انتخابات همیشه فرصتی فراهم می کند تا درباره مسائلی صحبت شود که معمولا برای آنها فرصتی نیست. رقابت در زمان انتخابات باعث می شود تا گروههای رقیب درباره عملکرد خود و دیگران بگویند و بپرسند. نامزدی آقای میرحسین موسوی نخست وزیر زمان دفاع مقدس باعث خواهد شد تا تحلیلگران و کارشناسان درباره عملکرد دولت او در زمان دفاع مقدس سخن گویند و بویژه درباره سیاستهای اقتصادی آن زمان و برنامه های اقتصادی آن دولت به بحث و مبادله آراء بپردازند. در این مباحثه که تا پای مجادله پیش خواهد رفت نامها بر زبان خواهد رفت و افراد و گروههای مختلف یکدیگر را مسوول حوادث و رویدادهای اقتصادی آن زمان خواهند شمرد. اما پرسش اصلی این است آیا تحلیل حوادث اقتصادی این دوران و عملکرد اقتصادی میرحسین موسوی کار آسانی خواهد بود؟ و تعیین علل و عواقب سیاستهای اقتصادی و عوامل مسوول به آسانی میسر؟
میرحسین موسوی در دورانی ریاست دولت را در دست گرفت که یک سال از آغاز جنگ تحمیلی می گذشت. زیربناهای اقتصادی کشور مورد حملات شدید نظامی قرار داشت و صنعت نفت، اصلیترین منبع درآمد ملی، صدمات زیادی دیده بود. باورهای انقلابی و ایدئولوژیک در اوج خود قرار داشتند و تحریمهای اقتصادی علیه ایران برقرار بود. باور به مسوولیت و لزوم دخالت دولت درهمه شئونات اقتصاد فراگیر بود و گروههای سیاسی بسیاری سرمایه داری، مالکیت خصوصی و بازار آزاد را متضاد با اهداف و آرمانهای انقلاب می دانستند. همزمان با اداره کشوری در حال جنگ دولت میرحسین موسوی دولتی انقلابی به شمار می رفت که اهدافی آرمانگرایانه را برای اقتصاد کشور در سر می پروراند.
ستاد بسیج اقتصادی، جیره بندی کالاهای اساسی، کمبودهای ناگهانی کالاهای مختلف، بازار سیاه، چهارراه استانبول و دلالهای دلار فروش آن( در حالیکه نرخ ارز دولتی ثابت نگه داشته شده بود و دولت هر روز آئین نامه جدیدی برای استفاده از آن وضع می کرد) گسترش تعاونیها، صفهای طویل دربرابر مراکز توزیع کالا و غیره همه نهادها و رویدادهای اقتصادیی بودند که هم ریشه در واقعیات اقتصادی یک کشور در حال جنگ داشتند و هم در آرمانها و اهداف دولت وقت.
میرحسین موسوی به سمبل این دوران تبدیل شد، در حالیکه حوادث دورانش قدرت اثرگذاریش را بر رویدادهای پیرامونش محدود کرده بود. در روزهای آینده این پرسش بسیار پرسیده می شود که او تا چه حد در شکل گیری روند سیاست گذاری اقتصادی و رویدادهای اقتصادی زمان خود نقش داشت و تا چه حد فرزند شرایط پیرامونش و باورهای زمان خود بود.
شکی نیست که طی دو دهه گذشته ساختار جمعیتی و اقتصادی کشور متحول شده و چالشهای اقتصادی آن تغییر کرده است. واقعبینانه است که بگوییم هم زمین بازی و هم قواعد آن تغییر کرده است. گرچه کارنامه آقای میرحسین موسوی در روزهای آینده بررسی خواهد شد اما نباید از نظر دور داشت که حتی او در دوران پرماجرای نخست وزیریش با بسیاری از شرایط کنونی مواجه نبوده است و بسیاری از واقعیات اقتصادی کنونی را تجربه نکرده است. آیا خود او متوجه است که یک سیاستمدار با تجربه ولی یک نامزد انتخاباتی تازه کار می باشد؟ .
معیار قضاوت اینست درچه شرایط اقتصادی وسیاسی موسوی عهده دار امور اجرایی بودند وبا ان شرایط چگونه مملکت رااداره کردندودیگران در شرایط بهتراقتصادی وبا درامدهای سرشار نفتی چه کردند وچگونه مملکت را اداره کردند
هرچند ما یک ملت احساساتی هستیم
ونه از روی عقل ومنطق تصمیم میگیریم ونه از روی علم واگاهی
امید است اینبار باتوجه به شرایط تصمیم بگیریم
نه ازروی احساس
و
این یکی از نکته های مورد نظر است که شرایط حاکم بر تصمیم گیریها چه بوده است. نکته دیگر این است که ایشان چه گزینه های دیگری داشته اند و چرا گزینه خاصی را انتخاب کرده اند. بحث علاوه بر تواناییهای ایشان درباره برداشتها و باورهای ایشان است. و اینکه چقدر این باورها با شرایط روز همخوان و با استانداردهای علمی منطبق هستند.
…درباره ملت ما هم لطفا از تعمیم خودداری کنید. همین احساسات پاک بود که ایشان را هشت سال نخست وزیر نگه داشت و در بحبوحه جنگ به دولت ایشان اقتدار بخشید. از تعمیم و عمومی سازی صفات منفی چه فایده ای عاید می شود آخر؟