برای جاودانگان #پرواز۷۵۲

یکسال طول کشیده است تا بتوانم درباره آن روز بنویسم و هنوز باورم نمی شوم آن روز را بعنوان یک ملت تجربه کردیم. رویدادهایی هستند که آدم را تغییر می دهند. مثل سیلی که به صورت طفل بیگناهی می خورد و معصومیتش را برای همیشه نابود می کند تا درد را در این دنیا بشناسد و برای اولین بار در ذهنش یک سوال بزرگ شکل بگیرد:‌ چرا. هر ملتی هنوز معصوم است وقتی به سراغ باورهایش به انسانیت می رود. وقتی به شادی دو جوان تازه به هم رسیده فکر می کند٬ وقتی به پدری سر می زند که منتظر رسیدن همسر و دخترش ساعت شماری می کند٬ وقتی لبخند مادری را می بیند که به قامت دختر نوعروسش می نگرد. یک سال پیش ما هنوز یک ملت معصوم بودیم. آن معصومیت با دو شلیک٬ دو تیر٬ دو انفجار پایان یافت.
سریال تاج در حال پخش است٬فصل سوم قسمت پنجم٬ و دارم خبر می خوانم. چارلز دنس که نقش لرد مونت باتن٬ دایی شاهزاده فیلیپ و آخرین نائب السلطنه هند٬ را بازی می کرد در حال سخنرانی برای انجمن کهنه سربازان برمه است و می گوید : «اگر تنها افتخار موجود برای این مردم افتخارات نظامی گذشته است٬ بگذارید آنها را بخاطر بیاوریم» و بعد دکلمه شعری از کپلینگ را شروع می کند.

برگرد ای سرباز بریتانیایی برگرد
… به من ملحق می شوید؟‌
حضار: بله
مرا بفرستید به جایی در شرق سوئز
جایی که بهترین مانند بدترین است
ده فرمانی نیست و مرد می تواند بپاخیزد

روزهای پر التهابی هستند. فرمانده کل نیروهای مسلح ایالات متحده دستور شلیک به یک سردار ایرانی را در بغداد داده است. ایران در پاسخ به پایگاهی در عراق شلیک کرده است. جنگ واژه ایست که از ذهن همه با سایه های شوم نابودی و ویرانی می گذرد. هوا سنگین است و نگرانی موجیست که از دل همه می گذرد. انگار خدایان هنوز تشنه اند. قربانی می خواهند. و بعد توئیتی می بینم درباره سقوط احتمالی یک هواپیمای اوکراینی در تهران. اول نمی فهممش٬‌ ٬ دوباره می خوانمش و فکرم می رود به فرودگاه امام. جایی که این روزها بسیاری در حال خداحافظی گفتن به عزیزانشان هستند. چشمها از شادی دیدار مجدد خانواده برق می زنند و از غصه جدایی دوباره نمناک هستند. مادرانی که فرزندانشان را در آغوش می گیرند و برایشان سفر خوشی آرزو می کنند. دوستانی که به خودشان می گویند «دوباره برمی گردد٬ غصه نخور» و دلقک بازی در می آورند تا همه را بخندانند. فکرها به اضافه بار است٬ به تاخیر٬ به سرما٬ به رسیدن٬ به کارهای بر زمین مانده و آرزوی بازگشت هر چه سریعتر. برای مسافر ایرانی فرودگاه امام لازم نیست زیبا باشد. همینکه ایران است زیباست. …. و حالا سیلی می خوریم٬ سیلی می خورند٬ سیلی می زنند. از یک رویای شیرین با درد جدایی با گنگی سوال بیدار می شویم.

