واکنش مثبتی که منفی بنظر می آید

چرا فکر نمی کنم واکنش بازار ارز منفی بوده است.

در ابتدای هفته در یادداشتی برای روزنامه دنیای اقتصاد از سه سناریوی محتمل برای بازار ارز نوشتم. حالا بعد از سخنرانی رییس جمهور، آقای روحانی، در مجمع عمومی سالانه سازمان ملل متحد بنظر می رسد بازار پذیرفته است که لغو تحریمها یک شبه میسر نیست. امروز نرخ برابری دلار در برابر ریال افزایش پیدا کرد و دوباره از مرز سه هزار تومان گذشت. همزمان با واکنش بازار ارز قیمت طلا هم افزایش پیدا کرد و به نقطه تعادلی قبل از سفر رییس جمهور به نیویورک بازگشت. برخی از کارشناسان از این واکنش بازار بعنوان واکنش منفی به تحولات اخیر یادآوری می کنند. بنظرم این واکنش بهیچوجه منفی نبوده است. واکنش بازارها را با حجم مبادلات و معاملات اندازه می گیرند و نه قیمت.

بازار ارز و طلا  در ایران قبل از سفر رییس جمهور به نیویورک در تعادل قرار داشت و این تعادل منعکس کننده واقعیتهای اقتصادی و سیاسی کشور بود. در این قیمتهای تعادلی هزینه های ناشی از تحریمها لحاظ شده بود و مبادلات ارزی و داد و ستد طلا در بازار ادامه داشت. سفر رییس جمهور به نیویورک باعث شد تا بسیاری به گمانه زنی روی بیاورند و فرض کنند که در صورت رویدادن برخی اتفاقات قیمت ارز ناگهان کاهش پیدا خواهد کرد. با وجود آنکه تجربه بازار ارز بعد از پذیرش آتش بس بین ایران و عراق هنوز در ذهنها تازه است بسیاری باور کردند که این تغییر می تواند دائمی باشد.  متاسفانه از حجم  ارز مبادله باشه در بازار آزاد رقم دقیقی در دست نیست. اما بر اساس گفتگوهایی که با فعالان اقتصادی داشته ام بنظر نمی رسد حجم زیادی از ارز در هفته گذشته مبادله شده باشد. انتظار رویدادهای سترگ در نیویورک باعث نشد تا کسی به فروش حجم زیادی از ارز دست بزنند. بلکه کسانی که به ریال احتیاج داشتند مبالغی اندکی از ارزهای خارجی را در بازار ارز به ریال تبدیل کردند. در واقع کاهش قیمت ارز بیشتر به دلیل کاهش تقاضا برای خرید بدلیل افزایش عدم قطعیت در بازار بوده است. بازار ارز در هفته ای که به پایان می رسد کساد بوده است.

روز بعد از سخنرانی دکتر روحانی در نیویورک این عدم قطعیت در بازار کاهش پیدا کرده است و بازار ارز دوباره به جنب و جوش افتاده است. خوش بینی دیپلماتیک هنوز وجود دارد و قویتر هم شده است اما انتظارات از آینده اقتصادی کشور هم واقعی شده است. کسی دیگر انتظار ندارد تحریمها یک شبه رفع شوند تا به آنی هزینه مبادلات تجاری و معاملات کاهش پیدا کند. از سوی دیگر بانک مرکزی به درستی اعلام کرد که تصمیمی برای تغییر نرخ برابری ارزهای خارجی و ریال ندارد. بعد از تحمل آثار تورمی کاهش ارزش پول ملی وقت بهره وری از مزیت اقتصادی که این رویداد در عرصه صادرات به تولیدکنندگان داخلی می دهد فرارسیده است. باعث تاسف است که تنها به افزایش قیمت دلار در بازار توجه می شود و حجم مبادلات و تعداد آنها در نظر گرفته نمی شود. حتی در بازار بورس شاخص سهام ترکیبی از قیمت سهام و حجم مبادلات است. افزایش شاخص سهام به معنای افزایش ارزش مبادلات است که معمولا یعنی افزایش حجم سهام مبادله شده و بهای سهام. این افزایش شاخص است که  از آن بعنوان واکنش مثبت یاد می شود. در بازار ارز قیمت ارز به تنهایی نشاندهنده حجم مبادلات نیست. اگر شاخصی مشابه شاخص بازار سهام برای بازار ارز وجود می داشت چه بسا نشان می داد که در این هفته واکنش بازار در ابتدا منفی بوده است و فردای روز سخنرانی مثبت شده است.  اشاره به این تغییر بعنوان واکنش منفی تقویت باورهای نادرست اقتصادیست که باعث مخدوش شدن رفتار مصرف کننده می شود. درباره رویدادهای اقتصادی با منطق اقتصادی صحبت کنیم.

