تهران: زشت و زنده

سی روز به سرعت برق و باد گذشت.

در فرانکفورت هوا هنوز تاریک است، در تهران همه به سر کار رفته اند، در آتلانتا همه تازه خوابیده اند. امروز اینجا اول هفته است در تهران روز سوم هفته و روز دومی که ادارات دولتی و بانکها کار می کنند.  بعد از چند روز هوای آلوده دیروز بعد از ظهر هوای تهران دلپذیر شده بود، خداحافظی کردن با زشت ترین و زنده ترین شهری که می شناسم سخت بود، سخت تر شد. اینباره سفر بیشتر کاری بود، گرچه فرصتی دست داد تا در دو برنامه شرکت کنم و دوستان دوره دبیرستان و دانشگاه را دوباره ملاقات کنم.

اولی مقایسه روند رشد نهادهای اقتصادی در ایران و کشورهای همسایه بود که در اتاق بازرگانی تهران انجام شد و فرصتی شد تا با جمعی از فعالان بخش خصوصی آشنا بشوم، کسانیکه در سالهای گذشته در امر نهادسازی در ایران موثر بوده اند و بتدریج توانسته اند به برخی از انحصارات دولتی پایان بدهند. گرچه اخبار بازگشت دولت به صحنه واردات خبر خوبی نبود و به ایشان یادآوری می کرد که شرایط و حوادث می توانند زحمات چندین ساله شان را ظرف چند روز یا چند ساعت به باد بدهد. در این جمع سخنان مهندس خلیلی، موسس شرکت بوتان، در ذهنم ماند و یادآور نصیحتهای پدرم بود «هر جا که هستید به ایران خدمت کنید». گزارش این جلسه را می توانید اینجا بخوانید.

دومی صحبتی بود که در خانه توانگری داشتم، که داستان جالبی داشت. با علیرضا شیری، دکتر شیری، در دبیرستان همکلاسی بودیم و امسال از طرق وبلاگهایمان ردی از هم پیدا کرده بودیم. دکتر شیری در قالب برنامه های خانه توانگری گروه خوب و پر انرژی از بچه ها را دور خودش جمع کرده است که بسیار جالب بودند. امسال که دیدارها تازه شد دعوت کرد تا در یکی از جلساتشان شرکت کنم، و چون اصولا در دبیرستان تعارف اومد نیومد داشت، من هم قبول کردم. جلسه بسیار جالبی بود. سوالهای آدمهایی که دوست دارند بدانند در شرایط فعلی اقتصادی چکار باید بکنند. وقتی در شرایطی که هر حادثه سیاسی می تواند باعث نوسانات پردامنه اقتصادی بشود، تصمیم گرفتن بعنوان یک فرد، چه مصرف کننده و چه تولید کننده، سخت می شود.

این دو ملاقات نکته خوبی را یادآور کرد: ایران ادامه می دهد، ایران همیشه ادامه می دهد. شاید روند تحولات ایران مطلوب نباشد، شاید شرایط را مناسب ندانیم ولی هستند کسانیکه علیرغم شرایط می کوشند تا تاثیر مثبتی بر افراد پیرامونشان داشته باشند. شاید آنها دلایل خودشان را داشته باشند و شاید فعالیتهای آنها را موثر ندانیم ولی آنها هستند و وجود دارند. بد نیست فراموش نکنیم آدمهایی که کار می کنند شاید نتیجه نگیرند ولی تنها آنها هستند که شانس نتیجه گرفتن دارند. این برخوردها با این انسانهای کم هیاهو برایم بسیار آرامش بخش بود. بویژه آنکه یادآوری این بود که زندگی آنها هم سرشار از چالشهای شخصی و رویدادهای خوب و بد است.

به این دو ملاقات باید صحبت با دو دوست را اضافه کنم، هر دو به ایران بازگشته اند. اولی بعد از گرفتن فوق لیسانس در آمریکا با بررسی گزینه هایش تصمیم گرفته است که در ایران کار کند، گرچه وبلاگی دارد و آدم شناخته شده ایست، خیلی آرام و بی سر و صدا به کشور بازگشته است و این روزها در حال عبور از دوره گذار و تطبیق دادن خودش با شرایط فعلیست. دومی هم از بچه های خوش ذوقیست که دکترایش را در اروپا دریافت کرده است و این روزها در ایران درگیر مسائل سربازی و وثیقه است. بازگشت او هم بی سر و صدا بوده است. برای من صحبت با هر دو بسیار جالب بود. دوستان زیادی را دیده ام که درباره برگشتن صحبت می کنند، درباره احساساتشان درباره آن داد سخن می دهند و بعد هم بواسطه این آرزو یا ادعا خود را شایسته جایگاهی متفاوت می دانند، کلا کمی ژست روشنفکری ماست خود را بواسطه ایده برتر بدانیم نه به اتکای کردار. اما این دو آدم برگشته اند به همین راحتی و در حال دست و پنجه نرم کردن با مشکلاتی هستند که بخاطر این تصمیم دامنگیرشان شده است.  دردآور است که بدانی دوستی در این روزهای اوج پتانسیل  علمیش توان خروج از کشور ندارد تا مساله سربازیش حل شود و هنوز منتظر این است که یک نامه از این میز به آن میز برسد. حالا ما می توانیم نظریه پردازی کنیم و درباره وضعیتی حرف بزنیم که آنرا تجربه نکرده ایم و درباره کارهایی که می خواهیم یا دوست داریم انجام دهیم داد سخن بدهیم، ولی واقعیت اینجاست که بحث نظری فقط بحث نظریست، گرچه لذتبخش است ولی با بحث نظری کاری از پیش نمی رود. اگر قرار باشد خود را به گروهی متعلق بدانم دوست دارم در کنار آدمهایی باشم که کارها را از پیش می برند، بحثهای نظری باشد برای وقت کهنسالگی .

این یادداشت را با ذکر یک نکته به پایان می برم، شایعات و داستانهای مربوط به جرائم خیابانی مانند دزدی، زورگیری، سرقت از خودرو، ضرب و شتم اینبار بیشتر از همیشه بود. کلا احساس می کردم دوستان و آدمهایی که ملاقات می کنم در جامعه احساس ناامنی می کنند. شاید بخشی از این برداشت بخاطر جو روانی ناشی از پخش و تکرار اخبار در جامعه باشد، ولی در هر صورت تغییر خوش یمنی نیست و می تواند اثرات منفی و تاسف برانگیز اقتصادی هم داشته باشد. تهران هنوز شهر جذابیست و در آن می توان به ماجراجویی رفت (شبی پر از برف به شمال شهر رفتم تا عکاسی کنم و خوشحال شدم که دیدم عکاسان بسیاری و خانواده های بیشتری در نیمه شب در پارکهای شهر در حال برف بازی و لذت بردن از زمستان هستند) حفظ این سطح از امنیت اجتماعی برای حفظ دورنمای اقتصادی شهر ضروریست.

1 دیدگاه برای «تهران: زشت و زنده»

مال خودتان را بیفزایید

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com. قالب Baskerville 2 از Anders Noren.

بالا ↑

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: