دیماه سال ۸۹ است٬ تعطیلات کریسمس تمام شده است. پرواز از تهران به آمستردام رسیده است٬ می روم که سوار پرواز آتلانتا بشوم ولی مونیتورها پر از پروازهای کنسل شده است. توفان زمستانی بیشتر فرودگاههای شرق و جنوب شرقی ایالات متحده را تعطیل کرده است. مسافران سرگردانند و همهمه ها بلند. آخر سر پروازی نصیب می شود که به فرودگاه نیوآرک در نیوجرسی می رود. کارمند شرکت دلتا هشدار می دهد که اگر به پرواز نیوآرک آتلانتا به موقع نرسم باید یک هفته ای در نیوجرسی بمانم تا پرواز دیگری پیدا کنم. وقتی به نیوآرک می رسم٬ چمدانهایم گم شده است. کاری نمی شود کرد می دوم تا به پرواز بعدی برسم. فرودگاه آتلانتا یکی دو روزی تعطیل بوده است. خلبان می گوید که اولین پروازیست که قرار است بعد از توفان به آتلانتا برود. وقتی می رسیم و هواپیما فرود می آید٬ تازه خلبان می بیند که برف را از روی باند پرواز و تاکسی وی فرودگاه به رمپ ریخته اند. توده برف آنقدر هست که بترسد به ترمینال نزدیک شود. چرخ دماغه می تواند در توده برف گیر کند و بشکند و سانحه ای به همراه داشته باشد. در انتهای ۳۶ ساعت پرواز باید یکساعتی در هواپیما بنشینیم تا در شلوغ ترین فرودگاه جهان گریدری پیدا بشود که بیاید برفها را بروبد تا بتوانیم پیاده شویم. پرسنل فرودگاه اول با لیفتراک امتحان می کنند ولی توده برف به کنار نمی رود. آخر سر بعد از یکی دو ساعت معطلی از هواپیما پیاده می شویم. فرودگاه متروکه است. مسافرانی روی زمین خوابیده اند ولی کسی نیست. سوار قطار بین ترمینالها می شوم به خروجی می رسم. بیرون شهر منجمد است. کسی نیست و خبری حتی از یک تاکسی نیست که بتوانم بروم به خانه. فکر اینکه بدون چمدان باید در فرودگاه بخوابم از سرم می گذرد. بعد این فکر چقدر تاکسی کرایه خواهد خواست. و بعد فکری جالب. فرودگاه آتلانتا شاید تجهیزات برف روبی نداشته باشد ولی در انتهای متروی شهر است و هر چند دقیقه یکبار قطاری به طرف مرکز شهر می رود. می روم طبقه بالای ترمینال که ایستگاه مترو است. در این شب برفی دو دلار بلیط مترو می خرم. صبر می کند. قطار می آید٬ سوار می شوم و ۴۵ دقیقه بعد خانه هستم. فردایش در روزنامه می خوانم که به دلیل یخبندان شرکتهای تاکسیرانی همه رانندگانشان را خانه فرستاده اند تا کسی تصادف نکند و آسیب نبیند. مسافران ترانزیت چند روز دیگری در فرودگاه می مانند. مترو فعال می ماند و می شود اصلی ترین راه دسترسی به فرودگاه. دوباره پروازها برقرار می شوند و تاکسیها با کرایه های ۵۰ دلاری و ۸۰ دلاری به فرودگاه بر می گردند. بحران رد می شود.
امروز که می خواندم کرایه تاکسیها در تهران برای رفتن به فرودگاه امام به یک میلیون تومان یا حدود ۲۰۰ دلار آمریکا رسیده است٬ یاد این خاطره افتادم. شبی که تاکسیها نبودند ولی زیرساختهای حمل و نقل شهری بودند و استفاده از آنها از هزینه معمول تاکسیها ارزانتر بود. فقدان ساختارهاست که بیشترین فرصتها را برای سودجویی فراهم می کند٬ وگرنه راننده های تاکسیهای فرودگاه همان آدمهایی هستند که بودند و فرقی نکرده اند. جالب است که در مدیریت این بحران کسی به دسترسی به فرودگاه نیاندیشیده است یا از ناوگان اتوبوسهای فرودگاه برای انتقال مسافران به تهران بهره نبرده است. انگار هنوز لزوم وجود گزینه ای غیر از تاکسیها برای دسترسی داشتن به فرودگاهها باور نشده است.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