مصر، ایران و تضاد دو تصویر

تصویر اول: میدان تحریر، قاهره، مصر، 2011، در گوشه ای که دیوارهای چند پارچه کشیده شده هستند در وسط جمعیت چند جوان در حال کارکردن با لپ تاپهایشان هستند. یکی از دختران لباس بلندی پوشیده است و محجبه است. دنیا به مصر و تحریر نگاه می کند. همه جا همه می گویند: «مصر رهبر جهان عرب است. اگر اینجا دمکراسی پا بگیرد از اقیانوس اطلس تا اقیانوس هند کشورهای عرب و مسلمان به مردم سالاری روی خواهند آورد».

تصویر دوم: قاهره، 2013، بر روی پلی اتوبوسی در حال سوختن است، زمین را سنگها و پاره سنگها و لکه های خون پوشانده اند.

بهار عربی که در تونس شکوفه زد این هفته در مصر خزان شد. صدها نفر از هواداران مرسی رییس جمهور منتخب مصر که در پی کودتای ارتش در بازداشت است کشته شده اند. یادداشتهای خبرنگاران از قاهره شباهت عجیبی به نوشته های کسانی دارد که رویدادهای سایگون وجنگ ویتنام را دنبال می کردند: خون و مرگ. دو طرف در حال کشتن یکدیگرند اولین قربانی اولین گلوله مانند همیشه دمکراسی و همزیستی مسالمت آمیز بوده است. خوشبینی همه به بدبینی تبدیل شده است «با شکست دمکراسی و کودتا در مصر باید منتظر شکست فرآیند دمکراسی در کشورهای اسلامی باشیم. کشورهای عربی به مصر بعنوان ام القرای خود نگاه می کنند و این رویدادها همه آنها را دلسرد می کند». در خیابانهای قاهره و بیمارستانهایش اجساد قربانیان را به سرعت در کفنهای سفید می پیچند تا دفن کنند. ایرانیان نظاره گر این رویدادها هستند و واکنشهایشان در خور توجه است. رویدادهای مصر انگار بازتاب چالشیست که تفاوت باورها و سبکهای زندگی در همه کشورهای خاورمیانه ایجاد کرده است. تاسف و خطر در این واقعیت است که این تفاوتها یک گسل اجتماعی را شکل داده اند که حاکم بر طرز تفکر اندیشمندان و ناظران هر دو طرف شده است و رویدادهای پیرامونشان را تنها از منظر این تفاوتها تحلیل می کنند. نگاهی به ابراز نظرهای ایرانیان و فارسی زبانان در شبکه های اجتماعی و وبلاگها هر دوستدار تحولات مسالمت آمیز و بدون خونریزی را نگران می کند.