ناقوسهای معابد ما را فرا می خوانند
و آنجا خواهم بود کنار معبد قدیمی
خیره به دریا از سر بیخیالی
در جاده مندلی

اول نمی فهمم چه شده است. هواپیمای دیگری سقوط کرده است. به همه دلایل معمول سقوط فکر می کنم: یخ زدگی بالها٬ اشکال در موتورها در هنگام برخاستن٬ تصادم با هواپیمایی دیگر…. شرکت هواپیمایی اوکراین را نمی شناسم٬ هواپیما بوئینگ ۷۳۷ است و نو و سرحال. یعنی چه شده است. اولین ساعتها می گذرد کسی نمی خواهد آن سوال را بپرسد ولی چرا هواپیما در شب شلیک موشک به الاسد اجازه برخاستن گرفته است؟ مثل این است که روز فتح خرمشهر یک اتوبوس جهانگردی بفرستند بین خطوط ایران و عراق. کسی زنگ می زند٬ مصاحبه می خواهد. سانحه دیده می داند که اولین ساعتها چقدر پر از حدس و گمان است. عذر می خواهم قطع می کنم. و بعد از ذهنم می گذرد بعد از همه سالهای جنگ و بعد از همه سوانحی که دیده ام و یا درباره اش خوانده ام «نکند یکی شلیک کرده؟». اینطور نیست نمی تواند باشد و نباید باشد. جان انسانها عزیز است. خنده نوعروسان عزیز است٬ شادی وصل و امید دیدار عزیز است.

در راه مندلی
آنجا که ناوگان کهنسال لنگر انداخته
با مجروحان و بیماران زیر عرشه
ما به مندلی می رویم

ساعتهای بعد می گذرند و تلفنها زنگ می خورند. آدمها جاودانه شده اند. فیلمهای لحظه اصابت٬ لحظه برخورد به زمین٬ تکه های بدنهایی که به اطراف پرت می شوند و بعد درختانی که از شاخه هایشان بقایای این پرندگان بی گناه آویخته است. دنیای امواج و رادارها و سیگنالهاست. دیگر همه دارند به همه گوش می دهند. اول انکار است و همه انکار می کنند. و بعد ۲۴ ساعت بعد تایید می شود که بلی موشکها شلیک شده اند. برای دفاع از ایران٬ از بیت٬ از ….. و بعد فقط درد می ماند. درد بی کسی٬ درد سیلی خوردن از مدعی٬ از کسانیکه باید محافظ می بودند و پاسدار امنیت و خود رویای شیرین امنیت را برای همیشه از بین برده اند. نمی شود واژه ها را تلطیف کرد٬ نمی شود توجیه کرد٬ نمی شود مالک درد مردم شد. نمی شود واقعا نمی شود. ترکشهای آن دو موشک به قلب میلیونها ایرانی اصابت کرد و عزادارشان کرد. جای آن ترکشها می ماند٬ عزاست و عزادار می مانند. پرسشها همچنان بی پاسخ و همچنان همه در حال سوال پرسیدن. واقعا چرا؟‌ واقعیت می تواند ساده باشد٬ می تواند جانگداز باشد و می تواند خام و بی تجربه باشد. ولی همین واقعیت هم دریغ شده است و فقط توجیه می شود. و درد٬ درد باقی می ماند. جای سیلی می ماند و بخش دیگری از معصومیت مردم ایرانشهر برای همیشه خاکستر می شود.

ما به مندلی می رویم
جایی که ماهیها پرواز می کنند
و آفتاب مثل آذرخش طلوع می کند
از چین
آن سوی خلیج
…..

یک سال گذشته است. در تقویم غم یک سال ساعتی بیش نیست. این عزا را پایانی نیست. شمعی باید روشن کرد.

1 دیدگاه برای «برای جاودانگان #پرواز۷۵۲»

مال خودتان را بیفزایید

  1. جناب دکتر.مایلم بدانم ایاازنطرحضرتعالی تفاوتی بین حادثه شلیک ناوامریکا به هواپیمای مسافربری درخلیج وهواپیمای اوکراین درتهران وجوددارد؟باتشکر

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

وب‌نوشت روی WordPress.com. قالب Baskerville 2 از Anders Noren.

بالا ↑

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: