سرمقاله ام برای روزنامه فرهیختگان که امروز (سه شنبه) منتشر شده است و به آلودگی هوا در تهران می پردازد.
آلودگی هوای تهران دیگر یک معضل نیست، یک فاجعه ساخته دست ماست. با این حال شگفتانگیز است که چطور مسئولان و آنان که واقعا کاری میتوانند بکنند، مدام در حال فرار از راهحلهای واقعی و صحبت درباره راهحلهای غیرقابل اجرا هستند. آلودگی هوای تهران یک عدم تعادل در بازار است که با ابزار قیمتگذاری قابل حل است. رویدادی ساخته دست بشر که مدارس را پیدرپی به تعطیلی میکشاند، زندگی شهری را مختل و چرخه اقتصاد را کند میکند یک تراژدی و یک فاجعه است. آیا اگر تهران زلزلهای را تجربه کرده بود بازهم فقط ماشینهای فرد و زوج را به خیابانها راه میدادیم؟ آیا باز قیمت سوخت همین بود که هست؟
قطعا اینگونه نخواهد بود. این روزها در تهران فاجعهای رخ میدهد که انباشت سیاستهای اشتباه و رانتهای پنهانی است که در سیستم اقتصادی ما وجود دارند. اگر حتی ارتشی تهران را اشغال کند تا جمعیت را بهزور از آن براند، در برابر این شهر شکست خواهد خورد. در شرایطی که آلودگی هوا زاییده مصرف بیرویه و جمعیت زیاد تهران است، عجیب است که هیچکس با این مساله بهعنوان یک عدم تعادل برخاسته از کمبود امکانات و ظرفیتهای شهری برخورد نمیکند.
یک نمودار رسم کنید؛ خط افقی را امکانات شهری بنامید و خط عمودی را قیمت. امکانات شهری ثابت هستند و با تغییر قیمتها تغییر نمیکنند. در نتیجه یک خط عمودی که امکانات شهری ثابت را نشان میدهد تابع عرضه را نمایش میدهد. تابع تقاضا رابطه قیمت متغیر و حجم امکانات شهری مورد تقاضا را نشان میدهد. نقطهای که این دو یکدیگر را قطع میکنند، نقطه تعادلی است. در این قیمت، حجم تقاضا برابر میزان ثابت عرضه امکانات شهری است. اگر قیمت کمتر از این میزان باشد آنگاه حجم تقاضا از میزان عرضه بیشتر خواهد بود و تفاوت این دو کمبود یا مصرف بیش از حد است که درباره امکانات شهری به صورت آلودگی هوا، تراکم بیش از اندازه، پارک در ردیفهای دوبل دوگانه و چندگانه بروز میکند.
آنچه که درباره تهران قابل مشاهده است این است که هزینه زندگی و رانندگی در شهر تهران تناسبی با زیرساختهای موجود و امکانات شهری و موقعیت جغرافیایی شهر ندارد. در شرایط فعلی قیمت، آنچنان مازاد تقاضایی برای استفاده از زیرساختهای شهری در تهران وجود دارد که باعث بحران آلودگی هوا و تراکم بیش از اندازه و گیجکننده در بزرگراهها و خیابانهای سطح شهر میشود. در این شرایط کسی به فرمان دولت یا توصیه اعضای آن از تهران داوطلبانه بیرون نخواهد رفت. صحبت از جابهجا کردن جمعیت شهر تهران همانقدر غیرمنطقی است که پیشنهاد کنیم مستعمرهای در کره مریخ تاسیس کنیم تا مشکل آلودگی هوای تهران حل شود. اینجا نه از بخشنامهها یا شعار قدیمی تغییر الگوی مصرف، بلکه باید از ابزارهای قیمتی استفاده کرد.
مازاد تقاضا و کمبود ناشی از آن تنها با قیمتگذاری مناسب و متناسب با ظرفیت زیرساختهاست که محو میشود. این نوع سوخت نیست که آلودگیزاست، بلکه این واقعیت که میلیونها خودرو و وسیله نقلیه در چالهای طبیعی به نام تهران مشغول تردد هستند این رویداد را به وجود آورده است. چرا کسی از مسئولان نمیخواهد از این ابزارها استفاده کند؟ شاید بسیاری سیاسانه به سازمان محیطزیست، سازمانی ناظر بدون هرگونه اختیاری در مدیریت شهری و نقشی در شهرداریها، حمله میکنند و برخی از ابراز نظرها هم از مسئولان این سازمان شنیده میشود؛ اما این دولت محلی است که میتواند این مشکل را حل کند و از ابزار قیمتگذاری برای بازگرداندن تعادل به بازار و طراوت به هوای تهران استفاده کند. بخشی از این ابزارها عبارتند از:
افزایش بهای بنزین در کلیه ایستگاههای سوخترسانی کلانشهرهای تهران و کرج: همسانی بهای سوخت در بازار مصرف کشور نه عادلانه است نه منطقی و نه براساس واقعیتهای اقتصادی. این قیمت یکسان رانتی است پنهان در تفکری که عدالت را قیمت یکسان میداند. حال آنکه مصرف بیرویه سوخت در تهران هزینه سنگینی را به تمام زیرساختهای اجتماعی و اقتصادی تحمیل میکند. آلودگی اثر مستقیم این مصرف است. افزایش بهای بنزین براساس یک فرمول رقابتی که هزینه ناشی از آلودگی هوا و ارزش ملکی محل ارائه را در نظر بگیرد، مصرف سوخت در پایتخت را تنظیم میکند و در کوتاهمدت باعث تغییر الگوی مصرف میشود.
وضع مالیات زیستمحیطی: هر خانواری که در تهران زندگی میکند هزینهای را برای زیرساختهای شهری بهدنبال دارد. مدل درآمدی شهرداریها که متکی به عوارض نوسازی و فروش تراکم است، باعث شده که عملا همه یک ورودیه برای زندگی در تهران بپردازند، حال آنکه هزینه واقعی ناشی از زندگی آنها در این شهر در ماهها و سالهای بعد از ورود تجربه میشود. افزایش هزینه عوارض سالیانه و در نظر گرفتن هزینه واقعی تحمیل شده به شهر تهران میتواند جابهجایی جمعیت شهری را بهدنبال داشته باشد؛ جمعیتی که به فرمان نخواهد رفت ولی وقتی مسئول هزینههایش باشد آنوقت چارهاندیشی خواهد کرد.
وضع عوارض برای خودروها برای ورود و تردد در تهران: روشهای طرح ترافیک، زوج و فرد و منع تردد هیچکدام الگوی تردد در تهران را تغییر ندادهاند؛ چراکه هنوز تردد در تهران هزینه مالی ندارد. مصرفکننده نه به زمان تلفشده بلکه به قیمتی که معادل هزینه فرصت باشد واکنش نشان میدهد. تهران تنها کلانشهری نیست که با این مشکل مواجه است. در بسیاری از کلانشهرها، دولتهای شهری با افزایش عوارض سالیانه خودروها و فروش روزانه، هفتگی یا ماهیانه مجوزهای تردد، حجم ترافیک و در نتیجه حجم آلودگی ناشی از آن را کنترل میکنند. آلودگی در تهران ناشی از ترافیک خودروهاست، فروش مجوز تردد براساس هزینه ناشی از آلودگی میتواند تا حد زیادی الگوی تردد در شهر تهران را دگرگون کند و از آلودگی هوا بکاهد. آنچه باعث شگفتی است، این است که در مقابله با آلودگی هوا مدیران شهری به راهحلهای قدیمی کمبازده متوسل میشوند و سیاسیون به سازمان حفاظت محیطزیست حمله میکنند. حال آنکه کلید حل مساله در دست دولت محلی و قانونگذاران است. البته شاید مانند هر سیاستمدار دیگری، بسیاری میخواهند مردم تهران باور کنند که هم میتوانند در تهران زندگی کنند و هم در هوایی آزاد تنفس کنند. این روزها که تهران در حال خفه شدن است شاید، فقط شاید، مردمی که عوارض انکارهای مسئولان را میپردازند راهحل دیگری را طلب کنند که واقعا کارساز باشد و متکی بر واقعیتهای اقتصادی – اجتماعی جامعه باشد.
یک رویکرد غیراقتصادی هم به این مساله میتواند وجود داشته باشد، که در عین حال اخلاقی هم باشد.
این روزها کتاب مرزهای اخلاقی بازار، مایکل سندل، را میخوانم. در میان مثالهای مختلفش دو مثال برایم جالب است: ۱. قیمت گذاری روی پرمیتهای آلودگی (مثلا نیروگاهها) اخلاقی نیست بلکه باید آلودگی محدود شود و غیر قابل فروش ۲. این قانون که خط چندسرنشین در ایالات متحده با پول به خودروی تکسرنشین هم واگذار شود (خودروی تکسرنشین محدودیت را با پول بخرد) ملغی شود.
حال همین استدلالها در مورد بحث شما صادق است:«مردم آلوده بکنند ولی پول آن را بدهند.»
قبول دارم روش پیشنهادی شما آلودگی را کم خواهد کرد-کما اینکه خرید و فروش پرمیت آلودگی هم موثر بوده است- اما اخلاقی تر نیست استراتژیهایی مثل ممنوعیت خودروی تکسرنشین بگذاریم (ممنوعیتی که با پول نتوان خرید)؟