یک گروه از زاویه استقلال ملی و دینمداری و مخالفت با استعمار به این رویدادها نگاه کرده اند. برای این گروه این رویدادها در درجه اول نشاندهنده این است که سکولارهای آزادیخواه نه بدنبال دمکراسی بلکه بدنبال قدرت هستند. و در این تلاش سکولارها همان اصولی را زیرپا گذاشته اند که اساس و پایه دمکراسی هستند. در یادداشتهایشان این دسته با اشاره به تانک سواری سکولارهای مصری آنها را مسوول رویدادهای اخیر می دانند و نتیجه می گیرند که سودای قدرت رویای اصلی سکولارهای ایرانی هم هست. رویدادهای مصری مهمات این گروه در حمله به سکولارهای وطنی شده است. در درجه دوم حوادث هفته گذشته در مصر برای این گروه تایید مجدد این باور است که حمایت آمریکا و کشورهای اروپایی از دمکراسی در خاورمیانه و کشورهای اسلامی صوری است. این گروه اشاره می کنند که آمریکا وقتی دید اوضاع دست مردم مصر افتاده است و آنها، به زعم برخی مطابق باورهای اسلامیشان، اخوان المسلمین را به مسند قدرت نشانده اند وارد میدان شد تا با کارشکنی در فرآیند گذار به دمکراسی در مصر کودتا را اجتناب ناپذیر کند. این گروه مقاومت اخوان المسلمین را تحسین می کند و کودتای ارتش را محکوم می کند و هشدار می دهد که مردم ایران دل به حمایت کشورهای غربی از روند مردم سالاری در ایران نبندند.

اگر نظرات این گروه در روش تحلیل و جهانبینی تازگی ندارد، نظرات برخی از ناظران سکولار تکان دهنده است. فردی در وبلاگش اقدامات ارتش مصر را تبریک گفته است. دیگری با نگاه به تاریخ ایران پرسیده است که چرا ارتش ایران در سال 57 در خیابانهای تهران از کشته پشته نساخت. اگر گروه قبلی از دید دینمداری و مخالفت با استعمار به این رویدادها نگاه می کند، این گروه به بهانه پیشرفت و با انتقاد از نقش مذهب در تحولات سیاسی انگار چنین رویدادهایی را لازم هم می داند. برای این گروه منتخب بودن مرسی و پیروزهای انتخاباتی اخوان المسلمین محلی از اعراب ندارد و تنها این نکته مهم است که رییس جمهور منتخب و حزب سیاسیش نمایندگان یک باور بوده اند. باوری که ایشان خود را مخالف آن می دانند و موظف به مبارزه با آن. در این دیدگاه رویدادهای مصر حوادث اجتناب ناپذیریست که تنها در هنگام جنگ روی می دهند و نمی توان آنها در چهارچوب تحولات اجتماعی دید و با ارزشهای انسانی محک زد. این گروه از حمله به کلیساها بیشتر می گوید تا خونی که مسجدهای مصر را رنگین کرده است.

در تحلیل گروه اول جای نقش عوامل اجتماعی و اقتصادی جامعه مصر خالیست. انگار آنها که سبک زندگی خود را در خطر می دیدند تمایلی به جایگزین کردن مرسی نداشته اند و تنها در شرایطی موفق می شدند که آمریکا به آنها چراغ سبز می داد. در قضاوت گروه دوم ارزشهای انسانی وجود ندارند تا اعمال شوند. در تحلیل هر دو گروه جای یک مفهوم خالیست و آن مفهوم همزیستی مسالمت آمیز است. دمکراسی فقط بر انتخابات استوار نیست بلکه شامل حکومت قانون و همزیستی مسالمت آمیز گروههای مختلف اجتماعی هم هست. تضاد این دو گروه، که البته شامل همه جامعه نمی شوند، در نوع نگاه است و نه در نوع برداشتشان از قدرت. هر دو گروه به «بایدها» می اندیشند. اگر حق با ایشان باشد، که بنظرشان هست، آنگاه اطاعت یک باید است و اطاعت نکردن مذموم. اینکه افراد و گروههای مختلف و متفاوت در کنار یکدیگر زندگی کنند و سبک زندگیشان و سلایق و منافعشان محترم شمرده شود چندان مهم نیست. واقعیت اینجاست که مردمی هستند که صادقانه به گروههای اسلامی یا اسلامگرا رای بدهند، آیا باورهای سیاسی این گروهها می تواند باعث بی اعتباری رای این مردم باشد؟ یا رای بواسطه اینکه نشاندهنده انتخاب فرد است باید محترم و معتبر باشد؟ فراموش نکنیم حکومتهایی که بخشی از جامعه را از قدرت طرد می کنند نمی توانند دمکراتیک باشند و دمکراسی هیچوقت از لوله تفنگ جوانه نزده است. مرسی به هرحال منتخب مردم مصر در اولین انتخابات آزاد این کشور بود.

