جالب است که هنوز در این عصر اطلاعات چقدر از کلیشه های فرهنگی نادرست در توجیه سیاستهای اقتصادی استفاده می کنیم. یادداشت ارجمندی را درباره نرخ ارز و سیاستهای ارزی کشور چین می خواندم. و دارم خیلی سعی می کنم که خوب و مودبانه درباره اش حرف بزنم. این یادداشت می گوید که دولت چین به بازار ارز عرضه نمی کند چون باعث مصرف زدگی مردم چین می شود. و نتیجه می گیرد که دلیل پایین بودن نرخ مبادله دلار آمریکایی و یوان چینی قانع بودن و كم مصرف بودن چينيهاست. در نتیجه اصلاح تربیتی مردم چین باعث افزایش نرخ مبادله دلار و یوان می شود.
اگر یکی از دانشجویانی مبانی کلاس اقتصاد کلان این ترم من یک چنین جرفی بزند آنچنان صفری خواهد گرفت که به تاریخ دانشکده بنویسند! تکرار کلیشه های فرهنگی و تصویر ارایه شده در رسانه ها و فیلمها زیاد به حساب استدلال اقتصادی گذاشته نمی شود.
هیچ ملتی مصرف زده نیست، ولی همه ملتها مصرف کننده هستند. و همه ملتها از جمله ملت چین تا جایی که بتوانند مصرف می کنند. کاش این ارجمند به چین سفر می کرد و می دید که مردم چین نه کم مصرف هستند و نه قانع! بلکه مردمی هستند که درآمدی را که دارند به شکلهایی که می توانند مصرف می کنند.بقول ظریفی از ساعت اصل ده هزار دلاری تا ساعت تقلبی ده دلاری همان مارک را برای فروش دارند.
دلیل ارزانی کالاهای چینی قانع بودن مردم چین نیست. بلکه پول ارزان و نیروی کار ارزان است. علاوه بر پایین بودن ارزش یوان در برابر دلار دلیل دیگر آن ارزانی دستمزدها و نیروی کار فراوان در این کشور است. و این ارزانی نیروی کار هم بخاطر قانع بودن چینیها نیست بلکه نتیجه نظام سیاسیت که حق اعتراض و چانه زنی را از کارگران سلب کرده است و مانع افزایش دستمزدها می شود. وگرنه کدام کارگریست که نخواهد دستمزد بیشتری نداشته باشد؟
واقعیت را آنطوری که هست ببینیم. چینی قانع و کم مصرف فقط در داستانهای ذهن ما وجود دارد و نقشی در واقعیت اقتصادی امروز کشور چین ندارد.
نقد معقولی بود و به نظر من دیدگاه درستیست
دنیای اقتصاد این را چاپ کرده؟! چند مقاله دیگر هم دیدم که بسیار خطا بود در این روزنامه. استاد پس چطور روزنامه ای که مقالات شما را چاپ می کند، مقالات اینطوری هم چاپ می کند؟ مگر شما روی کارشان نظر نمی دهید؟ یا بالاخره مگر سیستمی ندارند برای غربال کردن مقالات؟ اگر اینطور نیست پس چرا به آنها مقاله می دهید که از اعتبار شما استفاده کنند؟ چون اینطور برای دیگرانی که شما را نمی شناسند سوءتفاهم ایجاد می شود.
فاطمه عزیز من نقشی در انتخاب مطالب دنیای اقتصاد ندارم و مطالبم را برایشان می فرستم. اما اینکه چرا این مطالب چاپ می شود سیاست و تصمیم روزنامه است. قبول دارم انتشار این یادداشتها بعنوان سرمقاله دادن اعتبار به این باورهای نادرست است اما با چاپ کردن آنها مخالفتی ندارم چون باعث می شود بفهمیم که در جامعه چه جریانهای فکری وجود دارند. و آنها را نقد کنیم. اما قبول دارم که بعضی سرمقاله ها برای شاخ درآوردن چاپ می شوند.
با سلام؛
مطلب جنابعالی تا حد زیادی صحیح است ولی فکر می کنم اینکه برخی جوامع از برخی دیگر قانع تر باشند، حرف معناداری است و به مللی که ترجیحات خاصی در مصرف دارند یا ندارند می توان گفت قانع. و این قانع بودن می تواند تحت تاثیر فرهنگ و سنت آن جوامع باشد. برای مطلبتان لازم نبود که اصل امکان یا معناداری قانع بودن را منکر شوید بلکه کافی بود نشان می دادید که قیمت یوان بستگی خیلی کمی به قانع بودن دارد.
