برای هر دانشجوی تاریخ ایران این واقعیتیست که در سالهای بین اشغال تفلیس توسط آقامحمدخان قاجار و ۱۳۵۹ ایران بارها مورد حمله نظامی ارتشهای بیگانه قرار گرفته است و تقریبا در تمام موارد نیروی نظامی بیگانه یا با اشغال پایتخت یا با تهدید به اشغال آن شرایط مطلوب دولت متبوعشان را به دولت مرکزی ایران تحمیل کرده اند و بخشهایی از ایران را از آن جدا کرده اند. در مواردی مانند اشغال کشور در جنگهای جهانی اول و دوم حضور نیروهای بیگانه هرج و مرج ناشی از تنشهای داخلی و حتی جنگ داخلی را به دنبال دارد که تا سالها پس از پایان این دو جنگ جهانی در کشور ادامه دارند. ۱۳۵۹ آغاز تغییر روند تاریخ ایران است و شاهد توانایی دولت – ملت ایران برای حفظ تمامیت ارضی. این مهم بدون وجود نیروهای نظامی کلاسیک با تجهیزات مناسب و آموزشی پیشرفته نه ممکن بود و نه میسر. این نکته ایست که این روزها به لطف نشر خاطرات و رسانه ای شدن گروهی از فرماندهان نظامی این دوران بیش از پیش عیان است.
برای هر کس که جنگ را به نحوی به عنوان عضوی از خانواده ارتش تجربه کرده است٬ مصاحبه های اخیر حسین دهباشی با ناخدا صمدی٬ فرمانده گردان تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر٬ تیمساران شاهین راد و بختیاری از فرماندهان عملیات و ستاد نیروی زمین دیدنیست. اگر به تقویم نگاه کنیم این مصاحبه ها ۳۷ سال پس از آغاز جنگ تحمیلی صورت گرفته است و این بزرگواران بازماندگان آنانی هستند که روزهای جنگ را از آغاز تا به پایان از جایگاه فرماندهان نظامی که دانش جنگ را داشته اند٬ دیده اند. از خیل افسران و فرماندهان ارتشی که در روزهای جنگ در منصب فرماندهی قرار داشتند اکنون کس زیادی باقی نمانده است. برخی در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند و برخی در دهه های بعد از آن دارفانی را وداع گفتند. همه آنها داستانها و ماجراهای ناگفته شان را با خود به دل خاک سپرده اند.
برای بسیاری حرفهای این فرماندهان هم تازگی داشت و هم گفتمانی بود که در روایت رسمی جنگ غایب بوده و هست. در صحبتهای آنها بخوبی می توان تفاوت روایت یک جنگ و تاریخ یک جنگ را دید. برای هر خواننده تاریخ دفاع مقدس روایتهای رسمی دفاع مقدس محورهای مشخصی دارند و تابع کلیشه های خاصی هستند. گویا گوینده و راوی می خواسته است ما باور کنیم که جنگ در واقعیت هم رویدادی مانند تصویر ذهنی او و همفکرانش بوده است. اینجاست که روایتها بر تجربیات گروهی تکیه و تاکید می کنند که این تصویر را باور دارند و می کوشند آنرا تقویت کنند. اما تاریخ جنگ با روایت جنگ متفاوت است.
تاریخ جنگ فقط شرح رویدادهای آن نیست٬ بلکه شامل ریشه شناسی رویدادها و سنجش اهمیت اتفاقات و رخدادهای مختلف نیز می باشد. در تاریخ ما می کوشیم تاثیر عوامل مختلف را آنگونه که بوده اند اندازه گیری کنیم و به سوالهایی درباره چگونگی و چرایی فارغ از باورهای سیاسی و کلیشه های ذهنی پاسخ بدهیم. اینجاست که داستان آنچه که در دوران جنگ رخداده است از تاریخ آن جدا می شود. داستان مجموع مشاهدات فردی می شود که در آن پیشزمینه های ذهنی بیشتر نقش بازی می کنند تا دانش و قوه تحلیل. و این تنها تناقض روایتهای دفاع مقدس نیست.
در روایتهای دفاع مقدس دو جایگاه وجود دارد. اول جایگاه نیروهای مردمی و انقلابیست که داوطلبانه و شورمندانه به دفاع از میهن برمی خیزند. حرکت ایشان از روز اول ایثار است و خود قابل ستایش. آنها قرار است شکست ناپذیر باشند چون شهادت اوج پیروزیست. جایگاه دوم متعلق به نیروهای ارتشیست که دفاع از میهن وظیفه ایست که با سوگند سربازیشان به آنها متعهد شده اند. در نتیجه جایی که نیروهای مردمی به ایثار شناخته می شوند٬ نیروهای ارتشی در منظر ناظران جنگ تنها به انجام وظیفه مشغول بوده اند نه ایثار. ناظران و راویان جنگ گویی نمی خواسته اند باور کنند گروه دوم هم نقشی برای ایفا داشته است. اینجاست که مصاحبه های اخیر را می توان شرح تاریخ جنگ دانست و نه روایت آن.
در روایت هدف شرح حماسه است٬ در تاریخ وظیفه تشریح و تحلیل رویدادهاست. این شرح تنها ابعاد جدید حماسه هایی را آشکار می کند که در خارج از کلیشه های ذهنی و ورای تبلیغات رسمی شکل گرفته اند. حماسه ارتش در دفاع مقدس٬ حماسه سربازانی قسم خورده ایست که علیرغم سوءظنها و در جوی سنگین از ادبیاتی مسموم انجام وظیفه می کنند و بعد مانند هر عضو دیگر جامعه به روند معمول زندگی بازمی گردند. بی توجهی به تجربه ایشان٬ غفلت در تحلیل عوامل موثر بر پیروزيها و شکستهاست.
وقتی مشغول نوشتن این نوشته بودم٬ یادداشتی از علی سرزعیم خواندم که بعد از خواندن سه کتاب درباره جنگ ایران و عراق از دید فرماندهان عراقی و نظامیان کشورهای عربی نوشته بود « اصولا تحلیل جدی گذشته در کارنامه ما غایب است. جنگ هشت ساله شاید پرهزینه ترین تجربه ای باشد که ایران در سالهای اخیر به خود دیده است. علی رغم که تاریخ جنگ تا حدی نوشته شده اما تحلیل جنگ هنوز به اندازه کافی انجام نشده است». واقعیت اینجاست که برای تحلیل جنگ باید فرای روایتهای جنگ تاریخ آنرا نوشت و برای نوشتن تاریخ باید از ذهنیتها و کلیشه های حاکم جدا شد. باید اول پرسید جنگ یعنی چه و در جنگ چه روی داده است؟جامعه ایران در حالی آماده یافتن پاسخ این پرسشها می شود که بسیاری از شاهدان جنگ دیگر در میان ما نیستند و روایت جنگ می خواهد جانشین تاریخ جنگ باشد.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