نوشتن این یادداشت آسان نیست. چرا که درباره مرگ فرزندیست. پس اول با تسلیت باید شروع شود. به سردار محسن رضایی باید تسلیت گفت که عزادار مرگ فرزندشان احمد رضایی هستند. سخت است به عزای عزیزی نشستن و سخت تر از آن عزادار فرزند بودن است. برای بازماندگان آرزوی صبر و برای درگذشته طلب رحمت و غفران می کنم.
طبق معمول حوادث در وبلاگستان هر کس از دری سخنی گفت، کسانیکه درگذشته را نمی شناختند از او آدمی ساختند که تنها در ذهن خودشان وجود داشت و به بهانه این تصویر موهومی حرف خودشان را زدند. جالب است کسانی در اینباره صحبت کردند که در زمان حیات احمد رضایی نه با او همصحبت می شدند و نه توان درک شرایط و چالشهای او را داشتند. عده ای هم به بهانه پسر به پدر تاختند و به او حمله بردند. فارغ از دردی که می کشد..
اما واقعیت چیز دیگریست. جوانی که در خانواده ای جنگ دیده و در حصار محدودیتهای ناشی از شغل پدر و تحت تاثیر فشارهای محیطی نظامی بزرگ شد و به بلوغ رسید، از میان ما رفت . مانند بسیاری دیگر از درگذشتگان تا بود نه غمخوارش بودیم و نه کوشیدیم دردش را بفهمیم. درگذشتن او یادآوری این نکته تلخ است که آن جنگ ویرانگر هشت ساله هنوز به کشتار مشغول است. واقعیتیست که باید گفت و هرگز هرگز نباید فراموش کرد: جنگها با خاموشی تفنگها و توپها پایان نمی یابند. زخمهایشان تا نسلها به خونریزی ادامه می دهند و جوانان را از پای در می آورند. تلخترین واقعیت هر جنگی این است که هیچکس نمی تواند کشته ها و مجروحانش را بدرستی بشمارد. ، زخمهای هر جنگی پنهان می مانند. جنگها تلفاتی دارند که هیچوقت به چشم نمی آیند. خانواده هایی که رنج دوری عزیزانشان را تحمل می کنند، فرزندانی که دور از پدرانشان و برادرانشان بزرگ می شوند و باید با دهها چالش عاطفی و زخم روحی کنار بیایند. مادرانی که در جامعه ای مردسالار و بی تفاوت هم باید مرد خانه باشند و هم پدر خانواده، هم بر تنگ نظریها غلبه کنند و هم از موانع پیرامونشان بگذرند. و در نهایت باید بپذیرند که هیچکس هیچوقت از رنجشان آگاه نخواهد شد. در سایه بوده اند و در سایه می مانند.
کاش کسانیکه بر طبل جنگ می کوبند امروز برای یک لحظه تامل کنند و به احمد رضایی نگاه کنند. هنوز زخم جنگ قبلی خوب نشده است، جنگ دیگری لازم نیست. در جنگها مردمی بیگناه می میرند، و بعد ازآنها فرزندانشان در تنهایی خود خواهند مرد. و ما…، ما بی تفاوت خواهیم بود.