متشکر از مطالب خوبتان
عیسی، از بعد اقتصادی قناعت را چی تعریف می کنی؟ درآمد داری ولی بخش بیشترش را پس انداز می کنی؟ یا درآمد کم را به درآمد زیاد ترجیح می دهی؟ یا برای مدت زیادی دستمزدی کمتر از دستمزد واقعی را می پذیری؟ ببین یک مفهوم مبهم و دارای تعاریف متضاد را نمی توان وسط یک تحلیل و توجیه اقتصادی آورد.
بايد حواسم رو جمع كنم كه اگه ترم ديگه شما اقتصاد مديريت ارائه دادين و من گرفتم، توي وب حداقل چيزي در مورد اقتصاد شر (share) نكنم.
جای تأسّفه که نویسنده، استاد دانشکدهی ماست. من، خودم نقدی بر یک مطلب مشابه که در دنیای اقتصاد چاپ شده بود در اینجا نوشتهام:
http://econ-practice.blogspot.com/2010/10/blog-post.html
آخه یعنی چی؟ خود چینیها منکر این نیستند که از بازار ارز جمع میکنند و باعث کاهش ارزش یوآن میشوند. عالم و آدم میدونند. این وسط، ایشون چی میگه؟!! آخه مجبوری مگه راجع به چیزی که نمیدونی حرف بزنی؟
ولي اينكه در دوره اي پس انداز بيشتر كنيم تا رشد بالاتري رو تجربه كنيم كه كه بعدا مصرف بيشتري كنيم كه پايه تيوريك داره.
محمد جان پس انداز بیشتر پایه نظری دارد ولی آیا به معنای قناعت است؟بحث من این است که قناعت تعریف واضح و مشخص اقتصادی ندارد و استفاده از اون برای توجیه نرخ مبادله ارز درست نیست.
ججناب آقاي دادپي سرمقالهاي را كه من نوشتم پاسخي بود به سرمقاله آقاي دكتر قبادي كه روز قبل در همان روزنامه نوشتند. شما كه به من نمره صفر ميدهيد خوب است نمره خود را به آقاي قبادي هم اعلام كنيد.
دكتر قبادي آنقدر در توهمات كينزي غوطهور شده بودند كه از درك بديهيات علمي هم عاجز شدند. ايشان صريحا در سر مقاله خود علت كاهش ارزش پول چين نسبت به ارزهاي ديگر را افزايش عرضه يوان دانستند و براي آن كه خود را از تبعات اين ادعا مصون نگه دارند تلويحا اين قدرت را تنها براي اقتصادهاي بزرگ در نظر گرفتند. براي اطلاع شما هم اكنون دو سال است كه آمريكا نرخ بهره خود را به حداقل ممكن كاهش داده است تا با حداكثر ممكن عرضه پول را افزايش دهد. حال اگر اين كار موجب افزايش قدرت در موازنه تجاري ميشود پس چرا هنوز هم داد آمريكا بلند است. در همين اجلاس جي بيست كه ديروز در كره بود آمريكا از اعضا خواست تا ماليات بر مصرف را در كشورهاي خود كاهش دهند كه با مخالفت عمده كشورها بويژه آلمان و هند مواجه شد.
حرف من در آن مقاله آن بود كه اتفاقا عرضه پول در چين بسيار كم است و آقاي دكتر قبادي اگر به خود زحمت ميدادند و سري به WDI ميزدند مي توانستند اين معنا را ببيند. اين از نظر من يعني از روي شكم حرف زدن. البته شايد از نظر شما علمي باشد.
اما يكي از دلايل كم مصرف بودن مردم چين آن است كه بيمه بازنشستگي در اين كشور همه گير نيست و بسياري از مردم ترجيح ميدهند مصرف فعلي خود را به آينده موكول كنند. ولي در هر صورت دليل پايين بودن ارزش يوان نسبت دلار، پايين بودن مصرف و بالا بودن ميزان پسانداز در چين است و كسي كه مدعي باشد بالا بودن عرضه يوان موجب كاهش ارزش آن نسبت به دلار شده است بايد مدركي را كه از دانشگاه براي اقتصاد گرفته در سطل زباله بياندزد مگر آنكه اعتراف كند اشتباه كرده.
آقاي دادپي من سالها كارشناس كميسيون مشترك ايران و چين بودم. شما نمي توانيد با سفر به پكن(بيجينگ) يا شانگهاي و قدم زدن در چند خيابان ادعا كنيد كه مردم اين كشور مصرفشان كم است يا زياد. بسياري از مردم چين در نوار ساحلي جنوبي اين كشور كه مناطقي آزاد هستند زندگي مي كنند و بعيد مي دانم شما آنها را از نزديك ديده باشيد.
