شاید یک چند روزی بیشتر درباره تاریخ و آدمها بنویسم. دهخدا را دوست دارم. داشتم یکی از نوشته هایش را برای روزنامه صوراسرافیل می خواندم. شور و هیجان جوانی را در سطر سطرش می توان دید و لمس کرد. این ادیب مشروطه بعد از دلسرد شدن از تغییری در امور سیاسی به کاری کارستان روی آورد و فرهنگ لغات را تدوین کرد. یعنی آن انرژی بجای آنکه از دلسرد شدن منفعل بشود فعالانه به سراغ کاری رفت که سنگ بنایی شد در عظمت ادبیات ایران و ایرانیان. کم هم دلسردی ندید، آدمی که دوران مشروطه،کودتای اسفند 93، سقوط قاجار و روی آمدن پهلوی، سقوط رضاشاه، اشغال کشور در جنگ جهانی دوم، دوره مشروطیت بعد از جنگ و نهضت ملی شدن نفت و بعد کودتای 28 مردادماه را دیده باشد و باز به این کار ادامه داده باشد. هر وقت ابن بابویه می روم سری به اتاقی می زنم که مقبره خانوادگیش هست و هنوز از لای در گاهی شاخه گلی نثار آرامگاهش می کنند. گاهی فکر می کنم این روزها هم چیزی نمی بینیم که او شاهدش نبوده باشد و با درد و رنج احساسش نکرده باشد. این نوشته ای بود که مشوق نوشتن این مقدمه شد و یکصد سال پیش در شماره 25 روزنامه صوراسرافیل به تاریخ نهم صفر 1326 هجری قمری درج شده بود:
ای انصاف دارها! والله نزدیک است یخه ی خودم را پاره کنم، نزدیک است کفر کافر شوم، نزدیک است چشم هایم را بگذارم روی هم و دهنم را باز کنم: اگر کارهای ما همه اش را باید تقدیر درست کند، امورات ما را باید باطن شریعت اصلاح کند، اعمال ما را دست غیبی به نظام بیندازد پس شما میلیون ها رئیس، آقا و بزرگتر، از جان ما چه می خواهید؟ پس شما کرورها سردار سپه، سالار و خان چرا ما را دم کوره ی خورشید کباب می کنید؟ پس شما چرا مثل زالو به تن ما چسبیده و خون ما را به این سمجی می مکید؟
…بیخود نبود که در آن روزهای وانفسا انقلاب مشروطه برپا شد، انقلابی که نزدیک به 15 سال مردم را به تلاش برای حفظ حاکمیت ملی و مبارزه با نیروهای خارجی و تاسیس حکومتهای محلی برانگیخت. وقتی اوضاع اقتصادی ایران را بیاد می آوریم و می بینیم آتش مشروطه در چهار گوشه ایران شعله ور ماند تا دولت مرکزی قوی تاسیس شد و با شعار تجدد و ملی گرایی برخی از آرزوهای مشروطه خواهان را تحقق بخشید تازه عمق درد و خشم مشروطه طلبان را درک می کنیم.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