شامم را خوردم

دوستی دارم که دختری دارد شیرین زبان و ۷ ساله و بسیار باهوش. هفته پیش دوستم تعریف می کرد که دختر بچه اش پس از خوردن شامش پیش او آمده است و گفته است:‌

 -من شامم را خوردم همش رو.

-نوش جانت خوب بود؟

– مرسی حالا فکر نمی کنی که باید به من جایزه بدهی؟‌

 -ببخشید!

-من خوردمش چون  بهم گفتی بخورمش

 -تو جایزه می خوای چون غذات رو خوردی؟

 از خنده که بگذریم فکر کردم گاهی زندگی همینطور است برای خوردن شاممان که غذایمان است توقع جایزه داریم. گاهی فکر می کنم خدا چقدر در روز باید بلند بخندد وقتی بنده هایش به او می گویند:‌ من شامم را خوردم حالا فکر نمی کنی باید به من جایزه بدهی؟

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

وب‌نوشت روی WordPress.com. قالب Baskerville 2 از Anders Noren.

بالا ↑

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: