برای شماره 178 تجارت فردا نوشته ام و درباره مدیران است.
وقت آن رسیده است که از خوب بپرسیم آیا مدیران اجرایی دستگاههای اداری شایسته ترین افراد ممکن هستند یا کسانیکه که نقاط ضعفشان بهترین سیاستها را به زمینه سازان رکود و شکست اقتصادی تبدیل می کند.
هر فوتبالدوستی می داند مربی خوب بدون بازیکن خوب یک ایده پرداز جذاب است که تیمش همیشه شکست می خورد. بازیکن خوب بدون مربی خوب یک آدم تکرو و تلخکام است که نمی فهمد چرا علیرغم توانمندیهایش تیمش همیشه شکست می خورد و بقیه همیشه او را تنها می گذارند. در سیاستگذاری اقتصادی هم به سیاستگذار احتیاج است و هم به مدیر خوب. یکی مربیست و دیگری بازیکن. در چهارمین دهه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در کشور بنظر نمی رسد کمبود متخصص وجود داشته باشد. دانشگاههای مختلف در سراسر کشور به تربیت نیروی انسانی در سطوح مختلف مشغولند. بر خلاف دهه پنجاه خورشیدی داشتن مدرک کارشناسی دیگر امتیاز خاصی به شمار نمی آید. حالا همه یک یا دو مدرک کارشناسی ارشد دارند و شاید در جایی در حال تحصیل برای دریافت مدرک دکترا باشند. بنظر می رسد ایران کشوریست که در آن جوامع تخصصی نهادینه شده اند. با اینحال چرا در توسعه اقتصادی و اجرای سیاستهای اقتصادی کشور همچنان با چالشهای فراوانی روبروست؟
سنجش موفقیت هر برنامه ای بدون سنجش کارآیی سیاستها و کارآیی مدیران مامور احرای آن ممکن نیست. با توجه به فرآیند سیاستگذاری در کشور و حضور عوامل مختلف در تهیه و سنجش آن اجازه بدهید فرض کنیم سیاستها متعادل با شرایط و پتانسیلهای کشور تهیه می شوند. این برایند شرایط اقتصادی – اجتماعی کشور در اختیار مدیران برای اجرا قرار می گیرد. بنظر می رسد در حالیکه سیاستها معمولا مورد بررسی و دقت موشکافانه و نقد مطبوعاتی قرار می گیرند تواناییهای مدیران اجرایی کشور تا حد زیادی ناشناخته هستند.
اجرای موفقیت آمیز سیاستهای ابلاغ شده از سوی دولت همیشه در گرو تواناییهای مدیران میانی و مامور به اجرای این سیاستهاست. زمانیکه اجرای سیاستهای اقتصادی در عمل نتیجه دلخواه را به ارمغان نمی آورند باید از خود بپرسیم آیا عملکرد این مدیران بوده است که پیشفرضهای تهیه این سیاستها را نقض کرده اند؟ در موارد بسیاری پاسخ به این سوال مثبت است. در حالیکه دولتها و سیاستمداران مرکزنشین سیاستهایی را برای حداکثر سازی رفاه اجتماعی تدوین می کنند افق دید مدیران اجرایی میانی معمولا محدود به اداره، استان و یا حتی منطقه بومی خود می باشد. ایشان بر خلاف وزرا و نمایندگان مجلس انگیزه شخصی خاصی برای پیگیری مصرانه سیاستهای توسعه دولت ندارند.
یکی از دلایل موفقیت سیاستهای توسعه در کشور چین در نظر گرفتن همین نکته است. ژو لی-آن از دانشگاه پکن در سال 2007 پژوهش درباره نظام دیوانسالاری کشور چین و مسابقات منطقه ای و محلی برای ارتقای اداری کارمندان نشان داده است که چطور این سیستم پیشرفت کاری مقامات محلی را در گرو رشد اقتصادی منطقه شان قرار می دهد و مانند سیستم پاداش در شرکتهای خصوصی باعث تشویق مدیران به پویایی و خلاقیت در روند توسعه می شود. بدون چنین انگیزه هایی موفقیت سیاستهای توسعه در این کشور پهناور در هاله ای از ابهام قرار می داشت. در ایران نظامی برای ایجاد انگیزه در میان مدیران اجرایی برای موفقیت در اجرای سیاستها وجود ندارد.
بخشی از این خلا به دلیل پر رنگ بودن عوامل بیرونیست که از نظر بسیاری بار مسوولیت را از دوش مدیران اجرایی بر می دارد و بخشی دیگر بخاطر سیاست زده بودن کار در سطوح مختلف مدیریت دولتی می باشد. در گروه اول بسیاری به این نکته اشاره می کنند که شرایط پر تلاطم اقتصادی، تحریمهای اقتصادی، ابهام در اهداف برنامه های توسعه، محدودیتهای فرهنگی و چالشها اجتماعی موفقیت برای یک مدیر را ناممکن می سازند. بسیاری از مدیران آنقدر از شرایط بیرونی و محیطی اقتصاد سخن می گویند که از از سنجش و نقد عملکرد مدیریتی خود عاجز و ناتوان هستند. این در حالیست که بسیاری از مدیران موفق تاریخ در نتیجه چالشها تواناییهای خود را آشکار کرده اند و باعث حیرت همگان شده اند. برای گروهی از مدیران که شرایط محیطی را محکوم کننده می یابند وجود تحریمها یا تلاطم اقتصادی لازم است تا کاستیها و کمبودهای عملکرد مدیریتی ایشان را پنهان کند. در گروه دوم مدیران اجرایی تواناییها و مهارتهای تخصصی قربانی اولویتهای سیاسی می شوند. واقعیت اینجاست در کشوری مانند ایران با حجم نیروی انسانی تحصیلکرده و ماهر نباید در برخی مناصب مدیریتی شاهد افراد متوسط و بی تجربه باشیم، با اینحال تعهد به آرمانهای سیاسی یک گروه و وفاداری به منافع آن برای برخی از دولتمردان، بویژه در دولت گذشته، مهمتر از مهارتهای فنی بوده اند. ارتقای بی تناسب گروهی از سیاست زدگان در محیطهای کاری ضمن دلسرد کردن نیروهای کارشناسی به این باور دامن می زند که در شایسته سالاری ارتباطات و تعهد سیاسی به تواناییها و دانش تخصصی ارجحیت دارند.
ترکیب تاکید بر شرایط محیطی و ارتباطات سیاسی باعث شکل گیری گروهی از مدیران شده است که از یک سو دلیلی نمی بینند که کارنامه موفقی از خود ارائه کنند، چون نتیجه هر تلاشی محتوم به شکست است، و از سوی دیگر بدلیل ارتباطات سیاسی امنیت شغلی دارند. در واقع در میان مدیران اجرایی دولتی گروهی می شوند بدون انگیزه برای موفقیت که حضور خود را در مسندهای مدیریت تضمین شده می دانند. اینکه این گروه در اجرای سیاستهای دولتی ضعیف ظاهر می شوند جای تعجب ندارد، آنچه که مایه تعجب است انتظار موفقیت و کارآیی از گروهییست که نه انگیزه ای برای کار کردن دارد و نه دلیلی برای تاکید بر موفقیت.
بروز این نکته را می توان در بسیاری از سوابق مدیریتی دید. بسیاری از مدیران معمولا سمتهایشان را بر می شمارند بدون آنکه بگویند چکار کرده اند. عناوین پرطمطراقی که خبر از مسوولیتهای سنگین می دهند بدون عملکر مثبت و در خورد تنها یک سری عناوین توخالی هستند. این روزها در میان مدیران مسوولیت بیشتر عنوان است تا مسوولیت.
این نکته دو دهه است که ذهن پژوهشگران اقتصادی را به خود مشغول کرده است. مارگارت دیوار از دانشگاه میشیگان در مقاله ای در سال 2008 می نویسد «موفقیت برنامه های توسعه در گروه نگرشهای اجتماعی و اقتصادی تکنوکراتهاست». او یادآور می شود که در بسیاری از موارد نیروهای سیاسی نقش غیرقابل انکاری در شکست برنامه های توسعه دارند. چون مدیران بیشتر به انگیزه های سیاسی حساسند تا اقتصادی. با اینحال تمرکززادیی و انتخابی بودن مقامات محلی معمولا کارایی بیشتری را برای برنامه های توسعه به ارمغان می آورد. در ایران این نکته وجود دارد که با وجود انتخابات شوراهای شهر و روستا و انتخابی بودن شهرداران سایر نهادها و ارگانها هنوز به طور مرکزی اداره می شوند. اگر شهردار شهر انگیزه دارد که جاده جدیدی بسازد، اداره ترابری منطقه باید از استان و استان باید از مرکز اجازه بگیرد. عوامل انسانی در این ارتباط انگیزه شهردار محل را برای موفقیت در این پروژه ندارند. در سال 2013 اریک استوکان با مطالعه نقش تعامل انسانی در فرآیند اجرای سیاستهای اقتصادی یادآور شد که درک تاثیر استانی برنامه های توسعه می تواند به راهبردی کردن اجرای انها کمک کند. نکته ای که در ایران نیز باید به حساب بیاید.
امروز در سنجش عملکرد دولت باید عملکرد مدیران اجرایی را سنجید، نقد کرد و در برنامه ریزیها به حساب آورد. مدیران اجرایی اقتصاد ایران در دنیایی زندگی کرده و می کنند که به ایشان انگیزه رقابت نمی دهد، از ایشان درباره شکستهایشان بازخواست نمی کند و به ایشان بخاطر موفقیتهایشان پاداش نمی دهد. این گروه نه انگیزه ای در اجرا دارد و نه دلیلی دارد که نگرشی راهبردی را در انجام وظایفش دنبال کند. برخلاف تصور بسیاری تکنوکراتهای ایرانی بیشتر بوروکراتهایی هستند با ظاهری فنی و نه تواناییهای یک متخصص و مدیر با تجربه.
راههای زیادی برای اصلاح این نظام وجود دارد: حذف موانع ورود برای سیستم، رقابتی کردن گزینش مدیران، مجوز دادن به ورود زنان به این عرصه، تمرکز زدایی از انتخاب مدیران و نقش دادن به شوراهای شهری و منطقه ای. و مهمتر از همه ایجاد انگیزه در مدیران برای موفقیت در برنامه های توسعه. آنوقت است که می توان انتظار موفقیت و توقع پاسخگویی داشت.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