اول از همه این یادداشت را به کامبیزهمکلاسی قدیمی دبیرستان تقدیم می کنم. گرچه سه دهه است که او را ندیده ام ولی یک خاطره عزیز از او همیشه به یادم هست و مشوق نوشتن این یادداشت شده است.
روز مادر تازه جایش خودش را باز می کرد و در آن سالهای اول بعد از جنگ رنگ و بویی به شهر می داد. کلاس دوم بودیم و نشسته بودیم به حرف که چه بخریم. کامبیز برگشت و گفت «به مادرم گفتم با یک شاخه گل هم آدم می تواند به مادرش ابراز محبت و تشکر کند». خانم مادر فرموده بودند «نمی دانم چی می گیری ولی اگر یک شاخه گل است نیایی خانه بهتر است». بماند که داستانی بود خرید گل و پیدا کردن چیزی که به پول تو جیبیهای مختصر و مفید ما بخورد با قیمتهای آن روزها و بازاری که هنوز زخم جنگ را داشت. این روزها حرف زدن از آن قیمتها حکایت داستانهای شاهنامه است. همینقدر عرض کنم که از آزادی تا انقلاب قیمت تاکسی پنج تومان بود. پنج تا یک تومنی.
بگذریم حالا چه آن موقع، چه الان به بهانه روزهای مختلف مثل مادر، پدر، دختر و معلم هدایا خریده می شود و بچه ها پولی خرج می کنند که معمولا از پدر و مادرشان گرفته اند. ولی تازگیها یک تجربه خیلی متفاوت با روز مادر داشته ام. هر سال در فرنگستان دومین یکشنبه ماه مه روز مادر است و از شیر مرغ تا جان آدمیزاد هم به بهانه روز مادر عرضه می شود. و البته کودکان و نونهالان هم قرار است در این روز برای مادرانشان کاری کنند. در ولایت ما این یک فرصت برای برگزاری «روز اقتصاد» در مدرسه است.
هر سال بچه ها در مدرسه برای روز اقتصاد کاردستیهای مختلف درست می کنند. از دستبندهایی که از کش و نخ می بافند تا بازیهای کودکانه که با مقوا و کاغذ درست می شوند. روز اقتصاد می رسد و یک بازار کوچک در مدرسه برپا می شود تا بچه ها با استفاده از کاردستیهایشان و کاغذهایی که قرار است پول باشند با هم کالا مبادله کنند. روز اقتصاد معمولا روز جمعه قبل از روز مادر است. دانش آموزان ضمن اینکه تفاوت بین آنچه که نیاز دارند و آنچه که می خواهند را یاد می گیرند با فروش کاردستیهایشان و به دست آوردن درآمد می تواند برای مادرانشان از بین کاردستیهای همکلاسیهایشان هدیه ای بخرند.
به این ترتیب روز مادر و تقاضا برای خرید هدیه برای مادر تبدیل می شود به انگیزه ای برای یادگیری درباره اقتصاد و عرضه و تقاضا. کارهایی قشنگی هم درست می شوند از خودکارهایی که کنارشان رنگ شده است تا کارتهای تبریک که با دست و استفاده از چسب و کاغذ ساخته شده اند. موقعیتی که معمولا بهانه مصرف گراییست می شود دلیل نوآوری و مشوق کارآفرینی. و البته تماشایش برای منی که کمی اقتصاد خوانده ام لذت بخش است. این بچه های کوچولو مثل تولید کننده و مصرف کننده واقعی به دنبال حداکثر درآمد و بزرگتر کردن سبد مصرفشان هستند. و البته مادرانشان را واقعا با هدایای کودک و معصومانه شان خوشحال می کنند.
بگذریم. تجربه ای بود دوست داشتنی و لذت بخش.



بیان دیدگاه