با شرح دو تصویر این یادداشت را شروع کردم، با شرح دو تصویر آنرا به پایان می برم.

تصویر اول، 15 آگوست 2013، تهران: صندوقهای سفید رنگ رای اعتماد به وزرای کابینه حسن روحانی را پشت سر رییس مجلس ایران چیده اند و او در حال خواندن آراست.

تصویر دوم، 15 آگوست 2013، قاهره: ردیف ردیف اجساد پیچیده شده در کفنهای سفید رنگ در یکی از سردخانه های قاهره و چند نفری که در حال جابجا کردن آنها هستند.

…. شانزده سال پیش یک خبرنگار غربی که هم تهران را دیده بود و هم قاهره را نوشت «ترافیک هر دو شهر وحشتناک است. ولی در تهران ترافیک حتی اگر بند بیاید رو بجلوست و بجایی می رسی. اما در قاهره فقط دور خودت می چرخی و هرازگاهی شاهد رانندگانی هستی که از کلافگی از ماشین پیاده می شوند تا با هم کتک کاری کنند». شاید راه رو بجلو راهی است که از صندوقهای سفید می گذرد نه از کفنهای سفید.

ما قربانی نیستیم!

در ایالات متحده آمریکا آفریقاییهای بی شماری زندگی می کنند که از جای جای این قاره پهناور به این کشور مهاجرت کرده اند.  تیرگی رنگ پوست و برخی شباهتهای ظاهری باعث شده است تا خیلیها نتوانند تفاوتی بین مهاجران قاره سیاه قائل شوند. انگار ملیت این مهاجران در سیاهی پوستشان ناپدید شده است. گاهی گروهی را می شود از روی پوشش و لباسهای محلیشان تشخیص داد، مثل مهاجران سومالیایی، یا با دقت در لهجه شان فهمید که از یکی از مستعمرات سابق بریتانیا یا فرانسه آمده اند. با این حال یک گروه هستند که همیشه قابل تشخیص هستند، بی آنکه لهجه داشته باشند و یا لباسهای محلیشان را بپوشند: اتیوپیاییها. به دو دلیل اول برازندگی در ظاهر و دوم نوع برخورد. من هنوز یک مرد یا زن اتیوپیایی ندیده ام که موقع صحبت سرش خم باشد. بر عکس بسیاری در موقع صحبت سرشان را راست می کنند و با متانت و یکجور بزرگ منشی در چشم طرف مقابلشان نگاه می کنند.

وقتی در بانک جهانی کارآموز بودم در قهوه خانه کوچکی قهوه می خوردم که  در گوشه خیابان و کنار ساختمان بود و یک خانم میانسال اتیوپیایی آنرا اداره می کرد. وقتی دلیل این نوع رفتار را پرسیدم. به من گفت وقتی ایتالیاییها اتیوپی را اشغال کردند، مردم اتیوپی برای اینکه نشان بدهند که گرچه اشغال شده اند اما شکست نخورده اند تصمیم گرفتند هیچوقت به یک اروپایی یا ایتالیایی با سر خمیده نگاه نکنند. » ما می خواستیم آنها به چشمان ما نگاه کنند و ببینند که ما هرگز شکست نخورده ایم و روح ما تسخیر ناپذیر است». راست و دروغ داستان پای راویش، ولی از آن موقع این داستان با من ماند. مردمانی بوده اند که اشغال شده اند ولی شکست نخورده اند. یک چیزهایی در این داستان شبیه تاریخ ایران بود، مردمی که همیشه اشغالگرانشان را متحول کرده اند.

