من این یادداشت حامد را خواندم و یک جورایی دود از کله ام بلند شده است. حامد دوست عزیزیست ولی این جور حرفها بیشتر پهنا دارند تا عمق. در حال این یادداشتیست در جواب یادداشت.
شاید روشنفکری ما و روشنفکران ما چندان در بند برتر جلوه دادن ایرانیان و افسانه های تاریخی مانند نژاد آریایی نباشند ولی بی اغراق می توان گفت روشنفکری ما خودشیفته و خود بزرگ بین بوده و هست. روشنفکری ما بجای مطالعه عاشق مباحثه است و بجای تعمق شیفته مکالمه. تاثیرات این خود شیفتگی و فقر علمی نه یک جا بلکه در هزاران جا خود را نشان می دهد: در فقر آثار علمی درباره سنن جامعه وتاریخ ایران، در نوستالوژی گمراه کننده ای که سنت را با چادر مادربزرگ اشتباه می گیرد و نمی تواند فراتر از آنرا ببیند چه برسد به اینکه بخواهد تجزیه و تحلیلش کند. و مهمتر از همه در خود بزرگ بینی ویران کننده ای که جایی برای نقد نمی گذارد و تکامل فرهنگی و علمی را در نطفه خفه می کند.
اینکه کسی بگوید در هیچ جای منطقه «هیچ کدام به اندازه ما درک درست و دقیق و واقعبینانهای از رابطه سنت و تجدد ندارند» یا نمی داند در ایران چه کارهایی درباره سنت و تجدد می توانسته بشود و نشده است و یا نمی داند سنت و تجدد یعنی چه. و یا به کراماتی در روشنفکران ما اعتقاد دارد که وجود خارجی ندارند.
واقعیت تلخ جامعه ما این است که درک همگانی درستی از تجدد و سنت در آن وجود نداشته و ندارد. وگرنه در عرصه جامعه از این درک برای رشد پایدار استفاده می شد و نهادهای گوناگون توسعه در جامعه ما بدرستی شکل می گرفت. مثال و گواه من در این ادعا فقر علوم اجتماعی وتاریخ و تحقیقات مربوط به آنها در جامعه ماست.
شاه عباس پادشاه بزرگ و نامی صفویه است ولی غیر از آن زندگینامه خوبی که نشر دانشگاه تهران چهل سال پیش درباره او منتشر کرده است، چه کتاب خوب و کدام تحقیق برجسته درباره او صورت گرفته است؟ درباره جنگهای ایران و روس و یا سیاست خارجی ایران در زمان رضاخان که هر دو منجر به اشغال بخشهای شمالی و تحقیر ملی ما شد کدام کتاب خوب و قابل استناد نوشته شده است؟ اصلا کجا درباره اش حرف زده می شود که کسی بخواهد درباره آن چیزی بداند؟ درباره نقش سنت و تاثیر رابطه اش با قدرت سیاسی بر شکل دادن به روند تجدد در جامعه کدام نویسنده فارغ از وابستگیهای ایدئولوژیک به تحقیق پرداخته است؟ منتقدان تجدد و غربزدگی در جامعه ما درباره آتاتورک و تاثیرش بر رضاخان نوشته اند. اما چند نفر از ما می دانیم که آتاتورک یا کمال مصطفی پاشا که در سالونیک یونان بدنیا آمد چطور آتاتورک شد و فرمانروا و موسس ترکیه شد؟ چرا حکومت یکی ماند و سلسله آن یکی منقرض شد؟
واقعیت این است که ما کاری نکرده ایم، بیشتر منتظر آن دانشگاهی عاشق پیشه خارج از ایران بوده ایم تا از روی علاقه آکادمیک خود بیاید و کاری درباره ایران بنویسد و بعد بر سر ترجمه آن و فیلترگذاری ایدئولوژیکش دعوا کنیم. و بعد دعواهایمان را و تبادل اطلاعات عمومیمان را کار بدانیم و بواسطه آنها فکر کنیم ما بهتر می فهمیم و یا درکمان بیشتر است. …
پیش می آید دستاوردهای دیگران را کوچک ببینیم؛ ولی در میدان نبرد صدای قمپز را نشانه داشتن توپخانه واقعی دانستن هنر می خواهد.

بیان دیدگاه