جناب دبیرسپهری همانطور که از یادداشت من پیداست من با نحوه استدلال مطلب و موثر دانستن قناعت در تعیین نرخ ارز مشکل داشتم. در ضمن فکر نمی کنم کسی دچار توهم کینزی بشود. روش کینز یک جور شیوه تحلیل و متدولوژی اقتصاد کلان است. خیلیها با آن مخالفند و خیلی ها هم با آن موافقند. در هر دو گروه اساتید برجسته ای وجود دارند. حالا عوامل زیادی می توانند دلیل پایین بودن برابری دلار و یوآن باشند اما قناعت یکی از آنها نیست. در مثل جای مناقشه نیست و مثال نمره برای تاکید این نقطه نظر بود.
اگر به سرمقاله مورد اشاره مراجعه كنيد معلوم است كه منظور من از قناعت، پايين بودن مصرف در اين كشور بوده است. حالا اگر شما از لغت قناعت خوشتان نمي آيد مي توانيد معادل آن را استفاده كنيد. اما نمي دانم چرا اشتباه فاحش دكتر قبادي اينقدر شما را عصباني نكرد و اين انتظار بود كه حقير به دليل اصلاح اين اشتباه، مورد تحسين شما قرار بگيرم يا اگر شما هم با دكتر قبادي هم عقيده هستيد مي توانستيد از ايشان به صورت مستدل دفاع نماييد. بنابر اين تعجب من اين است كه شما اصل موضوع را رها كرده و به فرعيات چسبيده ايد. من مي گويم كم مصرف بودن مردم چين كه نتيجه آن ذخاير ارزي عظيم اين كشور است باعث شده است ارزش يوان نسبت به دلار كم بوده و افزايش نيابد اما آقاي دكتر قبادي مي گويند عرضه بيش از حد يوان و خريد دلار با آن پولها موجب كم ارزش بودن يوان نسبت به دلار است. در واقع آقاي دكتر قبادي نظر مقامات آمريكايي را كه نظري سياسي است را سعي كرده اند با رنگ و لعاب اقتصادي مطرح نمايند در صورتي كه يك اقتصاددان تنها مبتني بر شواهد اقتصادي صحبت مي كند نه با تكرار مواضع سياسي سياستمداران.
جناب دبیر سپهری ببینید یک میلیارد و سیصد میلیون نفر در چین زندگی می کنند حتی اگر نون خشک هم بخورند مصرف بسیار بالایی خواهد بود. در نتیجه منظور شما از مصرف، مصرف سرانه است. حالا اینکه مصرف سرانه پایین باعث کاهش نرخ برابری دلار و واحد پول ملی می شود بماند برای جای خودش. حالا بحث ما کشور چین است. ببینید دولت چین و بنگاههای این کشور بخش عمده ای از درآمد صادرات خود را بصورت دلار،اوراق قرضه و سهام پس انداز می کنند و نه مردم این کشور. یعنی این درآمد وارد چرخه پولی چین نمی شود. اما باعث افزایش برابری دلار و یوآن می شود. چرا که تقاضا برای دلار را بالا نگه می دارد.
اما درباره بحث شما و دکتر قبادی بنده نه افتخار آشنایی با شما را دارم و نه با جناب دکتر قبادی. بحث یاددشتها و وبلاگم هیچوقت افراد نبوده اند،بلکه تحلیها و مبانی علم اقتصاد بوده است. در ضمن اگر یک حرف اقتصادی را یک سیاستمدار بزند از ارزش اقتصادی آن کم نمی کند. و وارد شدن به رنگ و لعاب در این بحث برازنده شما نیست.
من از شما تشكر مي كنم زيرا بر خلاف آقاي دكتر قبادي شما ذخاير ارزي چين را ناشي از درآمد شركتهاي آن مي دانيد نه ناشي از چاپ اسكناسهاي يوان. ولي البته نمي توان بين ذخاير ارزي يك كشور و پسانداز عمومي مردم يك كشور هيچ رابطهاي تصور نكرد. ولي مي توان در مورد آن تحقيق نمود. حداقل آن است كه پايين بودن سطح دستمزدها در چين اين قدرت را به شركتهاي آن داده است تا درآمد بيشتري داشته باشند. طبيعي است كه دستمزد كم مصرف كم را هم در پي دارد.
این آقای دبیرسپهری انگار جدا اقتصاد کلان نخوانده است وگرنه دستمزد و مصرف را یکی نمی گرفت.
در این جا من فکر نمی کنم کسی طرفدار چین یا طرفدار آمریکا باشد! باید بحث اقتصادی کرد. پس فارغ از این که چینی ها چگونه هستند(بی رحمند، خونگرمند، فرهنگی هستند و…) باید راجع به ترمینولوژی اقتصادی صحبت کرد. من قصد نداشتم در این مورد چیزی بنویسم چون ممکن است سوء تعبیر شود اما متاسفانه مغلطه هایی که صورت گرفته گویا برای برخی که با اقتصاد ناآشنا تر هستند مشکل ایجاد کرده است. خصوصا این که مباحث ارزی مباحث پیچیده ای هستند. در اقتصاد کلان هم جزو بحث برانگیزترین مباحث به شمار می روند. اما در بین اقتصاددانان برجسته دنیا تقریبا کسی نیست که سیاست ارزی چین را در راستای کاهش ارزش یوان نداند. بنابراین مباحثی که آقای دبیرسپهری مطرح می کنند چندان مرجع ضمیری نمی یابند. و کسی(حداقل اقتصادی ها) زحمت این را به خود نمی دهد که علیه آنها استدلال کند. چرا که سخنان ایشان غالبا از دایره اقتصادی ها فراتر می رود.
اما اگر بخواهیم به این صحبت ها پاسخ اقتصادی بدهیم. می توان این گونه مساله را طرح کرد:
1- ادعای اساسی ایشان این است که مصرف پایین چین دلیل پایین بودن ارزش یوان است. اگر بنابر ترمینولوژی اقتصادی نشان دهیم که این صحیح نیست، مابقی استدلال های ایشان نیز که برپایه این استدلال اساسی بنا شده است نیز به تبع رنگ می بازند.
2- اما ایا واقعا مصرف نقشی در شکل دهی ارزش پول دارد؟ تا آنجا که ترمینولوژی اقتصادی می گوید، ربطی میان مصرف و ارزش پول ملی نیست. (برای نمونه به لینک زیر مراجعه کنید:
http://www.econlib.org/library/Enc/ForeignExchange.html
اما با یک استدلال ساده تر هم می توان این ادعا را باطل کرد و آن اینکه اگر مصرف کمتر نشانه پایین ارزش گذاری شدن پول ملی است بنابراین باید کشورهای کوچک(فارغ از توسعه یافتگی یا نیافتگی) بی استثنا ارزش پولشان کمتر از کشورهای بزرگتر باشد!!! (چرا که مصرفشان در کل کمتر است!)
3- اما اصل ماجرا چیست و نرخ های ارز چگونه تعیین می شوند؟
قیمت ارزها هم همانند سایر کالاها، تابع عرضه و تقاضای انهاست. بنابراین این عرضه و تقاضای یک ارز است که قیمتش را می سازد.نه مصرف یا … عرضه و تقاضا هم یک بخشش عرضه است! یک بخشش تقاضاست. بحث آمریکا این است که چون تقاضای سرمایه گذاری در چین به شدت بالاست(و در این چند سال نیز به شدت بالا بوده است) ونیز در کنار تقاضای سرمایه گذاری مازاد تجاری چین هم از تجارت خارجی به شدت بالا بوده که این نشان از تقاضای بالا برای ارز این کشور دارد، چرا ارزش پول چین افزایش پیدا نکرده است؟؟!!
البته که حرف آقای دبیرسپهری آنجایی که می گوید عرضه پول در چین که در حال توسعه است با کشور توسعه یافته نباید یکی باشد درست است. اما این را در نظر ندارد که همه سیاست ارزی که بخش عرضه ارز نیست. بحث این است که تقاضای یوان به شدت بالاست.
اما چه چیزی باعث می شود چین بدون افزایش شدید عرضه ارز(همانطور که آقای دبیر سپهری می گویند) ارزش یوان را پایین نگه دارد؟ اگر توجه به مباحث اقتصادی مربوط به ارز بشود، کاهش ارزش پول همیشه از طریق چاپ بیشتر پول صورت نمی گیرد، بلکه برخی اوقات(برای چین تقریبا اکثر اوقات) از طریق خرید بدهی های سایر کشورها از اوراق قرضه گرفته تا خود ارز آن کشورها ، خصوصا در مورد دلار و یورو وصورت می گیرد. و این باعث می شود تا تقاضای آن ارزها بالاتر رود!
این امر وقتی بیشتر به چشم می آید که شما می بینید چین در بحران مالی اعلام می کند که همچنان اقدام به خرید اوراق رهنی آمریکا خواهد کرد. یا در بحران ایسلند اعلام می کند که اوراق قرضه این کشور را خواهد خرید!
آقاي الحسيني شما در انتهاي كامنت خود گفتيد: {کاهش ارزش پول همیشه از طریق چاپ بیشتر پول صورت نمی گیرد، بلکه برخی اوقات(برای چین تقریبا اکثر اوقات) از طریق خرید بدهی های سایر کشورها از اوراق قرضه گرفته تا خود ارز آن کشورها ، خصوصا در مورد دلار و یوروو صورت می گیرد.}
من بخصوص روي سطر اول پاراگراف فوق تاكيد مي كنم كه شما ميگوييد كاهش ارزش يوان از طريق چاپ بيشتر آن صورت نگرفته است. حال كه شما چنين نظري داريد ديگر اختلافي بين ما نيست چرا كه تاكيد بر همين موضوع بود كه مرا وادار به نوشتن آن سرمقاله نمود