Well said
اگر برای احمد رضایی ناراحت نیستم به این دلیل است که او نفعش را هم از همین جنگ برده است. اگر این جنگ نمی شد و پدرش نمی شد رئیس همین جنگ، بسیاری از چیزهایی که احمد رضایی در زندگیش داشت را به دست نمی آورد. البته هر تجارت کثیفی خطراتی دارد. کسی که سودش را از جنگ کسب می کند معلوم نیست چطور بمیرد
و دوم اینکه همین نوشته شما هم مثل نوشته های دیگرانی است که چیزی از احمد رضایی نمی دانند. و شاید این داستانهای افسردگی و غیره همه سرپوشی باشد برای انچه نمی خواهند به ما بگویند. پدر من نجنگید من مزیت های جنگ را با خودم ندارم. من اگر یک جمله از حرفهای احمد رضایی را در مورد جمهوری اسلامی بزنم اعدام می شوم تازیانه می خورم محبوس می شوم. اما هنوز من زنده ام. شاید فقط چون قوی ترم
من فکر کردم که کامنت شما را پاک کنم. ولی فکر کردم کامنت شما آنقدر در تضاد با مفهوم و منظور یادداشت من است که باید بماند. شما چه چیزی درباره این آدم می دانستید که با این پیشفرضها درباره او حرف می زنید؟ من درباره فرد احمد رضایی صحبت نکرده ام، درباره صدمات جنگ صحبت کرده ام. چون آنقدر همه با تنفر حرف می زنند که حتی به خودشان اجازه فکر کردن هم نمی دهند. برای همین کامنت شما می ماند تا خوانندگانم منظورم را بهتر درک کنند. اگر پدر شما جنگیده بود می فهمیدید جنگ مزیتی نداشت درحالیکه صدماتش همیشگی بوده و هستند. شمایی که نمی دانید قضاوت نکنید. آنقدرها هم که فکر می کنید قوی نیست، حداقل از کامنتهایتان که پیدا نیست. .
Thanks dear Hossein
اينهمه گارد براي كسي كه هم نظر شما نيست چرا؟
علی: هم نظر نیست ولی محترم که هست
حذف دو کامنت دیگر و نگه داشتن کامنت اول بسیار هوشمندانه بود
با سلام، دو کامنت شما بدلیل شخصی بودن آنها حذف شد. با تشکر از درک شما..علی.
سلام دکتر جان
من همیشه از نوشتن های شما لذت می برم افتخاریه برام از وقتی که دوست عزیز حامد قدوسی وبلاگ شما رو به من معرفی کرد از اون موقع تا به حال هیچ پستی رو نخونده رها نکردم. باز هم افتخاریه که الان بسیاری از دانشجویانم مطالب شما به ویژه تحلیل های شسته رفته اقتصادی رو می خونند و یاد میگیرند.
در ضمن یه تکه ای از این متن شما رو در گروه دانشجویان مدیریت دانشگاه گیلان (شامگ) با رعایت نقل قول به اشتراک گذاشتم
ارادتمند مرادی
دانشگاه گیلان
دکتر مرادی عزیز از محبت شما سپاسگزارم
سلام
اگه اون دوست عزیز(صفورا) بهتر نگاه کنه میبینه که اون مزیت هایی که در نظر ایشان هست اغلب اوقات یک محدودیت است وقتی ببنی که به خاطر موقعیت خانواده یا شغل پدر ارتباطا تت باید محدود باشد دوستانت محدود آزادی اجتماعی محدود آزادی انتخاب محدود و غیره
سلام ممنون که در مورد نوشته بنده نظر تان را ابراز نمودید در این مورد باید ذکر کنم که
در اینکه زنان دارای فعالیت اقتصادی اند شکی وجود ندارد اما ابهام در جای دیگری است. به این امر توجه کنید که با این محاسبه جمعیت شاغل را افزایش می دهیم، اما چون تولید زنان قابل محاسبه نیست، پس میزان تولید ناخالص کشور ثابت میماند. یعنی کاهش بسیار بالایی در تولید متوسط نیروی کار. علاوه بر این این نوع داده های به دلیل اختلاف شگرف ماحوی با داده های استاندارد جهانی، قدرت آزمون و مطالعه را از اقتصاد خوان ها و سایر محققان اجتماعی اقتصادی سلب میکند. به طور خلاصه بنده هم اذعان دارم که کار زنان مشمول تولید است اما این تولید قابل محاسبه با ارزش بازار نیست از این رو نمیتوان زنان را جزء نیروی کار جامعه محاسبه نمود. در ضمن تعداد فراوانی از زنان هم با این اوصاف دوشغله می شوند 🙂
اما اگر هدف از این کار حمایت از زنان خانه دار و فراهم کردن بیمه های اجتماعی برای آنان باشد کار قابل احترام و مثبتی خواهد بود اما …..