حالا چرا یاد این ماجرا افتادم؟

تا بحال این متنها را دیده اید «من ایرانی نیستم چون….» یا یادداشتهایی که ریشه تمام مشکلات را در اتفاقات هزار و چهارصد سال پیش می بینند و می دانند؟ ترسناک اینجاست که آدمهایی از این حرفها دفاع می کنند  که تحصیلکرده هستند و می توانند در این زمینه مطالعه کنند و درکی داشته باشند. با اینحال بر حرفهایی تاکید می کنند که نه سندیت تاریخی دارند و نه کاربردی در گفتمان امروزی جامعه. شاید تنها دلیل برای زدن این حرفها ناتوانی گویندگان و ضعفشان باشد. هر چه باشد لذتیست در قربانی بودن. قربانی نیازی به احساس مسوولیت ندارد. قربانی از گذشته درخشانی می آید که تنها در ذهن او وجود دارد. قربانی قرار نیست ایرادی داشته باشد یا اشکالی متوجه اش باشد. قربانی کاملترین موجود است چون همه چیز تقصیر دیگران بوده است. چندین سال پیش دانشجویی تازه از راه رسیده داشت برایم نطق می کرد که اگر یزد را دیده بودم می فهمیدم » ما چه بودیم و چه شدیم» وقتی از او پرسیدم که آیا هیچوقت اوستا را خوانده است یا نگاهی به تاریخ ساسانیان انداخته است جواب داد «نه، ولی معلوم بود که ما چه ملتی بودیم!» اصلا از یادآوری این نکته خوشش نیامد که در این چهارده قرنی که گذشته اقوام ساکن فلات ایران بیشتر از چند بار عوض شده اند. و شاید قطره ای از خون ایرانیان قبل از اسلام در رگهای ما جاری نباشد (لطفا رگ غیرتتان بیرون نزد، گفتم شاید!)  انگار مخاطبم شاهزاده ای  ساسانی بود که  روزی در کاخهای شوش و تیسفون زندگی می کرده است.

چرا بعضیها هنوز دوست دارند خود را قربانی اتفاقاتی بدانند که قرنها از وقوع آنها می گذرد؟ طنز آمیز اینجاست که اگر همه معایب و دشواریهای فعلی را تقصیر تمام حوادث گذشته، اقوام اشغالگر، همسایگان و غیره بدانیم، در نهایت این ما هستیم که باید تغییر کنیم تا در وضعیتمان تغییری پیش بیاید.   حرف بزرگمردی سالهاست که با من است «اگر ایران بد است، بدی ماست و اگر خوب است خوبی ما، ما شریک همه زیبایها و همه زشتیهایش هستیم» چرا ما از واقعیت امروزمان به توهم یک گذشته پرشکوه پناه می بریم که درباره آن چیزی هم نمی دانیم؟ هنریست البته احساس بزرگی کردن بواسطه کارهای اقوامی که صدها سال پیش شکوهی از خود به یادگار گذاشته اند. چون در این احساس غرور نه اصالتیست که متکی به رنج باشد و نه نجابتی که از دستاوردهای امروزین آمده باشد. شاید بد نباشد یکبار هم ما سرمان را بالا بگیریم و چشم درچشم تاریخمان نگاه کنیم.  تا بداند که ما هنوز تسخیر نشده ایم. تا بداند ما قربانی نیستیم.  تا بداند که ما درسهایش را می خواهیم و از شکوه گذشتگان بی نیازیم.

وب‌نوشت روی WordPress.com. قالب Baskerville 2 از Anders Noren.

بالا ↑

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: