روزانه

خوب این داستان را می شود عاطفی نوشت یا می شود مثل یکی از این ماجراهای «اون می دونست ولی تسلیم نشد» تعریفش کرد. اول اسم شخصیت اول:  لورا و دوم اسم شخصیت دوم:‌ یکی از همکاران. نمی دونم لورا را چطور معرفی کنم که مختصات اجتماعی و اقتصادی نقطه آغاز حرکتش را به درستی نشان داده باشم  (یکی از آن کارهای سخت در نوشتن از یک جامعه دیگر تعریف شاخصهاییست که در هر دو طرف اقیانوس فهمیده بشوند). این برای شروع چطور است؟‌ هم پدر و هم مادرش به زندان افتادند٬ خودش بعنوان یک عضو قبیله سرخپوستی چیکاسو در منطقه اونها بین تگراس و اوکلاهما بزرگ شده است و از ۱۶ سالگی خرج خودش را با کارکردن در داروخانه و فروشگاه درآورده است. ضمن اینکه می خواسته  خرج آب و برق خونه شون رو بده و محل زندگیش رو از دست نده. بعد که از دبیرستان فارغ التحصیل می شود هنوز رکود در بازارهای کار برقرار است و نمی داند چطور کار پیدا کند. فکر می کند که کار در بهداشت و درمان می تونه مسیر شغلی خوبی باشه. می ره که تکنسین دستگاههای تنفسی بشود و بعد به مدیریت پول و کلا مدیریت علاقمند می شود. از دانشگاه ایالتی می آید دانشگاه سنت ادوارد. اینجا سر یکی از کلاسها یکی از استادها به تعداد کم پزشکان در آفریقا اشاره می کند و اینکه برای هر ۱۰ هزا نفر در بعضی از کشورها فقط دو پزشک وجود دارد. در نتیجه باید روشی پیدا کرد که خیلی فرآیندهای اضافی را حذف کنه و بهره وری پزشکان را بالا ببرد. لورا که در منطقه حفاظت شده سرخپوستها بزرگ شده می دونه که این مشکل فقط منحصر به آفریقا نیست. در نتیجه پیشنهاد می کنه که یک اپلیکیشن برای کمک به ارائه و دریافت خدمات پزشکی برای اقلیتها٬ شهرها  فقیر و کم درآمد و کشورهای در حال توسعه بسازه. اینجا استادش به کمکش می آید و نقش مربی و مشاور را بعهده می گیره. دور اول طراحی و برنامه ریزی انجام می شه. ایده لورا برای سرمایه گذارها جالبه ولی خودش خیلی خودش را باور ندارد. با اینحال وقتی که فرصتی پیش می آید که در رقابت کارآفرینی دانشگاه ام آی تی شرکت کند بدون گفتن به استادش در آن شرکت می کنه و انتخاب می شه. حالا این ماه دارد می رود استرالیا یک اردوی کارآفرینی٬ برای این سفر ۶ هزار دلار لازم داشت. اینجا بخش جالب داستان است. خوب دانشگاه چنین پولی ندارد که به او بدهد٬ هیچ دانشگاهی ندارد٬ خودش هم این پول را نداشت. ولی با استفاده از اینترنت و صفحه های جذب سرمایه Fundraising  اعلام می کند که عازم این  سفر است. خیلی از آدمهایی که اصلا نمی شناختنش بهش کمک کردند و در نهایت به این اردو رفت. حقیقتش را بخواهید در حالت عادی آینده لورا می توانست یک دختر معتاد در این سن باشد ولی در عوض کسی که هنوز ۲۵ سالش نشده می تواند به زودی یک محصول جدید و موثر را به بازار عرضه کند.

درباره تسهیلات و امکانات: همه چیز تقریبا رقابتیست و معمولا تسهیلات بطور خودکار به کسی تعلق نمی گیرد. نوشتن پیشنهاد داشتن پروژه مورد تایید مجامع علمی و تعریف کارهای تاثیرگذار و بعد نشان دادن میزان تاثیر پروژه ها در تعیین تخصیص منابع مهم هستند. این منابع نیستند که خلاقیت را ایجاب می کنند٬ محدودیت منابع است که کارآفرین را به نوآوری می کشاند.

بیان دیدگاه

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com.

بالا ↑