امروز روز عید میلاد پیامبر صلح و دوستی است. پس چه خوب و فرخنده که برای دفاع از صلح و دوستی بنویسم. شادی این روزها را نامه ای ابلهانه و خائنانه تلخ کرده است که سی نفر آن را خطاب به رئیس جمهور منتخب ایالات متحده نوشته اند. درآن کشور ایران را مسوول رویدادهایی دانسته اند که به گفته دوست و دشمن ربطی به ایران ندارد و از او خواسته اند سیاسی را اتخاذ کند که قربانی اصلیش به شهادت تحریمهای اخیر و تاریخ و همه کارشناسان مردم بیگناه و عادی ایران بوده اند. سخت نیست که نوشتن چنین نامه ای را خائنانه خواند و آنرا برخاسته از کینه توزی این افراد و ضعفشان در رسیدن به اهداف سیاسیشان دانست.ایشان فراموش کرده اند که نمی شود بدون دوست داشتن ایران خواستار تغییری مثبت در آن بود. کینه هایشان را به جوهر آلوده کرده اند تا دوباره بهانه ای باشند در دست بیگانگان برای صدمه زدن به کشور و ملت ایران.
یاد بخشی از تاریخ جنگ جهانی دوم افتادم. همانطور که می دانید در سال اول جنگ٬ بهار ۱۹۴۰ ٬ ارتش آلمان نازی فرانسه را شکست داد و تقریبا دو پنجم این کشور را به همراه همه بنادرش به تصرف خود درآورد. در بخش باقیمانده حکومت ویشی تاسیس شد که جمهوری را ملغی کرد و با دیکتاتوری به همکاری با اشغالگران پرداخت. اینرا هم شاید بدانید که ژنرال دوگل قائم مقام وزارت دفاع دولت فرانسه و یکی از اولین طرفداران استفاده از لشگرهای زرهی در ارتش فرانسه به انگلستان گریخت و با تاسیس فرانسه آزاد اعلام کرد که آتش بس با آلمان را به رسمیت نمی شناسد و به جنگ با آلمان ادامه خواهد داد. در دنیای سیاست داخلی فرانسه دوگل فرد سنگین وزنی نبود و هم در ارتش و هم در دولت جمهوری آدمی منزوی و تنها به شمار می رفت. پس از آنکه بیشتر نظامیان فرانسوی مقیم انگلیس اعلام کردند می خواهند به فرانسه برگردند و مستعمرات فرانسه٬ غیر از کامرون و کنگوی فرانسه٬ از پیوستن به او سرپیچی کردند وجود سیاسی – نظامی دوگل کاملا وابسته به اهداف و برنامه های بریتانیای کبیر شد. بزرگی او در این است که به این ضرورت تسلیم نشد. او درباره این روزها می گوید «وظیفه من بود که فرانسه باشم».
او سرسختانه با برنامه های ضد فرانسوی چرچیل و بعدها روزولت مخالفت کرد. وقتی ارتشهای آمریکا و بریتانیا در نوامبر ۱۹۴۲ در عملیات مشعل بی خبر به مراکش و الجزایر٬ مستعمرات فرانسه در آفریقای شمالی٬ حمله کردند و حاکمیت فرانسه را نقض کردند٬ این عملیات را محکوم کرد. نقل است که به آجودانش گفت «آرزو می کنم ارتش ویشی همه شان را به دریا بریزد». با وجود آنکه ارتش آمریکا در این مستعمرات مستقر شده بود٬ تنها پس از آنکه دستگاهی برای حاکمیت فرانسه تاسیس شد٬ به الجزایر رفت. او باز می نویسد «من نمی توانستم بعنوان دست نشانده متفقین به خانه ام بازگردم و احترام فرانسویان را ازدست بدهم». اصرار او بر حاکمیت ملی فرانسه و اینکه او نماینده آن است بارها باعث قطع رابطه لندن و واشنگتن با او شد. روزولت از او همیشه به تمسخر یاد می کرد٬ چون درک نمی کرد آدمی چنین سبک وزن چطور می تواند این همه مساله ساز باشد.
با اینحال او در نهایت دولت موقت جمهوری فرانسه را در الجزایر و با نمایندگانی از مقاومت و نیروهای داخلی فرانسه تشکیل داد و برای همیشه از لندن رفت. وقتی برای خداحافظی به ملاقات آنتونی ایدن وزیرامور خارجه بریتانیا رفت. ایدن با لبخند به او گفت که چقدر چالشهایشان زیاد بوده است. دوگل پاسخ داد: «باید هم اینطور باشد٬ فرانسه کشوری بزرگ و یک قدرت جهانیست».
نمی دانم ولی دردآور است دیدن آدمهایی که بنام ایران می خواهند ایران را بفروشند. اینها را حتی وطندوست هم نمی شود دانست. وقتی تاریخ پر است از انسانهایی که با وجود ضعف و داشتن صدها بهانه فراموش نکرده اند که باید عزت کشورشان را حفظ کنند. هیچ ارزش و هیچ هدفی این کار را توجیه نمی کند. هیچکس اینجور بی هویتیش را امضا نمی کند.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