یادداشتی که به بهانه انتخابات ایالات متحده آمریکا برای سرمقاله روزنامه تعادل روز سه شنبه نوشته ام.
روز سه شنبه است. در ایالات متحده امروز نه تعطیل است٬ نه قرار است تعطیل باشد. ولی با اینحال روز انتخابات است. مردم به پای صندوقهای رای می روند تا هم درباره رییس جمهوری نظام فدرالشان تصمیم بگیرند و هم درباره نمایندگان کنگره و سنا٬ اعضای شوراهای شهر و قضات و دادستانهای رای خود را به صندوق بیاندازند. علاوه بر این در شهرهای مختلف شهروندان درباره اینکه شهرداریهایشان مجاز به فروش اوراق قرضه جدید یا اختصاص بودجه به طرحهای عمرانی یا افزایش مالیات و عوارض هستند نیز رای می دهند.
شبکه های مختلف خبری به پوشش انتخابات خواهند پرداخت و رنگهای آبی و قرمز نقشه را خواهند پوشاند تا نشان بدهند کدام ایالت جمهوریخواه است و کدام دمکرات. با اینحال شکی نیست که چهارشنبه ریسک در اقتصاد جهان افزایش پیدا خواهد کرد و همه آماده دنیایی می شوند که در آن رویدادهای غیرقابل پیش بینی محتمل تر از امروز شده اند.
در یک سوی این رقابت مردی قرار دارد که در سومین ازدواجش است و از سه همسر مختلف پنج فرزند دارد. او ثروتش را بر ثروت پدری ساخته است و نمونه یک فعال اقتصادیست که با لاف و بلوف کار از پیش برده و می برد. اگر قانون فرصتی به او داده است تا عدالت را در نظر نگیرد او اینکار را کرده است. چه در سالهای دهه ۵۰ و ۶۰ خورشیدی که آقای ترامپ ملاک نیویورکی به مستاجر سیاهپوست خانه اجاره نمی داد٬ چه در دهه ۷۰ که از دادن مالیات فرار می کرد و چه در دهه ۸۰ که در برنامه های تلویزیونی ظاهر می شد در حالیکه دستمزد کارگران و پیمانکارانش را نداده بود و دم از کارآفرینی می زد.
آنچه که دونالد ترامپ را ترسناک می کند کیش شخصیت اوست. در کشوری که ابتکار فردی تبلیغ می شود٬ موفقیت فردی او نتیجه استعدادهای او دانسته می شود و نه بسترسازی انجام شده توسط قوانین و شرایط اقتصادی. برای همین است که ۳۷۰ اقتصاددان برجسته از جمله ۸ برنده جایزه نوبل در نامه ای یادآور شدند که او از شرایط اقتصادی چیزی نمی داند و حرف کارشناسان را جدی نمی گیرد. هنر آقای ترامپ این بوده است که در پایتخت اقتصاد ایالات متحده ملاک مختلفی داشته است. جایی که تقاضا برایش هرگز کاهش پیدا نکرده است٬بلکه بیشتر هم شده است. او در شهرهای مشابه نیویورک سرمایه گذاری می کند و تا بحال با بحران مواجه نشده است. حتی در بحران اقتصادی ۸ سال پیش که بازار مسکن فروپاشید٬ بازار مسکن در نیویورک دچار رکود نشد.
اقتصاد ایالات متحده و اقتصاد جهان نفس خود را در سینه حبس کرده اند تا ببینند آیا او برنده می شود؟ کسی که رفتار قابل پیش بینی ندارد و تا کنون هم نیروهای ناپایدار کننده زیادی را با عوامگرایی و سخنان نژادپرستانه آزاد کرده است تا ناپایداری و بی ثباتی به ارمغان بیاورند.
در سوی دیگر خانم هیلاری کلینتون است. زنی که متهم به غفلت در نگهداری ایمیلهایش بعنوان وزیر امورخارجه و پذیرش هدایای نقدی از دولتهای مختلف از طریق بنیادش در نیویورک است. با وجود آنکه بسیاری او را سمبل نظام سیاسی ایالات متحده و یک سیاستمداری حرفه ای می دانند٬ رفتار او قابل پیش بینی است و سیاستهایش اعلام شده. در صورت پیروزی او گرچه مخالفت راستگرایان افراطی طرفدار ترامپ ادامه پیدا خواهد کرد ولی بازارها می دانند او چکار خواهد کرد و اقتصاددانان و کارشناسان می دانند که حرفشان شنیده می شود.
گرچه بسیاری می گویند که هر دو در مقام رییس جمهور در چهارچوب نظام حکومتی ایالات متحده کار خواهند کرد٬ ولی این نکته را نباید فراموش کرد که اکنون دیگر بازارهای جهان می دانند که توده مردمی ناراضی در ایالات متحده شکل گرفته است که بیشتر شامل خانواده های سفیدپوست و متوسطیست که دیگر فقیر شمرده می شوند. ایشان عاجز از پذیرفتن اثر توزیع نابرابر درآمد٬ نظام ناکارآمد مالیاتی و سیاستهای اقتصادی که استهلاک زیرساختهای اقتصادی را به دنبال داشته اند٬ سیاهان و مهاجران را مقصر سقوط اقتصادی خود می دانند. ایشان باور دارند که موافقتنامه های تجارت جهانی را می شود لغو کرد و دیوارها و تعرفه های را به مرزهای ملی بازگرداند.
البته این ساده اندیشیست. ولی آقای ترامپ نشان داده است که این نارضایتی می توانند کورکورانه راه صعود سیاسی یک دلقک میلیاردر به قدرت را فراهم کند. و این واقعیت اقتصاد جهانی را ناپایدارتر کرده است. چهارشنبه روز متفاوتی خواهد بود.