دوشنبه بود و روز اول هفته کاری، صبح که بیدار شدم فکر نمی کردم شب برایم فقط سه تصویر از امروز بماند و تضاد آنها با هم. ولی اینطور شد. سه تصویر خیلی واضح تضادها و تناقضهای موجود در منطقه را به رخم کشاندند. دردآور این بود که اصل این تضادها بخاطر کشوریست که روزی به دروازه های تمدن بزرگ رسیده بود. و البته در میان ناباوری جهانی دور زد تا در جاده های خاکی هراس و انزوا سرگردان بماند،

تصویر اول: سیامک نمازی در حال در آغوش گرفتن دوست یا خویشاوندی.
سیامک نمازی و چهار نفر دیگر آزاد شدند بعد از اینکه ایالات متحده به حکومت جمهوری اسلامی اجازه داد تا شش میلیارد دلار از پولهایش را ببرد در یک بانک قطری و با آن غذا و دارو برای کشور تامین کند. دو نفر از پنج نفر زندانی آمریکایی هستند و سه نفر آمریکایی ایرانی تبار یا ایرانی خارج نشین. سیامک نمازی در ایران یک شهروند ایرانی به شمار می آید چون طبق قانون حکومت قرار نیست تابعیت دوم آدمها را به رسمیت بشناسد. در واقعیت حکومت برای تابعیت دوم هزار جور نقشه دارد و ده نوع حساب بلوکه شده که می خواهد به زور به آنها برسد. تلخی ماجرا اینجاست که طبق قانون ایران سیامک یک ایرانی بوده و هست. حکومت جمهوری اسلامی نه یک ایرانی را بلکه چندین ایرانی را به گروگان گرفت و رئیس جمهور آمریکا را وادار کرد برای آزادی آنها پولی بدهد.
اگر حکومت جمهوری اسلامی می خواست به بهانه ای بگوید نه خود را در برابر ایرانیان مسئول می داند و نه ایرانیست بنظرم راه بهتری را پیدا نمی کرد. معتادی را تجسم کنید که با گروگان گرفتن فرزند خودش و گذاشتن تیغ بر گلوی کودک خودش از اهل محل پول می خواهد تا به مواد برسد. شش میلیارد دلار نه قیمت دلار را پایین می آورد نه تورم را مهار می کند و نه اقتصاد را سامان می دهد. قرار است برای آنها که به تریاک منابع عمومی و درآمد نفت عادت کرده اند کامی باشد از منقل درآمدهای نفتی تا گروگان بعدی و سهم بعدی. واقعیتیست: امروز نه حکومتی مدعی حاکمیت ملی در ایران بلکه رئیس جمهور یک کشور بیگانه به داد سه ایرانی در بند ظلم رسید.

تصویر دوم. بازگشت سلطان النیادی اولین فضانورد اماراتی به ابوظبی و استقبال رسمی از او.
به فاصله چند ثانیه بعد از دیدن عکس سیامک عکسی را دیدم که النیادی، فضانورد اماراتی، را نشان می داد در کنار گروه بزرگی از زنان و مردان اماراتی که در ردیفهای منظم ایستاده بودند تا با فضانورد از فضا بازگشته و فرزندانش عکس یادگاری بگیرند. کشور امارات متحده عربی در روزی که جمهوری اسلامی به ازای دریافت پول فرزندان ایران را آزاد کرد، بازگشت فرزندش را از فضا جشن گرفت. جایی حکومت فرزندانش را به زندان می اندازد تا از بیگانه باج بگیرد، جای دیگر حکومت راه پیشرفت و ترقی فرزندانش را هموار می کند تا آنها از آسمان بگذرند و فضای لایتناهی را کشف کنند.
چشمهایم را می بندم. خشم، حسرت، و همه حسهای ممکن را تجربه می کنم. پدرم را به یاد می آورم و خلبانانی را که پیشگامان هوانوردی مافوق صوت در منطقه بودند و بعد همه آنهایی را که تا توانستند مانع ساختند و دیوار کشیدند تا ایرانی بلندپروازی نکند. نمی دانستم تصویر سومی در راه است، تصویری تلختر.

تصویر سوم. رونالدو در تهران و تپه نوردی برای دیدن او.
هنوز تصویر مقامات اماراتی به صف شده برای استقبال از سلطان النیادی در ذهنم است که عکسهای استقبال از رونالدو در تهران را می بینم. جمعیتی که به دنبال اتوبوس او می دوند، جمعیتی که درهای هتل اسپیناس را می خواهند بشکند و جمعیتی که مانند ارتش مردگان بازی تاج و تخت در حال بالا رفتن از دیواره های تپه ای هستند که هتل اسپیناس بر فرازش قرار دارد. انگار زندگان نیستند، مردگانیند که به فرمان ساحری به حرکت درآمده اند. نمی دانم چرا فکر کردم رونالدو از این سفر زنده برنمی گردد. هر چه باشد رونالدوست نه جان اسنو.
ایران است، کشوری که مردمش مدعی ۲۵۰۰ سال تاریخ و تمدن و شکوه تمدن هخامنشی و جلال ایران صفوی هستند. ایران است، کشوری که مردم وقتی به همسایگان نگاه می کنند جز تحقیر بر زبان نمی آورند. ایران است که روشنفکرانش صفحه ها در تمسخر تمدن بزرگ محمدرضا شاه پهلوی نوشته اند. ایران است، سرزمینی که روشنفکر یا واعظی تلاشهای حکومت پهلوی و برخی مدیران بعد از انقلاب را برای پیوستن به روند جهانی توسعه تایید نکرده است. ایران است، جایی که حتی مردمش هنوز نمی دانند در مختصات توسعه و مراحلش به کجا رسیده بودند و الان کجایند. ایران است، ایران ۱۴۰۲ نه فرهنگی مانده نه انسانیتی در کار است.
یکسال و یک روز از کشتن مهسا امینی می گذرد و سالگرد جوانان برومند دیگر نزدیک می شود. و باید در آینه تصاویر نگاه کرد و پذیرفت ایران امروز نه وارث ۲۵۰۰ سال تمدن بلکه کشوریست اسیر چالشهای بسیار و در یک قدمی آفریقایی شدن. این ما هستیم و این تنها ما هستیم که می توانیم کاری کنیم.
سه تصویر مانده اند و هر سه تلخند. بعضی خاموشند چون خود را مسئول نمی بینند، برخی ساکتند چون در خود توان تغییر را نمی یابند ولی همه خموشان امروز شریک سقوط کشوری هستند که روزی ستاره منطقه و الهام بخش حکومتها بود.

بیان دیدگاه