود آقای دادپی هستند..
بنابراین نه تنها مدیر مسئول و سردبیران از یادداشت نویس ها پولی نمی گیرند بلکه معمولا تپل ترین حق التحریر رو به یادداشت نویس ها اختصاص می دن..
بنا براین باید با اطمینان کامل به عرض شما برسونم که در هیچ یک از روزنامه های ایران و البته دنیا یادداشت نویس پولی پرداخت نمی کنه ..مطلقا..
نگرانیتون برطرف شد ؟! دفعه بعد اگه چنین کامنتی گذاشتید به شعور خودتون توهین کردید..
نکته خوبی رو اشاره کردی. در واقع با قیمت فعلی خدمات در ایران و درآمد قشر دانشجو به نظر نمی رسد درآمدزا باشد.