این روزها تب انتخابات گرم است و انگار خیلیها که می شناختمشان می توانند در انتخاب اولین زن برای ریاست جمهوری ایالات متحده هم رای بدهند. حرفها یادم می اندازند که نگاهها خیلی عوض نشده است. اگر قبلا شکایت از پولدار بودن یک سیاستمدار ایرانی بود حالا شکایت از این است که چرا خانم کلینتون برای سخنرانی پول دریافت می کند. دوباره بعضیها دارند می گویند بالاخره قرار است کلینتون برنده باشد. بعضیها از پشت صفحه های مانیتور نظر می دهند که ترامپ برای ایران بهتر است. من دوست دارم بپرسم آیا یاد گرفته ایم که رای دادن یعنی چه؟
انتخابات دوره اول شورای شهر تهران بود. مردم به شوق آمده بودند که بالاخره اصل شوراها بعد از دو دهه قرار است عملی شود. خیلیها خودشان را نامزد کرده بودند. این صحنه در ذهنم حک شده است: شب انتخابات در میدان انقلاب ابتدای کارگر جنوبی مردی میان میانسالگی و پیری داشت تراکت پخش می کرد. خودش را نامزد کرده بود و به مردم درباره برنامه اش می گفت. بعضیها ازش داشتند می پرسیدند چکار خواهد کرد برای مسائل شهر. زمین و زمان پوشیده از پوسترهای تبلیغاتی بود. در کتاب تاریخ ایران یک فصل طلایی داشت شروع می شد. وقتی نتایج انتخابات در تهران اعلام شد٬ همه آدمهای پیروز چهره های برجسته اصلاحات بودند. نامهای عبدالله نوری٬ ابراهیم اصغرزاده٬ سعید حجاریان٬ جمیله کدیور و بقیه یا آدمهایی بودند که سابقه وزارت داشتند یا در توانایی کم از وزرا نبودند. برای طرفداران و هواداران جبهه اصلاح طلبی این نامها امید آینده بهتری را می داد. وقتی شورا شروع شد٬ آن امیدها خیلی زود مایوس شد. سیاست زدگی ها و سیاسی بازیها شورای شهر را فلج کرد و به تبع آن بخشی از زندگی اقتصادی در شهری که غلامحسین کرباسچی آماده خوداتکاییش کرده بود٬ فلج شد. باید سالها می گذشت و شهرداری مانند احمدی نژاد تجربه می شد تا مردم به قالیباف برسند و به بازگشت اصلاح طلبان به شورای شهر رضایت بدهند.
ولی فقط تقصیر سیاسیون جاه طلب نبود. ما هم بلد نبودیم رای بدهیم. شورای شهر قرار بود امورات شهر را بگذراند٬ قرار بود مالیات و عوارض نوسازی بگیرید و حقوق کارمند و رفتگر را بدهد. قرار نبود شق القمر کند٬ قرار نبود موج جدید اصلاح طلبی باشد٬ قرار نبود قبله آمال آدمهای هیجان زده باشد. از دوره اول که گذشت هم مردم تهران و هم مردم شهرهای کشور فهمیدند که شورای شهر قرار نیست سیاست زده باشد. انتخابها عقلانی تر شد. نامزدها مردمی تر و کاری تر شدند. حالا وقتی راجع به اعضای شوراهای شهر صحبت می شود٬ همه دنبال آن بانو یا مردی هستند که می داند شهرش به چه احتیاج دارد. آن آدمی که ورزشگاه می سازد٬ خیابانها را خط کشی می کند٬ با سلیقه شهر را می آراید و فضای شهری را مدیریت می کند.
باز چرخ دوران چرخید و به انتخابات ۱۳۸۴ رسید. اینبار انتخابات به دور دوم کشیده شد. دوباره حرفها شروع شد. «معلوم است که قرار است هاشمی باشد»٬ «چون قرار است هاشمی باشد به اون یکی رای می دهیم تا بدانند راضی نیستیم» و هزار حرف دیگر. آن شد که همه دیدند و درباره اش قلمفرساییها شد. عبدی نوشت که مردم از آقای هاشمی زده شده بودند٬که خیلی تعجبی نداشت٫ برای کسانی که دعواهای عبدی و فائزه هاشمی و رقابت مشارکت با کارگزاران را به خاطر داشتند. استدلال عبدی جدید نبود٬ نمکی بود بر زخمی که بر پیکر جامعه وارد شده بود. خیلیها هم نظرش را قبول کردند. بهتر بود قبول می کردند که مردم آقای هاشمی را نخواسته اند تا قبول کنند که هنوز نمی دانند رای دادن یعنی چه.
رای یعنی انتخاب یکی از گزینه های موجود برای تصدی یک مقام. ولی در عمل از رای برای اعلام موضع و نارضایتی٬ تاکید بر باورها و کارهای دیگری استفاده می شود که هیچ ربطی به انتخاب یک متصدی ندارد. وقتی به کسی رای داده می شود که شانس پیروزی ندارد٬ رای حرام شده است. شاید صاحب رای احساس رضایت کند که با انتخابش قرار نیست٬ سهمی در پیروزی نامزد داشته باشد ولی او با رای ندادن به رقیبی که شانس پیروزی دارد به پیروزی رقیب دیگر کمک کرده است. بارها از خودم پرسیده ام اگر آقای مهرعلیزاده در سال ۱۳۸۴ خودش را نامزد نکرده بود٬ تاریخ ایران در ۱۰ سال گذشته چطور نوشته می شد؟ ولی باید می پرسیدم چطور و چرا ۱٬۲۸۸٬۶۴۰ نفر به آدمی رای دادند که شانسی نداشت و در نهایت می توانست وزیر یا معاون رییس جمهور باشد؟ چطور او و پشتوانه اجتماعیش راه را برای ریاست جمهوری احمدی نژاد هموار کردند؟
حالا دوباره در آستانه یک انتخاب تاریخی دیگر وقتی همان حرفها را می شنوم٬ آن هم از دوستانی فرهیخته که دیگر دانشجویان پرشور سالهای ۷۰ نیستند٬ ناچار باید بپرسم آیا می دانید که رای دادن یعنی چه؟ جالب است که حتی کهنسالترین ملتها و تمدنها و تحصیلکرده ترین اقشار هم باید یاد بگیرند رای دادن یعنی و چگونه باید رای داد. این بار هم به روز انتخابات نزدیک می شویم. یک نامزد آماج حملات مختلف بوده و هست و از تبعیض نسبت به زنان رنج می برد. دیگری هر چه دلش می خواهد می گوید و کسی را غم نیست که او با این یاوه گوییهایش چگونه بزرگترین اقتصاد جهان و به تبع آن اقتصاد جهانی را دچار رکود خواهد کرد. یکی از روی اعلام موضع رای نمی دهد٬ یکی چون نمی تواند زنی را در این مسند ببیند٬ دیگری چون مخالف ثروت اندوزیست و آن یکی چون فکر می کند مهم نیست٬ ترامپ را کنترل خواهند کرد. آدم تازه می فهمد چرا هنوز آقای احمدی نژاد امیدوار یک دور دیگر ریاست جمهوری بود. او می داند که ما هنوز نمی دانیم رای دادن یعنی چه.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